محل تبلیغات شما
ما امام را تنها نگذاشتیم /جوانان با حرکت در مسیر رهبری حافظ خون شهدا باشند
بانوی یرستاروجانباز دفاع مقدس گفت: از جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد مثبت فکر کنند و سمت اعمال منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم.

به معرفی خود پرداخت و گفت: درسال 1330 در شهر نیشابور متولد شدم، در سن چهار سالگی با نظر الهی حافظ کل قرآن شدم و از آنجایی که پدرم جزو ون مبارزاز جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد مثبت فکر کنند و سمت اعمال منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم با رژیم پهلوی بودند، بنده از همان کودکی در مسیر مبارزه با ظلم و ظالم قرار گرفتم.

وی از دست دادن پدر در سن 9 سالگی را ترین رویداد زندگی اش دانست و افزود: فوت پدر باعث شد برادر بزرگترم برای تأمین مایحتاج زندگی خانواده کار کند و من هم تصمیم گرفتم با درس دادن قران در مکتبخانه به ایشان کمک کنم .

وی در خصوص آغاز فعالیت های انقلابی خود گفت: در سال 1342 در حالی که دوازده ساله بودم به همراه چند نفراز دوستانم، دامن ها یمان را پر از سنگ کردیم و به سمت استادیومی رفتیم که در آن به خاطر روز تولد شاه جشن و پایکوبی بر پا بود، از بالای دیوار با پرتاب کردن سنک به سمت جایگاه، اعتراض خود را به گوش رزیم رساندیم البته من کمی نزدیک تر شدم و سنگ هایی که برتاب کردم با اصابت به چند تن از افراد جایگاه، نظم این برنامه را برای چند لحظه به هم زدم و چند نفر از سربازان شاه مأمور رسیدگی به این قضیه شدند، در حقیقت این اتفاق آغار فعالیت های انقلابی من به شمار می رود.

خورشاهیان ادامه داد: با شروع جدی تر مبارزات انقلابی مردم علیه رژم شاه، من در تمام راهپیمایی ها و پخش اعلامیه ها شرکت داشتم، البته مرتضی برادر بزرگترم که حضوری فعال تر در مبارزات داشتن، اعلامیه ها و نوار های حضرت امام(ره) را به دست من  می رساند و بنده به اتفاق چند تن از دوستانم مسئولیت پخش آنها را به عهده داشتیم.

این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه قبل از انقلاب به حرفه پرستاری مشغول بوده است، گفت: من از سال های قبل از انقلاب به عنوان پرستار در بیمارستان 22 بهمن نیشابور مشغول به فعالیت بودم و در همان زمان نیز به مج که در جریان تظاهرات زخمی می شدند کمک می کردم و با پیروزی انقلاب و شروع جنک تحمیلی در کنار سایر پرستاران متعهد، کار درمان درمان مجروحان جنکی مشغول شدم.

وی تصریح کرد: با تأسیس سپاه و بسیج تمام وقت خود را در این  ارگان ها سپری کردم و فعالیت های انقلابی خود را برای کمک رسانی به جبهه ها متمرکز نمودم از همان موقع  پیگیر رفتن به جبهه بودم، اما تلاش من برای رفتن به جبهه تا سال 1362 نتیجه نداد و به نظر می رسید رسیدگی به حال مجروحان در بیمارستان ها ضروری تر بود.

خورشاهیان شهادت برادرش، مرتضی را عامل رفتنش به جبهه دانست و اظهار داشت: با شنیدن خبر شهادت برادرم مرتضی، در محرم 1361، سوگند یاد کردم اصلحه ایشان را بردارم و به جنگ با بعثی ها بروم و تا موفق نشوم آسوده ننشینم، همین باعث شد به شدت پیگیر اعزام به جبهه باشم.

وی ادامه داد: بلاخره پیگری هایم نتیجه داد و سال 1362 در حالی که دو بچه قدو نیم قد داشتم، راهی جبهه شدم.

این جانباز دفاع مقدس در خصوص لحظه اعزامش گفت: در حالی که از بیمارستان به خانه برمی گشتم و هنوز وارد حیاط منزلمان نشده بودم، یکی از برادران رزمنده، خبر اعزامم را آورد و گفت، همین الان نیرو ها اعزام می شوند، اگر هنوز هم متمایل رفتن به جبهه هستید تا یک ساعت دیگر به محل اعزام مراجعه کنید. باشنیدن این خبر در پوست خود نمی گنجیدم وارد حیاط خانه شدم و بچه هایم را اول به خدا و بعد به خانمی که پرستاری بچه هایم را به عهده داشت، سپردم ( این خانم به اتفاق همسرش در بخشی از منزلمان ست داشت و اوقاتی که من به سر کار می رفتم از بچه هایم مراقبت می کرد.) خانه را در حالی به سمت محل اعزام ترک کردم که حتی صورت فرزندانم که خواب بودند، را نبوسیدم که نکند، محبت آنها مانع رفتنم به جبهه شود.

وی ادامه داد: شب همان روز به باختران رسیدیم و بعد زیارت مزار شهدا راهی اهواز شدیم دو روز بعد به اهواز رسیدیم، من به خواست خودم به جزیره مجنون اعزام شدم و در آنجا به کار پرستاری در بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء مشغول شدم.

خورشاهیان در خصوص اهم فعالیت های خود در جبهه گفت: ثبت مشخصات مجروحین و مداوای اولیه آنها از جمله کار هایی بود که من وبقیه خانم های حاضر در بیمارستان صحرایی انجام می دادیم.

این جانباز دفاع مقدس، با بیان اینکه در عملیات خیبر شیمیایی شده است، یاد آورد شد: صدام در عملیات خیبر شیمایی زد و بسیاری از رزمندگان شیمیایی شدند، با شیمایی شدن در این عملیات، ما را برای درمان به ادیمشک منتقل کردند و البته به محض بهبودی نسبی دوباره به منطقه بازگشتم.

خورشاهیان با اشاره به حضورش در عملیاتهای خیبر،ولفجر 5 و 6، گفت: با پایان عملیات ها نیرو ها تخلیه و به جای آنها نیرو های تازه نفس جایگزین می شدند، به همین دلیل من هم به نیشابور برگشتم و بعد هم هر چه تلاش کردم دیگر اعزام نشدم، بنابراین در بیمارستان به کار درمان مجروحان ادامه دادم.

وی ترین و زیباترین خاطره حضورش در بیمارستان صحرایی را این گونه بیان داشت: در حین یکی از عملیات ها پسر بچه 9 ساله ای را که معلوم بود از اهالی منطقه درگیری است را به بیمارستان آوردند، پاهایش از بالای ران قظع شده بود و در حالی کهخون زیادی از او رفته بود، هنوز نفس می کشید بالای سرش رفتم خودم را مادرش معرفی کردم و به او گفتم، پسرم آرام باش و بگو چه می خواهی؟ آن پسر که گمان کرد من مادرش هستم با صدایی لرزان و ضعیف گفت، مادر به امام بگو من نمی ترسم. بعد در حالی که اصلاً حالی خوبی نداشت و رو به احتزار بود در گوشش اشهد را خواندم و او هم تکرار کرد تا به نام حضرت علی رسیدم، شهید شد.

و کلام آخر: از جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد، مثبت فکر کنند و سمت رفتار های منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم و انقلابی را که ما تا به اینجا رسانده ایم را حفظ کنند و با حرکت پشت خط رهبری حافظ خون شهدا باشند.

 

رحلت پیامبرص وشهادت امام حسن مجتبی ع تسلیت

سی و نهمین سالگرد شهادت امیر سرتیپ خلبان شهید عزیزالله جعفری گرامی باد

شهادت امام سجادع تسلیت

ها ,های ,هم ,نمی ,بیمارستان ,حالی ,کنند و ,را تنها ,به جبهه ,در حالی ,در بیمارستان

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

idfurniture جریان های نوظهور(و عرفان های نوپدید) relodunba touchbphisviovo nisthunsbocom نمایندگی موتوژن شرق تهران 22511922-021 گریه های بی بهانه فایل مارکت """صدای گریه بارون""" به صورت گارانتی تعویض