محل تبلیغات شما

سردار شهید حسین دهنوی



                                                   
                 سالروز رحلت پیامبر مهربانی حضرت محمد مصطفی(ص)و شهادت امام حسن مجتبی(ع)تسلیت باد    



     Image result for ‫تصاویرمتحرک شهادت امام حسن مجتبی ع‬‎

گلچین احادیث زیبای امام حسن علیه السلام



حدیث,احادیث,احادیث امام حسن (ع)

گلچین احادیث زیبای امام حسن علیه السلام
قالَ علیه السلام : القَریبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإ نْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعیدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإ نْ قَرُبُ نَسَبُهُ.(1)

ترجمه :
فرمود: بهترین دوست نزدیك به انسان آن كسى است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خویشاوندى نزدیك نداشته باشد.
و بیگانه ترین افراد كسى است كه از محبّت و دلسوزى بعید باشد گرچه از نزدیك ترین خویشاوندان باشد.

 

.

وَسُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّةِ؟ فَقالَ علیه السلام : شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دینِهِ، وَإ صْلاحُهُ مالَهُ، وَقِیامُهُ بِالْحُقُوقِ.(2)
ترجمه :
از حضرت سلام اللّه علیه پیرامون مُروّت و جوانمردى سؤ ال شد، فرمود:
جوانمرد كسى است كه در نگهدارى دین و عمل به آن تلاش نماید، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعایت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.

 

 .

قالَ علیه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ یُفَكِّرُ فى مَاءكُولِهِ كَیْفَ لایُفَكِّرُ فى مَعْقُولِهِ، فَیَجْنِبُ بَطْنَهُ ما یُؤْذیهِ، وَیُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما یُرْدیهِ.(3)
ترجمه :
فرمود: تعجّب مى كنم از كسى كه در فكر خوراك و تغذیه جسم و بدن هست ولى درباره تغذیه معنوى روحى خود نمى اندیشد، پس از غذاهاى فاسد شده و خراب دورى مى كند.
و عقل و قلب و روح خود را كارى ندارد - هر چه و هر مطلب و برنامه اى به هر شكل و نوعى باشد استفاده مى كند.

 

  .

قالَ علیه السلام : غَسْلُ الْیَدَیْنِ قَبْلَ الطَّعامِ یُنْفِى الْفَقْرَ، وَبَعْدَهُ یُنْفِى الْهَمَّ.(4)
ترجمه :
فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستى را مى زداید و بعد از آن ناراحتى ها و آفات را از بین مى برد.

 

 .

قالَ علیه السلام : حُسْنُ السُّؤ الِ نِصْفُ الْعِلْمِ.(5)
ترجمه :
فرمود: كسى كه عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است كه نصف علم ها را فرا گرفته باشد.

 

 .

 قالَ علیه السلام : إ نّ الْحِلْمَ زینَةٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَالْعَجَلةَ سَفَهٌ.(6)
ترجمه :
فرمود: صبر و شكیبائى زینت شخص ، وفاى به عهد علامت جوانمردى ، و عجله و شتابزدگى (در كارها بدون اندیشه ) دلیل بى خردى مى باشد.

 

...

قالَ علیه السلام : مَنِ اسْتَخَفَّ بِإ خوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.(7)
ترجمه :
فرمود: كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمردیش فاسد گشته است .

 

 .

 قالَ علیه السلام : إ نّما یُجْزى الْعِبادُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.(8)
ترجمه :
فرمود: همانا در روز قیامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات مى شوند.

 

  .

قالَ علیه السلام :إ نَّ النّاسَ عَبیدُ الْمالِ، وَالدّینُ لَعِبُ عَلى اءلْسِنَتِهِمْ، یُحیطوُنَهُ مادَرَتْ بِهِ مَعایِشُهُمْ، فَإ ذا مُحِّصُوا لِلاْ بْتِلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.(9)
ترجمه :
فرمود: همانا مردم اسیر و بنده دنیا و اموال آن هستند، و دین را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار داده اند و به هر نوعى كه زندگى آن ها تامین شود حركت مى كنند. بنابر این هنگامى كه در بوته آزمایش در آیند، دین داران اندك خواهند شد.

 

 .

قالَ علیه السلام : اءلْمِزاحُ یَاءْكُلُ الْهَیْبَةَ، وَقَدْ اءكْثَرَ مِنَ الْهَیْبَةِ الصّامِت (10)
ترجمه :
فرمود: مزاح و شوخى هاى زیاد و بی جا - شخصیّت و وقار انسان را از بین مى برد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصیّت و وقار عظیمى مى باشند.

 

  .

قالَ علیه السلام : اءللُؤْمُ اءنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.(11)
ترجمه :
فرمود: از علائم پستى شخص ، شكر نكردن از ولى نعمت است.

 

.

 قالَ علیه السلام : لَقَضاءُ حاجَةِ اءخٍ لى فِى اللّهِ اءحَبُّ مِنْ إ عْتِكافِ شَهْرٍ.(12)
ترجمه :
فرمود: هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشكل برادرم ، از یك ماه اعتكاف ، در مسجد - و عبادت مستحبّى نزد من - بهتر و محبوب تر است .

 

 .

قالَ علیه السلام : إ نَّ الدُّنْیا فى حَلالِها حِسابٌ، وَفى حَرامِها عِقابٌ، وَفِى الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَاءنْزِلِ الدُّنْیا بِمَنْزَلَةِ المیتَةِ، خُذْمِنْهاما یَكْفیكَ.(13)
ترجمه :
فرمود: چیزهاى دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسى مى شود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختى و ناراحتى خواهد داشت.
پس باید دنیا (و موجوداتش ) را همچون میته و مردارى بشناسى كه به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده كنى.

 

.

قالَ علیه السلام : وَاعْمَلْ لِدُنْیاكَ كَاءنَّكَ تَعیشُ اءبَدا، وَاعمَلْ لاَِّخِرَتِكَ كَاءنّكَ تَمُوتُ غدَا.(14)
ترجمه :
فرمود: در دنیا چنان برنامه ریزى كن - از نظر اقتصاد و صرفه جوئى و. - مثل آن كه مى خواهى همیشه دوام داشته باشى ، و نسبت به آخرت به نوعى حركت و كار كن مثل این كه فردا خواهى مُرد.

 

  .

قالَ علیه السلام : اءكْیَسُ الْكَیِّسِ التُّقى ، وَ اءحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَریمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤ الِ.(15)
ترجمه :
فرمود: زیرك ترین و هوشیارترین افراد، شخص باتقوا و پرهیزكار مى باشد؛ احمق و نادان ترین افراد، كسى است كه تبه كار و اهل معصیت باشد؛ گرامى ترین و باشخصیّت ترین افراد، آن كسى است كه به نیازمندان پیش از اظهار نیازشان ، كمك نماید.

 

Image result for ‫احادیث تصویری حضرت محمدص‬‎

Image result for ‫احادیث تصویری حضرت محمدص‬‎

Image result for ‫احادیث تصویری حضرت محمدص‬‎






شهید عزیزالله جعفری پنجم مهر ماه 1359 در منطقه عملیاتی غرب کشور به علت سقوط هواپیما به شهادت نایل گردید.

خلبان شهید عزیزالله جعفرى / زندگی نامه شهید


عزیزالله جعفرى - فرزند عباسعلى - در نهم فروردینماه سال 1331 در شهرستان نیشابور چشم به جهان گشود. علاقه ‏ى زیادى به نقاشى داشت.دوره ‏ى مینیاتورى را در رامسر گذراند.

دیپلم ریاضى را از دبیرستان خیام گرفت. در دانشكده‏ى نیروى هوایى قبول شد. چون بلند پرواز بود، خلبانى را انتخاب نمود.

در سال 1354 جهت دوره ‏ى خلبانى به آمریكا رفت ودر سال 1356 برگشت.

برادر شهید - محمدحسین جعفرى - می گوید: ایشان اولیننفرى بودند كه با جت اف پنج» پرواز كرد.»

همچنین خاطره اى نقل می کند:

در یكى از مأموریت‏ ها بعد از اجازه از برج مراقبتكه از زمین بلند می شود، بلافاصله موتور سمت چپ آتش می گیرد و به استادش كه قضیه رامی گوید، استادش گفته بود: برو بالا هواپیما را راست كن، بعد پایین بیا. كه این عملحدود یك دقیقه طول می کشد. در حالى كه در عرض چند ثانیه امكان داشت هواپیما منفجر شودو این كار از دست یك خلبان با تجربه ساخته بود. او بلافاصله موتور سمت چپ را خاموشمی کند و سر هواپیما را به طرف پایین می آورد تا بتواند بنشیند. او از برج مراقبت میگذرد و بر روى باند، هواپیما را كنترل می کند و پس از خاموش كردن برق هواپیما با ترمزدستى هواپیما را متوقف می کند. چون اگر برق را قطع نمی کرد، هواپیما آتش می گرفت. اوبا این كار توانست هواپیما را سالم به زمین برساند كه بسیار مورد تشویق قرار گرفت ودر رومه‏ها از او تقدیر كردند.»

هر چند در نظام فاسد پهلوى دوره ی آموزشى را در آمریكاگذرانده بود، ولى با آغاز انقلاب از خدمت در نظام شاهنشاهى سرپیچى كرد. در تظاهراتو راهپیمایى‏ها شركت می کرد. با این كه خلبان بود، مانند بسیجى ‏ها در خیابان‏ ها كشیكمی داد.

قبل از سال 1357 كه در بندرعباس بود، در پایگاه نیروىهوایى به مخالفت با رژیم می پرداخت و چون تحت تعقیب بود به نیشابور برگشت و تا سقوطرژیم در آن‏جا بود. در دوران انقلاب در مراسم مختلف شركت می کرد و بر پشت بام تكبیرمی گفت.

در سال 1358 و در 27 سالگى با خانم فرحناز حسنعلى‏زاده حقیقى پیمان ازدواج بست.

مدت زندگى مشترك آن‏ها 5 ماه بود. ثمره ی ازدواجآن‏ها یك پسر - به نام على - می باشد كه در تاریخ 11/5/1359 متولد شد.

همسر شهید می گوید: ایشان فردى آرام، متین و كمحرف بودند. به خانواده و به زادگاهش خیلى علاقه داشت.»

بسیار مهربان بود. به مسائل مذهبى اهمیت می داد.نماز را سر وقت می خواند، به روزه نیز اهمیت می داد. اوقات فراغت به مطالعه و یا نقاشىمی پرداخت. در دعاى كمیل و ندبه شركت می کرد.

رفتار و اخلاق او بسیار عالى بود. به افراد خانوادهاش درس چگونه زیستن را می داد. بذل و بخشش از خصوصیات بارز او بود. در مشكلات صبورو شكیبا بود. با وجود نداشتن پدر، سرپرستى خانواده اش را به عهده داشت و در كنار كاردرس می خواند و تحصیلاتش را به سطح بالا رساند. كتاب‏هاى اخلاقى را مطالعه می کرد.از دروغ بیزار بود.

وجود ضدانقلاب را نمى ‏توانست تحمل كند. به همینخاطر از فرماندهى نیروى هوایى خواست تا به كردستان برود و گروهك‏ ها را از بین ببردو از نیروهاى زمینى حمایت كند.

خدمت در ارتش را به منظور دفاع از آرمان‏ هاى ملتمسلمان را برگزیده بود. او جزو اولین خلبان ‏هایى بود كه پرواز سرنوشت ساز را به همراه140 فروند هواپیما انجام دادند. در طى سه روز 5 پرواز برون مرزى داشت و نقاط مهمى ازدشمن را منهدم ساخت.

برادر شهید - محمدحسین جعفرى - می گوید: در روزپنجم جنگ به شهادت رسید. در پایگاه بندرعباس فرمانده ی پایگاه به آن‏ ها گفته بود:اولین نوك حمله خلبان است كه باید مقابله به مثل نماید. و همه باید براى عملیاتبرویم. برادر من هم جزو 140 فروند هواپیمایى بود كه به عراق حمله كردند. مانور میدادند. فرمانده ی پایگاه هر وقت براى عملیات مى ‏رفت، برادر من را هم با خود می برد؛چون او مهارت‏هاى كامل را دیده بود و ایمان به كارش داشت.»

در یكى از مأموریت‏ها باید پل ارتباطى بسیار مهمعراق را منهدم می کرد. چون به بالاى پل می رسد، ماشین‏ها از آن‏جا در حال عبور بودند.از آن‏جا دور می شود و بعد كه ماشین‏ها از آن‏ جا می گذرند، پل را منهدم می کند كهاین جریان از طریق رسانه ‏هاى جمعى جهان پخش شد. در چند عملیات شركت كرد و براى مأموریت‏هاىسخت داوطلب شد و به بمباران مواضع دشمن می پرداخت.

محمد حسین جعفرى - برادر شهید - می گوید: ایشانبه جاى دوستانش براى عملیات می رفت. در یكى از عملیات‏ها نوبت سرگرد اخبارى بود، ولىچون او خواب دیده بود كه در این عملیات شهید می شود به همین خاطر به جاى ایشان، برادرمبه عملیات می رود و بعد از پایان مأموریت سالم برمی گردد.»

همچنین می گوید: بعد از این كه ایشان خلبان شدند،در خانه بعضى وقت‏ها ناراحتى درست می کرد. از او پرسیدم: چرا خانواده را ناراحت میکنى ؟گفت: چون من خلبان هستم، هر لحظه امكان دارد كه شهید شوم. به همین خاطر اگر خوبباشم، بعد از شهادت من خانواده فلج می شود. با این كار آن‏ها مى ‏فهمند كه من بد هم بوده ام.»

برادر شهید از آخرین پرواز ایشان می گوید: ایشانبا سرگرد محمدى براى یك مأموریت به خاك عراق می روند. آن‏ها با دو هواپیما پرواز میکنند. برادرم قبل از پرواز به دوستش می گوید: این حقوقم است، اگر بر نگشتم این را بهخانواده ام بدهید. همه ی دوستانش متعجب می شوند. زمان رفتن هواپیما در حال سرعت متعادلاست، ولى در برگشت از مأموریت باید سرعت زیاد باشد تا سرعت صوت را بشكند. در زمان رفتنبه خاك عراق نیروهاى عراقى آن‏ها را شناسایى می کنند و در برگشت، هواپیماى آن‏ها رامورد هدف قرار می دهند. و آن‏ها سرعت هواپیما را زیاد می کنند. چون نمی خواستند درخاك عراق شهید شوند، به همین خاطر با سرعت زیاد - كه از سرعت صوت هم زیادتربوده است- به طرف خاك ایران پرواز می کنند. با آن سرعت زیاد مویرگ‏هاى بدن قطع می شود. اگرموشك به هواپیما همان جا می خورد آن‏ها پودر می شدند، ولى با آن سرعت موشك دیر به هواپیمااصابت می کند و آن‏ها با چتر نجات خود را از هواپیما بیرون می آندازند.

سروان خلبان عزیز الله جعفرى در تاریخ 5/7/1359 درمنطقه ی عملیاتى غرب كشور به علت سقوط هواپیما در حین نبرد با دشمن به درجه رفیع شهادتنایل گردید. پیكر مطهر ایشان پس از حمل در حرم مطهر رضوی به خاك سپرده شد.

بعد از شهادت ایشان دوستانش نیز به شهادت رسیدند.

Image result for ‫تصاویر متحرک شهادت امام سجاد ع‬‎  

حدیث امام سجاد علیه السلام در مورد شهید و شهادت

در ردیف شهیدان
قال السّجاد علیه السلام :

 حمدا نسعدبه فی السّعداء من اولیائه و نصیر به فی نظم الشّهداء بسیوف اعدائه.

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :

سپاس خدای را، سپاسی که بدان در زمره اولیاء نیکبختی قرار گیریم و بواسطه آن در ردیف شهیدان با شمشیر دشمنانش در آئیم.

صحیفه سجّادیه، ج41، دعاء1

برترین شهید

امام سجاد علیه السلام فرمود:

…رحم الله العباس فلقد آثر وابلی وفدی اخاه بنفسه حتی قطعت یداه فابدله الله(عزوجل)بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکه فی الجنه کما جعل جعفر ابن ابی طالب وان للعباس عندالله (تبارک وتعالی)منزلهً یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه.»

 

خدا رحمت کند عباس را, ایثار کرد و امتحان خوبی داد, جان خود را در راه برادرش فدا نمود و در این راه دو دست خود را از دست داد و خداونددر عوض آن دو بال به اوعطا کرد تا در بهشت با ملائکه پرواز کند, مانند جعفر طیار, بدرستی که برای عباس(ع) پیش خدا مقامی است که تمام شهدا غبطه آنرا می خورند در قیامت.



عملیات محدود حسین بن علی در روز 26 شهریور ماه 1361 در جبهه میانی و منطقه میمک در استان ایلام توسط نیروهای سپاه پاسداران و پشتیبانی ارتش و نیروهای عشایر منطقه برای گرفتن زهر چشم از دشمن انجام گرفت.
کد خبر: ۳۰۹۲۸۳
تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۰ - 17September 20

سالروز عملیات حسین بن علی در منطقه عملیاتی میمکبه گزارش دفاع پرس از ایلام، عملیات محدود حسین بن علی در روز 26 شهریور ماه 1361 در جبهه میانی و منطقه عملیاتی میمک در استان ایلام توسط نیروهای سپاه پاسداران و پشتیبانی ارتش و نیروهای عشایر منطقه با هدف انهدام نیروهای عراقی و کاهش روحیه و توان رزمی آنان صورت گرفت.

نقش عشایر در هجوم به دشمن چشمگیر بود که در نتیجه آن، شماری خودرو زرهی و سلاح سنگین و نیمه سنگین دشمن منهدم و بیش از هزار تن از نیروهای عراق کشته و زخمی شدند.

در این عملیات محدود که با رمز یا جواد الائمه آغاز شده بود، دشمن در اضطراب فرو رفت و بیم حمله دوباره را در خود احساس کرد.

وضعیت جغرافیایی میمک

ارتفاعات میمک بدلیل برخورداری از موقعیت مناسب جزو اولین مناطقی بود که مورد هجوم و اشغال نیروهای ارتش عراق قرار گرفت.

ارتفاع لوبیایی شکل میمک» در غرب استان ایلام واقع شده و به دلیل نزدیکی‌اش با مرز ایران و عراق، یکی از نقاط سوق الجیشی و با اهمیت نظامی به شمار می رود. این ارتفاعات از دید و تیر رس خوبی برخوردار است و تسلط قابل توجهی بر بخش وسیعی از خاک عراق و مناطق مرزی دارد.

منطقه میمک از مناطق گرمسیری استان ایلام است و چندان درختی در آنجا نمی روید. پوشش گیاهی آن را علف، بوته‌های گون، درختچه‌هایی با نام محلی خلف تشکیل می دهند و یکی از مکان های مهم برای قشلاق دامداران محسوب می شود.

میمک دارای شیارها و پستی و بلندهای گوناگون بوده و خاک برخی مناطق آن رسی و یا رملی است.

تنگه استراتژیک بینا» در شمال غرب میمک و در بین ارتفاع بسیار مهم چکر» واقع شده است. طول این تنگه بیش از 5 کیلومتر به موازات تنگه بینا» و در غرب آن واقع شده و جاده مواصلاتی حلاله - گنجوان از این تنگه می‌گذرد.

اشغال میمک 

اوایل شهریورماه 1359 تجمع انبوه نظامیان عراق، نوع آرایش و صف‌آرایی آنان در مقابل بخش شمالی و میانی استان ایلام، حکایت از هجوم گسترده به این استان داشت. 12 روز قبل از آغاز رسمی جنگ تحمیلی در تاریخ 19 شهریور 1359 نیروهای بعثی عراق وارد استان ایلام شدند و به منطقه میمک حمله کردند.

آنها ابتدا پاسگاه مرزی حلاله» ونی خزر» را که از میمک محافظت می کردند به اشغال درآورده، اما برای تصرف ارتفاعات میمک با مقاومت نیروهای ایرانی مستقر در منطقه یک هفته معطل شدند.

پس از تصرف میمک و پاسگاه های حومه مهران و دهلران، وزیر دفاع وقت صدام به طور رسمی اعلام کرد: نیروهای مسلح عراق به مرزهای بین‌المللی رسیده‌اند و اختلافات ارضی خود را با ایران عملاً حل کردند.

با اشغال این منطقه، معبر وصولی صالح آباد - سرنی» به طرف خط مرزی مورد تهدید نیروهای عراقی قرار گرفت و در نتیجه محور ایلام، صالح آباد و مهران به طور جدی نا‌امن شد.

بلافاصله پس از آگاهی از اشغال، میمک لشکر 81 زرهی ارتش از جمله هوانیروز ارتش عشایر انقلابی و دلاور منطقه - سپاه و بسیج در مناطق مختلفی از این جبهه مستقر شدند و آرایش خطوط را برای حمله به ارتش عراق کامل کردند.

روز 19 دی ماه سال 59 بود که در عملیاتی بزرگ ارتفاعات استراتژیک میمک آزاد شد.

خلاصه گزارش عملیات حسین بن علی (ع)

زمان اجرا: 26 شهریور 1361

مکان اجرا: منطقه عملیاتی میمک در جبهه میانی

رمز عملیات: یا جواد الائمه (ع)

تلفات دشمن: هزار نفر کشته، زخمی و اسیر

ارگان‌های عمل کننده: سپاه و ارتش با همراهی عشایر منطقه

Image result for ‫تصاویر رزمندگان در عملیات حسین ابن علی ع‬‎



ده خاطره از شهید عبدالحسین برونسی


فرمانده شهید برونسی

سردار شهید عبدالحسین‌ برونسی‌  

نام پدر:حسین‌علی‌

محل تولد:ازتوابع شهرستان نیشابور

تاریخ تولد:23/6/1321تاریخ شهادت :25/12/63 

محل شهادت :شرق دجله

منطقه :عملیات بدر 

مسؤلیت :فرمانده‌تیپ‌ لشكر 5 نصر 

كودكی‌ را كه‌ عصر روز بیست‌ و سوم‌ شهریور ماه‌ هزار و سیصد وبیست‌ و یك‌ صدای‌ گریه‌اش‌ در گلبوی‌ پیچید عبدالحسین‌ نام‌ نهادند. وقتی‌ در لباس‌ سربازی‌ به‌ روستا آمد مردم‌ از خوشحالی‌ در پوست‌ خود نمی‌گنجیدند. ورود مأمورین‌ اصلاحات‌ ارضی‌ شاه‌ و عدم‌ قبول‌ آب‌ و ملك‌ باعث ‌مهاجرتش‌ به‌ شهر مشهد شد.


مشاغل‌ متفاوت‌ را آزمود و چون‌ در هر كدام ‌شبهه‌ای‌ بود دست‌ به‌ بنایی‌ زد. با ارشادات‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ با مسایل‌ ی‌ آشنا شد و پا در ركاب ‌مبارزه‌ با رژیم‌ پهلوی‌ گذاشت‌ و مأمورین‌ ساواك‌ در زیر شكنجه‌ دندانهایش‌ را شكستند. انقلاب‌ كه‌ پیروز شد، جزو اولین‌ افراد اعزامی‌ به‌ كردستان‌ بود.عرصه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ بستر مناسبی‌ بود كه‌ استعداد بالقوه‌ او ب ه‌فعل‌ در آید و از فرماندهی‌ گروهان‌، به‌ فرماندهی‌ تیپ‌ هجدهم جوادالائمه ‌برسد و دراین‌ سالها رشادت‌ و ایثارگری‌ او زبانزد خاص‌ و عام‌ بود تا آنجا كه‌ دشمن‌ چنان‌ هراسی‌ از برونسی‌ داشت‌ كه‌ برای‌ سرش‌ جایزه‌ تعیین‌ كرد. این‌ سردار سرفراز بعد از زیارت‌ خانه‌ خدا به‌ مرحله‌ای‌ از شهود رسیده‌بود كه‌ زمان‌ و مكان‌ شهادت‌ خودش‌ را می‌دید و سرانجام‌ در عملیات‌ بدر،پس‌ از رشادت‌ بسیار در چهار راه‌ خندق‌ در 25/12/63 به‌ شهادت‌ رسید.

ده خاطره از شهید

1)شهید برونسی در عملیات بدر بسیار ناراحت و گرفته به نظر می رسید ، چون عملیات خیبر و آنچه در عملیات خیبر اتفاق افتاده بود ، خیلی برایش سنگین و متأثركننده بود و لذا خیلی تأكید می كرد كه هیچكس اجازه عقب نشینی در این عملیات را ندارد. و باید ما هدفمان را بگیریم ، حتی اگر تا آخرین نفرمان هم به شهات برسیم ، ولی باید به سر چهار راه برسیم. واقعاً این را به عنوان شعار نمی گفت: از قلبش از تمام نهادش این ندا بر می خواست و به صورت بلند و با فریاد می گفت: كه وعده ما سر چهار راه ، این چهار راه هم به اصطلاح پدی بود كه دشمن آورده بود، در عمق جزیره ایجاد كرده بود. یعنی از اتوبان بصره منشعب می شد و یك خط پدافندی به حساب می آمد كه دشمن در واقع تشكیل داده بود. تقاطع آن بعضی از جاده هایش بصورت عمودی به داخل جزیره می آمد كه به اینها در واقع می گفتیم پد، جاده ای بود ولی چون بلند بود ارتفاعش از سطح آب گرفتگی هور قریب به 3 متر (2/5 الی 3 متر ) از هور می آمد از توی آب یعنی می آمدی بالا تا می رسیدی به خود جاده عرض جاده هم حدوداً 8 متر بود ، این تنها جاده ای بود كه ما داخل آب داشتیم.

 

2) شهید برونسی می گفت: اولین دفعه كه می خواستم به جبهه بروم برای خداحافظی به خانه آمدم و دیدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خیلی وضع ناجوری داشت. می گفت: بالای سرش ایستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بودیم كه چه طوری با این وضعیت روحی و جسمی كه دارد جریان رفتن جبهه را به او بگویم. از طرفی مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند می گذشت و باید خودم سریع به كارهایم می رساندم. بالاخره جریان را به خانمم گفتم: تا خانمم جریان را شنید هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعیت به كی می سپاری؟ در این موقعیت و شرایط اگر ما الان بیفتیم چه كسی ما را به دكتر می برد. گفتم كه: به خدامی سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اینكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ایشان دست می دهد و خلاصه مجبور است كه این خانم و خانواده را به همین وضعیت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. می گفت: بعد از مدتی كه در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و دیدم كه خانواده خیلی خوشحال است. تعجب كردم پرسیدم جریان چیست؟ خانمم جریان را اینگونه تعریف می كردند، می گفتند: بعد از این كه تو رفتی در همان حالی كه من بی هوش بودم، یك كبوتر سفیدی وارد خانه شد و چند دور كنار خانه زد و كنار من نشست.من حركت كردم و به هوش آمدم، دیدم كه این كبوتر است و نهایتاً پرواز كرد و رفت روی دیوار حیاط روبروی همان در اتاق نشست. بعد از مدتی دور حیاط چرخی زد و نهایتاً داخل اتاق آمد و دوری زد و پرواز كرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همین الانی كه چند سال می گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه این مریضی سراغ خانمم نیامده است.

 

3) پدرشان بعد از اینكه از جبهه برگشتند ، مریض بودند . در روستا كشاورزی می كردند و هنگام درو كردن گندم مریض می شوند و ایشان را به مشهد می آورند . در مشهد او را به دكتر بردیم و دكتر گفت : ایشان سكته كرده است . خیلی حالشان خراب بود ، زنگ زدیم كه پدرتان خیلی مریض است و دكتر گفته است خوب نمی شود . بعد خندیدند و گفتند : مریض است دكتر ببریدش به مشهد كه دكتر زیاد است هر دكتری هست ببریدش خوب بشود . اگر هم خوب نشد و ببریدش دفنش كنید . گفتیم در انتظار شما هست . گفت : به پدرم بگوئید در انتظار من نباشد ، جبهه بیشتر به من احتیاج دارد تا پدرم . اگر مرد ببریدش دفنش كنید اگر زنده ماند می آیم می بینمش . من الان نمی توانم بیایم . بعد از چند روزی پدرشان فوت كردند و مراسم كفن و دفن و عزاداری بدون حضور ایشان انجام شد . تا اینكه بعد از چهل روز زنگ زدند كه خبر بگیرند . گفتم پدرتان فوت كرده است . گفتند : اشكال ندارد وقتی كه آمدم برایشان تعزیه می گیرم . برای چهلم پدرشان از منطقه آمدند و در روستا مجلس گرفتند . تعزیه كه تمام شد خودشان شروع به صحبت می كنند و می گویند : الان تمام افراد اینجا جمع شدید ، هر كس از پدر من ناراحتی دیده است ، قرض و طلب دارد بیاید به خودم بگوید . خودم حاضرم دین پدرم را ادا كنم . چون میخواهم پدرم خاطر جمع باشد .

 

4)در سال 52 یك روز آقای برونسی مرا با خودش به زاهدان برد . در مسافر خانه گذاشت و گفت : من می روم كاری دارم و بر می گردم اگر من دیر آمدم شما همینجا بمان و نگران هم نشو ، هرچه گفتم : كجا می خواهی بروی ، هیچ نگفت و رفت و شب نیامد و من خیلی نگران بودم . چون می دانستم كه انقلابی است . روز بعدش كه آمد دیدم كه خیلی خوشحال است . هنگام برگشت به مشهد هرچه خواهش كردم باز چیزی گفت ولی بعد از پیروزی انقلاب یك روز گفتم : آن رفتن به زاهدان را بگو چه بود . بالاخره تعریف كرد و گفت : آقا من آنجا پیغامی از نماینده ویژه امام راحل در مشهد برای مقام معظم رهبری كه در ایرانشهر در تبعید به سر می برد داشتم . گفتم : پس چرا ما را بردی با خودت ؟ گفت : ترا بردم كه رد گم كنم چون جوان بودی .

 

5) در یكی از جلساتی كه در قبل از عملیات والفجر مقدماتی در قرارگاه نجف با حضور كلیه فرمانده تیپها و لشكرها و فرماندهان گردان های عمل كننده آن قرارگاه در خدمت سردار همت داشتیم بعد از توضیحات كلی كه خود سردار همت داشتند و بالطبع به دنبالش فرمانده لشكرها و فرمانده تیپ ها محورهای عملیاتی خودشان را توضیح می دادند و نوبت به فرمانده گردان ها می رسید. فرمانده گردان ها هم یكی یكی گزارش كار و فعالیت های خودشان را داشتند و همچنین گزارش می دادند از نحوه عملكردشان و شناسایی و برنامه ای كه در آینده برای خودشان به عنوان طرح عملیاتی در نظر گرفته بودند. شهید برونسی آن روزهای اولی كه مسئولیت گردان را به عهده گرفته بود به دلایل خاصی زیاد علاقه به كار كلاسیك نداشت، یعنی، هیچ موقع شاید دوست نداشت كه كلاسیكی عمل كند. لذا میانه خوبی با طرح و نقشه و كالك و اینها نداشت. آن لحظه ای كه رفته بود، طرح مانور و محدوده عملیاتی گردان خودش را توضیح بدهد، آنتن را روی كل محور عملیاتی كل یگانها دور می داد. شهید همت به ایشان تذكر داد و گفت: نقطه عملیاتی خودت را نشان بده. شهید برونسی در جواب شهید همت گفت كه: من زیاد علاقه به این شیوه ای كه شما می فرمایید ندارم. من طرز كارم این است كه شما نیرو در اختیار من بگذارید و نقطه ای كه من باید عمل كنم را به من نشان بدهید. بنده تعیین می كنم كه هر نقطه ای كه باشد چه در خطوط اول چه در عمق دشمن و با كمترین تلفات به راحتی یا در بعضی مواقع بدون تلفات آن را تسخیر كنم و همین طور شد. نمونه اصلی این مطلب را در همان عملیات والفجر مقدماتی شاهد بودیم. با توجه به مشكلات منطقه و موقعیت پیچیده ای كه به حساب تپه 85 اگر اشتباه نكنم داشت. روی آن تپه رملی ها، ایشان موفق شد با كاری كه از قبل روی طبیعت انجام داد و شناسایی هایی كه كرده بود، شب توانسته بود به راحتی در زمان مقرر گردان خودش را به خاكریز اول دشمن برساند.

 

6) مربوط به تصادفی كه كردیم، آن روزی كه مرخصی رفته بودیم همان وقتی كه دیدیم راه ما خراب است، شیطان لعنتی به جلد ما آمد، وسوسه می كرد، عجب كار اشتباهی كردیم. كاش مرخصی نمی آمدیم. این همه نیرو، خدایا چكار خواهند شد. خوب می دانید كه همه اش این فكر بود، بر عكس این ماشین ما از همان بلندی كه سرازیر شد، به یك سرعتی افتاد كه احتمال تكه تكه شدن ماشین وجود داشت. حالا ما كه هیچی، كه یك لش گوشت هستیم. بعدش گفتم: كه خدایا مسئله ای نیست. ما در عملیات كشته نشدیم، جایمان همین جا بود، خوب چی، قالو: انا لله و انا الیه راجعون. مسئله مردن خوب فرقی نمی كند، قسمت ما همین جا بوده است. فقط اول كه ماشین این طوری شد یك دفعه باد از سرمان كنده شد، گفتم: یا ابوالفضل برو. كه برادر مان آقای حسینی گفت: این حرف شما را هرجا برویم خواهیم زد، یا ابوالفضل برو. حرف آن شب شده بود. خوب اگر خدای می خواست ما كشته می شدیم. خوب همانجا زیر برفها تكه پاره می شدیم. زیر برفها باید تا یك ماه می گشتند كه ما را پیدا كنند. خوب مرگ این طوری قسمت ما نبوده است. اجل پشت سر ما می رفت.

 

7)سال 60 با شهید برونسی در گردان ایشان مشغول خدمت بودیم. سپس در اطلاعات عملیات لشكر ویژه شهداء مشغول كار شدیم. ایشان یك روز جهت هماهنگی به محل ما آمدند و در آنجا می خواستیم جلویش نقشه بگذاریم و توجیه نقشه ای داشته باشیم. ایشان گفت: من از روی نقشه چیزی متوجه نمی شوم، شما من را ببرید در منطقه و بگویید گردانتان را به خط بزنید و كار انجام دهید، فكر می كنم این موضوع در عملیات بدر بود. البته با نقشه های جنوب. چون نقشه های جنوب گ.یا شده و به زبان ساده است و نقشه های غرب، چون نقشه های مناطق كوهستانی است پیچیدگی بیشتری دارد. وقتی نقشه را جلویش پهن كردیم، گفت: من هیچی از این نقشه نمی فهمم، ولی ایشان با همان روحیه رشادتهای عجیبی از خودشان به یادگار گذاشتند. همیشه در عملیات ها ایشان نقطه ای را انتخاب می كردند كه سخت نقطه در عملیات بود، ایشان داوطلب می شدند و نقطه ای كه از همه جا سخت تر بود و كار بسیار زیادی می برد به ایشان محول می گردید و ایشان آن را به اتمام می رساندند.

 

9) آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشك می ریخت، علت را كه پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می كنم چرا كه خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می كنم و آن اینكه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) را دیدم كه فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی كه در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی كوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم، و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیكه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، به سوی خدا پر كشید.

 

10) پیش از اینكه عملیات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتیبانی می رفتیم خدمت فرمانده هان محترم از جمله شهید برونسی ، ظهر بود ساعت حدود 11/30 الی 12بود ، كنار جمعی از فرمانده هان گردانهایشان نشسته بود از جمله یكی از فرمانده ها شهید فرومندی بود كه نشسته بودند ، من جلو رفتم و احوالپرسی كردم و بعد پیرامون عملكرد گردان ابوالفضل(سلام الله علیه) كه در عملیات تشكیل شده بود ، سؤال كردم كه از نحوة پشتیبانی عملیات خیبر راضی بوده اید ؟ گفت : من از كار راضی هستم . خدا انشاء ا. كمكتان كند . اما یك چیزی كه به من گفت كه خیلی من را تكان داد ، گفت : فلانی ما از عملیات خیبر ، سالم برگشتیم . این دفعه به شما می گویم ، آن دستوری كه حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند كه اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم . من دو راه بیشتر ندارم . می گفت : این دفعه یا به اهدافی كه نظر حضرت امام است می رسیم و یا جنازة من برمی گردد ،به غیر از این دو راه ، راه دیگری وجود ندارد ، خیلی برای من جالب بود . بعد با خودم گفتم : آقای برونسی اینطوری محكم صحبت نكن . گفت : قطعاً هیچ شكی ندارم . در این عملیات یا به اهدافی كه نظر امام است می رسیم یا اینكه جنازة من بر می گردد . بعد از عملیات هم دیدم كه واقعاً همینطوری شد ، جنازه اش هم برنگشت .



نقش ن در نهضت عاشورا

محرم

حادثه عاشورا نقش به سزایی در حیات و رشد و گسترش اسلام داشته و همچون چراغ پر نوری در جلو راه امت اسلامی نور افشانی کرده است. بی‌تردید یکی از گروه‌های نقش آفرین در این نهضت ن بودند. اگر اسلام با قیام امام حسین (ع) زنده است، سهم بزرگی از آن مربوط به نی است که تاریخ، مانند آن را کمتر دیده است.

Related image



حدیث (1) امام  على علیه السلام :

و َما أعمالُ البِرِّ كُلُّها وَ الجِهادُ فى سَبیلِ اللّه‏ِ عِندَ الامرِ بِالمَعرُوفِ و َالنَّهىِ عَنِ المُنكَرِ إِلاّ كَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛

همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون قطره‏ اى است در دریاى عمیق.

نهج البلاغه(صبحی صالح)  ص 542 ، ح 374

حدیث (2) امام على علیه السلام :

 إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ لَكِنْ یُضَاعِفَانِ الثَّوَابَ وَ یُعْظِمَانِ الْأَجْرَ وَ أَفْضَلُ مِنْهُمَا كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر

امر به معروف و نهى از منكر نه اجلى را نزدیك مى‏ كنند و نه از روزى كم مى ‏نمایند، بلكه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مى‏ سازند و برتر از امر به معروف و نهى از منكر سخن عادلانه ‏اى است نزد حاكمى ستمگر.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7637

حدیث (3) رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و سلم:

 إِذَا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ یَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا الْأَخْیَارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ شِرَارَهُمْ فَیَدْعُوا خِیَارُهُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ.

هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منكر نكنند، و از نیكان خاندان من پیروى ننمایند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نیكانشان دعا كنند امّا دعایشان مستجاب نشود .

کافی(ط - الاسلامیه) ج 2 ، ص 374 {شبیه این حدیث در امالى(صدوق) ص 308}

حدیث (4) رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و سلم :

لا یَأمُرُ بِالمَعروفِ و َلا یَنهى عَنِ المُنكَرِ إلاّ مَن كانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفیقٌ بِما یَأمُرُ بِهِ رَفیقٌ فیما یَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فیما یَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فیما یَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما یَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما یَنهى عَنهُ؛

امر به معروف و نهى از منكر نكند مگر كسى كه سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا كند، در امر و نهى خود میانه‏ روى نماید و به آنچه امر و نهى مى‏ كند، دانا باشد .

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 97 ، ص 87 ، ح 64 {شبیه این حدیث دعائم الاسلام ج 1 ، ص 368 }

حدیث (5) امام على علیه السلام :

مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَ أَمِنَ كَیدَهُ؛

هر كس امر به معروف كند به مؤمن نیرو مى‏ بخشد و هر كس نهى از منكر نماید بینى منافق را به خاك مالیده و از مكر او در امان مى‏ ماند.

كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص51، ح1

حدیث (6) رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و سلم :

لا یَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ و َنَهَوا عَنِ المُنكَرِ و َتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَإذا لَم یَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ، وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ و َلَم یَكُن لَهُم ناصِرٌ فِى الأرضِ وَ لا فِى السَّماءِ؛

تا زمانى كه مردم امر به معروف و نهى از منكر نمایند و در كارهاى نیك و تقوا به یارى یكدیگر بشتابند در خیر و سعادت خواهند بود، اما اگر چنین نكنند، بركت‏ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه دیگر سلطه پیدا كنند و نه در زمین یاورى دارند و نه در آسمان.

تهذیب الاحكام(تحقیق خرسان) ج6، ص1، ح 22 {شبیه این حدیث در بحارالانوار(ط-بیروت) ج 97 ، ص 94

حدیث (7) امام باقر علیه السلام :

أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَیْبٍ النَّبِیِّ (صلی الله علیه) أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ (علیه السلام) یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی‏

خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود كه: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر بدكار را، شصت هزار نفر از نیكانشان را. شعیب عرض كرد: پروردگارا! بدكاران سزاوارند اما نیكان چرا؟ خداى عز و جل به او وحى فرمود كه: آنان با گنهكاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.

كافى(ط - الاسلامیه) ج 5 ، ص 56 ، ح 1

حدیث (8) رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله و سلم :

مَن رَأى مِنكُم مُنكَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ و َذلِكَ أضعَفُ الإیمانِ؛

هر كس از شما منكرى ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، كه پائین‏ترین درجه ایمان همین (تغییر قلبى) است.

نهج الفصاحه ص 768 ، ح‏3010

حدیث (9) امام باقر علیه السلام :

إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِیلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ  وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ یَسْتَقِیمُ الْأَمْرُ

امر به معروف و نهى از منكر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگى است كه دیگر فرایض به واسطه آن بر پا مى‏ شود، راه ‏ها امن مى‏ گردد و درآمد ها حلال مى‏ شود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمى‏ گردد، زمین آباد مى‏ شود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مى‏ شود و كارها سامان مى‏ پذیرد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج5، ص56، ح1

حدیث (10) رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله :

 مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ فَهُوَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَ خَلِیفَةُ رَسُولِه‏

هر كس امر بمعروف و نهى از منكر نماید، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست.

مستدرك ‏الوسایل و مستنبط المسایل ج 12، ص 179 ، ح 13817

حدیث (11) امام علی علیه السلام:

مَن تَرَكَ إنكارَ الْمُنكَرٍ بِقَلبِهِ و یَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛


كسى كه منكَر را با قلب و دست و زبانش انكار نكند، مرده ‏اى است میان زندگان.

تهذیب الأحكام(تحقیق خرسان) ج 6، ص 1 ، ح 374

حدیث (12) امام علی علیه السلام:

وَ اعلَموا أنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَ النَّهیَ عن المُنکَر لَم یُقَرّبا اجَلاً وَ لَم یَقطَعا رَزقاً

بدانید که امر به معروف و نهی از منکر نه مرگ کسی را نزدیک کرده و نه روزی کسی را قطع

کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 57 ، ح 6

حدیث (13) امام علی علیه السلام:

 الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ أَفْضَلُ أَعْمَالِ الْخَلْق‏

بهترین كار مردم امر به معروف مى باشد

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 331 ، ح 7632

حدیث (14) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

خیر النّاس أقرؤهم و أفقههم فی دین اللَّه و أتقاهم للَّه و آمرهم بالمعروف و أنهاهم عن المنكر و أوصلهم للرّحم.
 

بهترین مردم كسانى هستند كه قرآن بهتر خوانند و در كار دین داناتر باشند و از خدا بیشتر ترسند و به نیكى بیشتر امر كنند و از بدى بیشتر جلوگیرى كنند و با خویشاوندان بیشتر نزدیك شوند.

نهج الفصاحه ص 468 ، ح 1499

حدیث (15) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

أَلا اُخْبِرُكُمْ عَنْ اَقْوامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیاء وَ لا شُهدَاء تَغْبِطُـهُمْ النّاسُ یَـوْمَ الْقِـیامَةِ . یَأْمُرُونَهُمْ بِما یُحِّبُ اللّه ُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمّا یَكْرَهُ اللّه ُ
 

گروهى هستند كه نه پیامبرند و نه شهید ولى مردم به مقامى كه خداوند به خاطر امر به معروف و نهى از منكر به آنان عطا فرموده غبطه مى خورند.

مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 12 ، ص 2

حدیث (16) حضرت امام محمد باقر علیه السلام :

 إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ . وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْض

امر به معروف و نهى از منكر دو واجب بزرگ الهى مى باشند كه سایر واجبات با آنها بر پا مى مانند و بوسیله این دو راهها امن و كسب و كار مردم حـلال مى شود. با این دو واجب است كه داد ستمدیدگان ستانده مى شود و زمین آباد مى گردد.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 119 ، ح 21132

حدیث (17) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

وَ الْجِهَادُ عَلى‏ أَرْبَعِ شُعَب ٍ : عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْكَر ِ ، وَ الصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ ، وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِین‏
 

جهاد بر چهار قسم است: 1 ـ امر به معروف 2 ـ نهى از منكر 3 ـ راستى در هنگامه شكیبائى 4 ـ دورى از گناهكار.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 51 {شبیه این حدیث در کتاب سلیم بن قیس الهلالی ج 2 ، ص 615 }

حدیث () امام صادق علیه السلام:

حَسْبُ الْمُؤْمِنِ غَیْراً إِذَا رَأَى مُنْكَراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لَهُ كَارِه‏

در غیرتمندبودن مؤمن همین بس كه هرگاه كار زشت و ناپسندى مشاهده كرد خداى متعال از قلبش در مورد ناخوش داشتن آن منكر آگاه باشد.

هدایة الائمة ج 5 ، ص 574

حدیث (19) امام علی علیه السلام:

كُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ المـُنْكَرِ ناهِیاً وَ لِمَنْ قَطَعَكَ و اصِلاً وَ لِمَنْ حَرمَكَ مُعْطِیاً
 

بهترین مردم كسانى هستند كه قرآن بهتر خوانند و در كار دین داناتر باشند و از خدا بیشتر ترسند و به نیكى بیشتر امر كنند و از بدى بیشتر جلوگیرى كنند و با خویشاوندان بیشتر نزدیك شوند.

شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ج 4 ، ص 610

حدیث (20) امام علی علیه السلام:

 و من وصیة له (ع) للحسن و الحسین (ع) لما ضربه ابن ملجم لعنه الله‏:
أُوصِیكُمَا بِتَقْوَى اللَّه‏  .  الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَر

در وصیّت به فرزندان بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمودند:
 شما را بـه تقــواى الهى . و امر به معروف و نهى از منكر سفارش مى كنم.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 421 و 422 ، نامه 47

حدیث (21) امام علی علیه السلام :

 أَصْلِحِ الْمُسِی‏ءَ بِحُسْنِ فِعَالِكَ وَ دُلَّ عَلَى الْخَیْرِ بِجَمِیلِ مَقَالِك‏

آدم بدكار را به وسیله كارِنیك خود اصـلاح كن، و با سخن زیبایت دیگران را به كار خیر رهنمون باش.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 255 ، ح 5371

حدیث (22) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

 أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّة
 

رسـول خـدا صلی الله علیه و آله به ما امـر فرمـودند كـه با گنهكاران با چهره اى درهم كشیده برخورد كنیم.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 59 ، ح 10

حدیث (23) امام صادق علیه السلام:

 إِنَّمَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ كَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَامِلٌ بِمَا یَأْمُرُ بِهِ تَارِكٌ لِمَا یَنْهَى عَنْهُ عَادِلٌ فِیمَا یَأْمُرُ عَادِلٌ فِیمَا یَنْهَى رَفِیقٌ فِیمَا یَأْمُرُ رَفِیقٌ فِیمَا یَنْهَى‏
 

كسى مى توانـد امر به معروف و نهى از منكر كند كه داراى سه صفت باشد: 1 ـ به آنچه امر مى كند عمل كند و از آنچه نهى مى كند اجتناب نماید. 2 ـ در امر كردن و نهى نمودن میانه روى را پیشه خود كند. 3 ـ از روى دلسوزى و مهربـانى و با مـدارا امـر و نهى كند.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 150 ، ح 21210

حدیث (24) امام سجاد سلام الله علیه:

 إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی‏
 

همانا منافق از كار زشت نهى مى كند، امـا خـود از آن اجتناب نمى كند و به كار خوب سفارش مى كند، اما خـود انجـام نمى دهـد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 396 {شبیه این حدیث در تحف العقول ص 280 و امالی(صدوق) ص 494 ، ح 12}

حدیث (25) امام علی علیه السلام:

 لعن الامرین بالمعروف التاركین له و الناهین عن المنكر العاملین به‏
 

كسانى كه مردم را به كارهاى نیك امر مى كنند و خود آن را انجام نمى دهند و كسانى كه مردم را از كارهاى زشت باز مى دارند اما خود مرتكب آن مى شوند مورد لعن و نفرین هستند.

منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(خوئی) ج 10 ، ص 3

حدیث (26) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

مَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاه‏
 

آن که کارهای خوب را به دل، نیک نشمارد و کارهای زشت را به دل، ناپسند نشمرد، چنان واژگونه گردد بالای او پایین، و پایین او بالا می گردد(یعنی تشخیص خوب و بد را از دست می دهد) .

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 542 ، ح 375

حدیث (27) امام علی علیه السلام:

 ائْتَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ أْمُرُوا بِهِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ انْهَوْا عَنْه

پذیراى معـروف باشید و به آن نـیز دسـتور بدهید و بپذیرید نهى از منكر را و خود نیز از آن نهى كنید.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7636

حدیث (28) امام علی علیه السلام:

 إِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ الْمُنْكَرَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُنْكِرَهُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ أَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ اللَّهُ صِدْقَ ذَلِكَ مِنْهُ فَقَدْ أَنْكَرَه‏

هرگاه یكى از شما كارزشت و ناپسندى را مشاهده كرد وتوان آنكه با دست و زبان از آن جلوگیرى كند ندارد اما با دل خود آن را انكار كند و خداوند از نیّت صادقانه او آگاه باشد، آن كار ناپسند را به حقیقت انكار كرده است.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7649

حدیث (29) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

 جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ إِنَّ أُمِّی لَا تَدْفَعُ یَدَ لَامِسٍ فَقَالَ فَاحْبِسْهَا قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَامْنَعْ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهَا قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ
 قَیِّدْهَا فَإِنَّكَ لَا تَبَرُّهَا بِشَیْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

شخصى نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت مادرم مرتكب گناه مى شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
 او را ببند كه بهترین نیـكى در حـق او منـع او از گـنـاه اسـت.

وسایل الشیعه ج 28 ، ص 150 ، ح 34442

حدیث (30) امام علی علیه السلام:

وَ انْهَوْا غَیْرَكُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ تَناهَوْا عَنْهُ فـَإِنَّمـا أُمِـرتُمْ بِالنَّهىِ بَعـْدَ التـَّناهِى

دیگران را از منكر باز دارید و خود نیز از آن دورى كنید زیرا شما مأمور شده اید كه اوّل خودتان منكر را ترك كنید بعد نهى از منكر نمائید.

منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(خوئی) ج 7 ، ص 250

حدیث (31) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

 الدَّالُّ عَلَى الْخَیْرِ كَفَاعِلِه‏

كسى كه دیگران را به كار نیك راهنمائى كند گـویـا خـود آن را انـجـام داده اسـت.

 کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 27 ، ح 4 - من لایحضره الفقیه ج 2 ، ص 55 ، ح 1682

حدیث (32) امام علی علیه السلام :

اُؤْمُر بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ اَهْلِهِ

امر به معروف كن تا از اهل معروف شوى.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7635

حدیث (33) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

مَنْ أَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهَى عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ دَلَّ عَلَى خَیْرٍ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِیك‏

هركس دیگرى را به كار نیكى امر كند یا او را از كار زشتى باز دارد یا اینكه او را به خیرى راهنمائى نماید و یا اشاره به امر خیرى داشته باشد در آن كارنیك شریك خواهد بود.

خصال ص 138 ، ح 156 - وسایل الشیعه ج 16 ، ص 124 ، ح 21147

حدیث (34) امام علی علیه السلام :

 مَنْ كَانَ فِیهِ ثَلَاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَأْتَمِرُ بِهِ وَ یَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یَنْتَهِی عَنْهُ وَ یُحَافِظُ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلا
 

كسى كه سـه چیز در او باشد، دنیـا و آخرتش سـالم مى مـاند: 1. امر به معروف كند و خود نیز پذیراى آن باشد. 2. نهى از منكر كند وخود نیز پذیرا باشد. 3. حدود الهى را نگهدارى كند

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7645

حدیث (35) امام علی علیه السلام :

مَنْ اَمَرَ بَالْمَعْرُوفِ شَّد ظُهُورَ الْمُؤْمِنینَ

كسى كه امـر به معـروف كـند پشتِ مؤمنان را محكم كرده است.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7643

حدیث (36) امام محمد باقر علیه السلام:

 الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فَمَنْ نَصَرَهُمَا أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ مَنْ خَذَلَهُمَا خَذَلَهُ اللَّهُ.
 

امر به معـروف و نهى از منـكر، دو مخلوق از مخلوقان خداوند مى باشد، هركس آن دو را یارى كند، خداوند او را عزیز و آقا گرداند و هر كس آن دو را خوار نماید، خداوند او را خوار و ذلیل گرداند.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 59 ، ح 11

حدیث (37) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا أَنْفَقَ النَّاسُ مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ مِنْ قَوْلِ الْخَیْر


قسم به کسی که جانم به دست اوست مردم چیزی بهتر از حرف خیر انفاق نمی کنند

محاسن ص 15 ، ح 41 - وسایل الشیعه ج 16 ، ص 123 ، ح 21141 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج 68 ، ص 311 ، ح 8

حدیث (38) امام علی علیه السلام :

 مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْفَاسِقِین‏


كسى كـه نـهى از منـكر كـند بینى فاسقان و گنهكاران را به خاك مالیده است (و آنها را خوار و خفیف گردانده است)

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7644

حدیث (39) امام صادق علیه السلام :

فِی قَوْلِهِ تَعَالَى‏ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ‏ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ‏ یَنْهَوْنَ‏ عَنِ‏ السُّوءِ (سوره مبارکه اعراف آیه 165) قَالَ كَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ یَأْتَمِرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَهَلَكُوا.


در مورد نجات یافتگان در این آیه شریفه مى فرمایند: آنها كسانى بودند كه از كارهاى نیك پیروى مى كردند و مردم را نیز به آن امر مى نمودند.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 158 ، ح 151

حدیث (40) امام رضا علیه السلام :

كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَقُولُ إِذَا أُمَّتِی تَوَاكَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى.


رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره مى فرمودند: هرگاه امّت من از انجام امر به معروف و نهى از منكر سرپیچى كنند و آن را به یكدیگر واگذار نمایند، گویا با خـداوند اعـلان جنگ داده اند.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 59 ، ح 13

حدیث (41) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

 إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی لَا دِینَ لَهُ قَالَ الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ.


قسم به کسی که جانم به دست اوست مردم چیزی بهتر از حرف خیر انفاق نمی کنند

کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 59 ، ح 15 - محاسن ص 196 ، ح 21

حدیث (42) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

لَتَأْمُرُنَّ بِاَلْمَعْرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ أَوْ لَیَعُـمَّنـَّـكُمْ عـَذابُ اللّه


امر به معروف كنید و از كارهاى زشـت نهى كنید و گرنه عـذاب خدا همه شـما را فراخواهد گرفت.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 135 ، ح 21173

حدیث (43) امام علی علیه السلام:

 الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الرَّاضِی بِهِ وَ الْمُعِینُ عَلَیْهِ شُرَكَاءُ ثَلَاثَة


كسى كه ظلم مى كند و كسى كه راضى به ظلم كردن باشد و كسى كه كمك به ظالم مى كند هر سه شركاء ظلم محسوب مى شوند.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 140 ، ح 212

حدیث (44) امام علی علیه السلام:

وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِكَ مَیِّتُ الْأَحْیَاء
 

گروهى از مردم مبارزه با منكر را با دل و زبان و دست ترك مى كنند (در برابر خلافكار هیچ گونه عكس العملى نشان نمى دهند) پس اینها در حقیقت مردگانى زنده نما هستند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 332 ، ح 7651

حدیث (45) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

 إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لَا زَبْرَ لَهُ وَ قَالَ هُوَ الَّذِی لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْكَر


همانا خداوند از مومن ضعیفی که عقل ندارد بیزار است.(کسی که نهی از منکر نمی کند)

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 125 ، ح 21149

حدیث (46) امام صادق علیه السلام :

 إِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ فَلَمْ یُنْكِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ بِالْعَدَاوَة


كسى كـه توانـائى نـهى از منـكر را داشـته باشـد و نهى از منـكر نكـند، دوست دارد كه خـداوند اطـاعت نشـود، و كسى كه نافرمانى خـدا را دوست داشته باشد، آشكارا بـا خـداوند دشمنى كرده است.

مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 12 ، ص 177 ، ح 13812

حدیث (47) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:

. بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ لَا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْك .

بد مـردمى هســتـند كسـانى كـه امر به معروف ونهى از منكر نمى كنند.

نوادر(راوندی) ص 26 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج 22 ، ص 311 ، ح 12

حدیث (48) امام علی علیه السلام :

و من وصیة له ع للحسن و الحسین ع لما ضربه ابن ملجم لعنه الله
لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْكُمْ أَشْرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَكُمْ.

وصیتى از آن حضرت ( ع ) به حسن و حسین علیهما السلام هنگامى كه ابن ملجم ( لعنه الله ) او را ضربت زد .
امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنید زیرا در این صورت افراد نادرست برشما مسلط مى گردند آنگاه دعا مى كنید و دعایتان مستجاب نمى شود.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 421 و 422 ، نامه 47

 






 
 
 



نگاهی به زندگانی امام رئوف؛

امام رضا(ع) از ولادت تا شهادت

شهادت امام رضا (ع)- لارستان

امام رضا(ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۵۰) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسی بن جعفر(ع)، یعنی امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویی بزرگوار و خردمند به نام نجمه بود. امام رضا(ع) در همان سالی زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنی حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.

به گزارش مفداگلستان به نقل از مفدا، بازخوانی زندگانی امام علی بن موسی‌الرضا علیه السلام، از ابتدا تا شهادت، دارای نکات بسیار ارزشمند و آموزنده‌ای است. مدّت طولانی امامت امام علیه السلام از یک سو، و شکل‌ گیری جریانات انحرافی و رخدادهای ی از سوی دیگر، زندگی ایشان را از زندگی دیگر امامان، ممتاز ساخته است.  
امام رضا(ع) در سال ۱۴۸ هجری قمری یعنی حدود (۱۲۵۰) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد و روز آخر صفر ۲۰۳هجری قمری به شهادت رسید. امام هشتم شعیان جهان همواره در زمان عمر با برکت خود با سخنان گهربارش درصدد سعادت مردم در دنیا و آخرت بود.  

** نام‌های امام 
نام ایشان (علی) است، ولی بر اساس شیوه‌ای که در میان اعراب مرسوم است، به وی (ابوالحسن) می‌گفتند. این گونه اسامی را (کنیه) می‌نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگری نیز به افراد می‌دهند که آن را (لقب) می‌گویند. امام هشتم دارای لقب‌های متعددی است. از جمله معروف‌ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نام‌ها، یعنی اسم، کنیه و لقب دلیل خاصی دارد. گفته‌اند که وی را به این جهت (رضا) لقب داده‌اند که خدا از او راضی است. دوران کودکی و نوجوانی و جوانی امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگی هایی بود که امام را مشخص می ساخت.  

** شخصیت اخلاقی امام 
از خوش اخلاقی امام سخن بسیار گفته‌اند. در این جا به چند نمونه آن اشاره می‌شود که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزی دقّت می‌کرده است. همه این‌ها برای ما درس (چگونه زیستن) است: 
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.  
ـ سخن هیچ کسی را قطع نکرد.  
ـ به نیازمندان بسیار کمک می‌کرد.  
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره می‌نشست و غذا می‌خورد.  
ـ همیشه چهره ای خندان داشت.  
ـ هرگز با صدای بلند و با قهقهه نمی‌خندید.  
ـ هنگام نشستن، هرگز پای خود را در حضور دیگران دراز نمی‌کرد.  
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمی‌زد.  
ـ به عیادت بیماران می رفت.  
ـ در تشییع جنازه ها شرکت می‌جست.  
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایی می‌کرد.  
ـ وقتی بر سر سفره‌ای می‌رسید، اجازه نمی‌داد تا به احترام او از جای برخیزند.  
ـ به پاکیزگی بدن، موی سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.  
ـ بردبار و شکیبا بود.  
اینها گوشه‌ای از اخلاق امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضی و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟ آیا کسی که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) برای آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.  

** امام در نگاه شاعران 
از همان دوران امام رضا (ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگواری آن حضرت بسیار سروده‌اند و نوشته‌اند و هریک به گونه‌ای آن امام را به نیکی وصف کرده‌اند. شاعری بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایی داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته‌ای، کوه و دشت و شراب و موسیقی را در اشعار خود ستوده‌ای، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصیت والای امام رضا سکوت کرده‌ای! در حالی که تو ایشان را خوب می‌شناسی و با اخلاق و رفتار و بزرگواری حضرت آشنایی کامل داری.  
ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگی او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسی چون من، درباره شخصیت برجسته‌ای همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعری گفت که چکیده معنی آن چنین است: از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانی را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست.  
شاعران فارسی زبان نیز در باره امام رضا(ع) سروده های فراوانی دارند.  

** شخصیت معنوی امام 
امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوی و پرداختن به امور عبادی نیز برجسته بود. روایت‌ها و داستان‌های بسیاری از این جنبه زندگی امام در کتاب‌های تاریخی نقل شده که شنیدن آن برای همه ما جالب است. ما وقتی می‌بینیم که امام ما و پیشوایی که او را به رهبری خود پذیرفته و زندگی او را الگوی خود قرار داده‌ایم، این چنین عبادت می کند و این گونه به مسائل عبادی توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروی کنیم و از همان روش درس بیاموزیم. در اینجا به چند نمونه از نکاتی که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره می‌کنیم: 
ـ شبها کم می‌خوابید و بیشتر شب را به عبادت می‌پرداخت.  
ـ بسیاری از روزها را روزه می‌گرفت.  
ـ سجده‌هایش بسیار طولانی بود.  
ـ قرآن بسیار تلاوت می کرد.  
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.  
ـ غیر از هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.  

** شخصیت علمی امام رضا(ع)  
امام رضا(ع) جایگاه علمی ویژه‌ای داشت. او از دانشی سرشار بهره مند بود و این برجستگی علمی او در رویارویی با دانشمندان ادیان و مذاهب دیگر، بهتر آشکار می‌شد. جلسات و محافلی که علما و دانشمندان مختلف گرد هم می‌آمدند و به بیان دیدگاه‌ها و نظرات خویش می‌پرداختند، در آن زمان رونق خاصی داشت. حاکمان آن عصر، گاه برای جلوه دادن شکوه دربار خویش، گاه به منظور گرایش دانشمندان به دربار و زمانی برای این که بر عقیده کسی چیره شوند، در کنار مجالس دیگر، به برگزار کردن نشست‌های علمی نیز می‌پرداختند. این محافل که به جلسات (مناظره) معروف بود، بهترین مکان برای ابراز شایستگی های علمی افراد به شمار می‌رفت.  
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع می‌شدند و به گفت و گو می‌پرداختند و سرانجام در پاسخ دیگران فرو می‌ماندند، دست به دامان امام رضا(ع) می‌شدند تا بر حقانیت مطلب خویش گواهی دهند. یکی از مهم ترین و معروف‌ترین لقب‌های امام رضا (ع)، (عالم آل محمد) است. این که از میان همه امامان شیعه، حضرت امام رضا به این لقب شهرت یافته است، خود دلیل برجستگی آن امام از جهت دانشهای رایج در زمان خویش و یافتن فرصت برای آشکارسازی آن علوم است.  
اباصلت که یکی از یاران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روایتی نقل می‌کند که خواندنی است. او می‌گوید:امام موسی بن جعفر(ع) به فرزندانش می‌فرمود: برادرتان، علی بن موسی (یعنی امام رضا)، عالم آل محمد است. نیازهای دینی خود را از وی فرا بگیرید و آن چه را به شما آموزش می دهد، به یاد داشته باشید، زیرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من می فرمود: عالم آل محمد در نسل توست و ای کاش من می توانستم او را ببینم.  
عبدالسلام هروی نقل کرده که در بیشتر نشست‌های علمی امام حاضر بوده و من هیچ کسی را از امام رضا (ع) داناتر ندیدم و هر دانشمندی که او را دیده به دانش برتر او گواهی داده است. در نشست‌هایی که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آنها چیره شد، تا آن جا که همه آنان به ناتوانی علمی خود و برتری امام اعتراف کردند و گواهی دادند.  
یکی از نکاتی که در بررسی شخصیت علمی امام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کرده‌اند، این است که امام رضا (ع) با هر گروهی به زبان خودشان سخن می‌گفت و به تعبیر اباصلت، شیواترین و داناترین مردم به هر زبان و فرهنگی بود. اباصلت که خود این سخن را می‌گوید، از این تسلط امام به زبان‌های مختلف شگفت زده می‌شود و این تعجّب خود را به امام اظهار می‌نماید و امام در پاسخ می‌فرماید: من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه می‌شود چنین فردی زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنیده‌ای که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: به ما (فصل الخطاب) داده‌اند، و آن چیزی نیست، جز آشنایی با زبان دیگران.  

** شخصیت ی امام رضا(ع)  
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسیده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسی کاظم(ع)، مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسیان بود. عباسیان با ادعای انتساب به پیامبر اکرم(ص) و با بهره گیری از احساسات مردم بر ضد امویان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروایی مسلمانان بنشینند. با سرکوب امویان، آنان دیگر قدرت و توانی نداشتند که خطر مهمی برای عباسیان به شمار روند. عباسیان تنها خطر برای حکومت خود را شیعیانی می دانستند که با فرمانبری از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق می شمردند و می کوشیدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.  
بنابراین، دشمن شماره یک حاکمان عباسی، امامان شیعه بودند و به همین دلیل است که همه امامانی که در روزگار این حاکمان ستمگر می زیستند، به دست آنان به شهادت رسیدند. عباسیان به اندازه ای بر شیعیان فشار آوردند و آنان را مورد تهدید و شکنجه و آزار و تبعید و آوارگی قرار دادند که حتی تاریخ نویسان نیز از بازگو کردن آن دچار شرمندگی شده اند.  
۱۰ سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در این ده سال، موقعیت مناسبی برای مبارزه علنی و رسمی برای امام رضا(ع) پدید نیامد و بیشتر تلاش ی امام به صورت پنهانی رهبری می شد، اما در گوشه گوشه سرزمین های مسلمانان جنبشها و قیامهای پیاپی شیعیان، حکومت عباسی را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمی شده بود.  
در میان همه حاکمان عباسی، مأمون چهره ای دیگر داشت. او که برادر خود، امین را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شیعیان و به ویژه شخص امام رضا(ع) از راهی دیگر وارد شد و شیوه ای دیگر را در پیش گرفت. به چند نمونه از اظهار نظر تاریخ نویسان درباره شخصیت پیچیده مأمون اشاره می شود تا دریابیم که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزی روبرو بوده است.  
یکی می گوید: مأمون از نظر دوراندیشی، اراده قوی، بردباری، دانش، زیرکی، بزرگی، شجاعت و جوانمردی از همه عباسیان برتر بود. دیگری می نویسد: مأمون در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت می جست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهی و. علاقه شدید داشت! دیگری می گوید: گاهی مانند یک دیندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهی در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروی از شهوات و. نکوهش می کرد و آنان را از عذاب الهی می ترساند و زمانی خودش در بزم خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش شرکت می نمود.  
یکی هم چنین اظهار می دارد: مأمون زیرک ترین حاکمان عباسی و داناترین ایشان به فقه و کلام بود. د. و از این یک بشنو که می گوید: مأمون روزی ادعای تشیع می کرد و وجودش را لبریز از دوستی و عشق به علی (ع) نشان می داد و در فاصله ای اندک، نقاب از چهره برمی گرفت و تا آن جا پیش می رفت که حاضر نبود در مجلس او حتی از عنصر تبهکار و جلادی همچون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند.  
آیا همزمانی با چنین موجود پیچیده و ابهام آلودی که تلاشی جز پایداری بیشتر حکومت عباسی ندارد، اما در همان حال، بزرگترین مخالف خود، یعنی شخص امام رضا(ع) را به ولی عهدی خویش برمی گزیند، آسان است؟ به هرحال، مأمون با این خصوصیاتی که داشت، پس از رسیدن به قدرت، و به منظور پایدار ساختن ارکان حکومت خود، تصمیم گرفت با امام رضا(ع) به گونه ای دیگر برخورد نماید. پس، برای امام نامه نوشت و حضرت را به ولی عهدی خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذیرش این امر خودداری فرمود اما پیگیری و پافشاری مأمون و خودداری امام، به آن جا انجامید که مأمون دو تن را به نمایندگی از سوی خود که در خراسان بود، روانه مدینه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنین بیان کردند: مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببریم. امام هم که شیوه های حاکمان را می شناخت و می دانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از این تصمیم خود دست بردار نیست، ناگزیر از ترک مدینه شد.  

** هجرت امام به خراسان 
امام رضا(ع) هنگامی که خود را ناچار به سفر یافت، برای این که ناخرسندی خود را از این سفر اعلام فرماید، چندین بار در کنار حرم مطهر پیامبر اکرم(ص) حضور یافت و به گونه ای به زیارت پرداخت که همگان فهمیدند این سفر مورد رضایت امام نیست.  
یکی از شاهدان این ماجرا نقل می کند که امام را در حال زیارت دیدم، نزدیک رفتم و برای این که امام در آستانه سفر است به ایشان شادباش گفتم، اما حضرت چنین پاسخ داد: مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پیامبر(ص) خارج می شوم و در غربت از دنیا خواهم رفت!  
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزدیکان خود را فراخواند و در جمع ایشان فرمود: بر من گریه کنید! زیرا دیگر به مدینه بازنخواهم گشت. این امر نشان می دهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولی راهی جز پذیرفتن تصمیم وی نداشته است.  
امام به همراه فرستادگان مأمون مدینه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد. بنا به فرمان مأمون، مسیر امام از مدینه تا خراسان، به گونه ای تعیین گردید که مردم شهرهای شیعه نشین از دیدار امام محروم شوند. زیرا اگر شیعیان موفق می شدند از نزدیک امام خود را زیارت کنند و با ایشان دیدار نمایند و از سخنان آن حضرت بهره مند شوند، بیش از پیش به وی ارادت می یافتند و این خود خطر بزرگی برای حکومت مأمون به شمار می آمد. بنابر این، شهرهای کوفه و قم از مسیر سفر امام حذف گردید. اما در این که امام از کدام مسیر به خراسان و شهر مرو رسیده است، میان تاریخ نویسان اختلاف است. خلاصه مسیرهایی که برای این سفر نقل شده از این قرار است: 
۱ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، اصفهان، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.  
۲ ـ مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نیشابور، توس، سرخس، مرو.  
۳ ـ مدینه، بصره، اهواز، اصفهان، یزد، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.  
۴ ـ مدینه، بصره، اهواز، فارس (شیراز)، کرمان، طبس، نیشابور، توس، سرخس، مرو.  

** حدیث سلسلة الذهب 
امام رضا(ع) در این سفر تاریخی، هر جا که توانست کوشید تا مردم را با اسلام، قرآن، تشیع، اخلاق اسلامی، آرمانهای دینی و احکام مذهبی آشنا سازد. از جمله مهمترین فرازهای این سفر، توقف امام در نیشابور و سخن تاریخی ایشان در جمع گروه بسیاری از مردم و حدیث شناسان این شهر است. حدیث سلسلة الذهب این است که خداوند فرمود: کلمه لا اله الا الله دژ استوار من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ایمن خوهد بود. با شرایط آن. و من از شرطهای آن هستم.  

** امام رضا در خراسان 
امام رضا(ع) وارد شهر مرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسی آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی، به ولی عهدی خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن یادداشتی نوشت و با تیزبینی و درایتی که برخاسته از مقام امامت ایشان بود، به ارزشهای والای اسلامی اشاره نمود و در برابر دسیسه ای که مأمون چیده بود با یاد و نام اهل بیت علیهم السلام، حقانیت ایشان و تصریح به عمر کوتاه خود، فهماند که این منصب را با انگیزه شخصی نپذیرفته و تنها عامل قبول این سمت، پافشاری مأمون بوده است.  
برخوردهای حکیمانه امام با این مسأله، چه در طول سفر و چه در ایام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بیش از گذشته در میان مردم شناخته شود و در دل ایشان جای گیرد . این امر موجب این شد که مأمون در فاصله ای نه چندان دراز، از ترفند شکست خورده خود احساس ناراحتی کند و در اندیشه محدود ساختن فعالیت‌های امام و حتی از میان بردن ایشان فرو رود. یکی از نشانه های این امر، جلوگیری وی از برپایی نماز عید فطر به امامت حضرت رضا علیه السلام است.  

** شهادت امام رضا(ع)  
مأمون که روز به روز گرایش بیشتر مردم به امام رضا(ع) را می دید، در برابر هم مسلکان خود، یعنی خاندان عباسی هیچ بهانه ای نداشت. پس تصمیم گرفت راهی بغداد شود تا از نزدیک با ایشان به گفت و گو بنشیند. اما آیا او در این سفر چه ارمغانی برای آنان به همراه داشت؟ آیا می توانست امام را از ولایتعهدی برکنار کند؟ آیا می توانست بیعت گسترده ای که از مردم گرفته بود، نادیده بگیرد؟ آیا می توانست واکنش مردم به برکناری امام را تحمل کند؟ آیا می توانست در برابر ناخرسندی انبوه شیعیان و پیروان امام، دلیل قانع کننده ای بیاورد؟ این جاست که باردیگر مأمون چهره واقعی خود را نمایان می سازد و به خشونت پنهان و ت بازی روی می آورد.  
او نخست، وزیرش فضل بن سهل را می کشد و بر جنازه او اشک می ریزد و برای یافتن قاتلان او جایزه تعیین می کند و آن گاه که آنان را دستگیر می کنند، آنان شهادت می دهند که مأمون خود به این کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را می کشد.  
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال می کند، اما می کوشد که این برنامه را به گونه ای عملی سازد که دامان خود او از این امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف می کند و در همان جا با خوراندن انار یا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم می سازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در این جا نیز بر پیکر پاک امام اشک می ریزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارون الرشید دفن می کند.  
امام رضا(ع) پیشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخی از یاران خود گوشزد کرده بود. از جمله یک بار به دو تن از اصحاب خویش فرموده بود: اینک هنگام بازگشت من به سوی خدا فرا رسیده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپیوندم. تومار زندگی ام به انجام رسیده است. این حاکم خودکامه (مأمون) تصمیم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.  
در میان نقل قول های گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسیده، در حالی که ۵۵ سال از عمر مبارک امام سپری شده است. محل شهادت امام هم به گفته همه تاریخ نویسان، شهر توس و محل دفن ایشان نیز در باغ حمید بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها (مشهد الرضاـ محل شهادت امام رضا علیه السلام) نام گرفته و اینک به نام مشهد شهرت دارد.  

منبع: برگرفته از گروه فرهنگی ایرنا






Related image

Related image

Image result for ‫تصاویر متحرک روز دانش آموز‬‎
Image result for ‫تصاویر متحرک روز دانش آموز‬‎
Related image

Related image

وصیتنامه شهید ۱۲ ساله رضا پناهی

نام : رضا پناهی
تولد : ۱۳۴۹
محل تولد : کرج – در خانواده‌ای مذهبی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱ در ۱۲ سالگی

شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ بود که در کرج به دنیا آمد. در خانواده‌ای مذهبی؛ اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگی‌اش ابدی شود. وصیت نامه‌اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه‌ای پنهان؛ که بعد از شهادتش به دست خانواده‌اش رسید.

یک‌بار، بلکه چند بار باید این وصیت نامه‌ها را بخوانیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضی دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبدالله علیه السّلام گرفتند. و به راستی چه تفاوتی بین نوجوانان آن زمان ونوجوانان این عصر وجود دارد؟!!

ادامه نوشته

وصیت نامه فرمانده ۱۶ساله

شهید علی فلاح فقط ۱۶ سال داشت که فرمانده پایگاه مقاومت بسیج مسجد جامع خزانه بخارایی شد؛ او به واسطه سفارش امام زمان (عج) مادرش را راضی می‌کند تا به جبهه اعزام شود؛ این شهید دانش‌آموز به همراه ۴۵ نفر از بچه‌های محل می‌رود تا خرمشهر را از محاصره دربیاورد؛ دوستانش ماموریتشان تمام می‌شود و بازمی‌گردند اما علی می‌ماند.

شهید فلاح در نهرخین به شهادت می‌رسد و پیکرش ۲۷ سال در آنجا می‌‌ماند تا اینکه در محرم ۱۳۸۸ هدیه‌ای از امام حسین (ع) به مادرش می‌رسد؛ انگشتر، پلاک و چند تکه استخوان.

در وصیتنامه این شهید دانش‌آموز که ۳ روز قبل از شهادتش بر قلب کاغذ حک شده، آمده است:

بسم رب الشهداء و الصدیقین؛ ان الذین آمنوا و هاجرو و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون

سلام بر مهدی (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (ره)، سلام بر شهیدان، سلام بر خانواده شهداء، سلام بر رزمندگان، سلام بر معلولین، سلام بر مجروحین، سلام بر پدر، مادرم، خواهران و برادران عزیزم، سلام بر دوستان عزیزم و سلام بر اقوام‌های گرامیم.

ادامه نوشته

شهید دانش‌آموزی که با شناسنامه پسر عمویش به جبهه رفت

خبرگزاری فارس: شهید دانش‌آموزی که با شناسنامه پسر عمویش به جبهه رفت
مادر شهید حیدری گفت: او گاهی از جبهه نامه می‌فرستاد که خیلی سوک بود، او در نامه‌هایش از همه طلب بخشش می‌کرد و می‌گفت مادر جان، دوست دارم شهید بشوم نه اینکه به مرگ عادی از دنیا بروم، شما هم برای شهادتم دعا کن».

در جنگ تحمیلی ما و در دفاع مقدسی که کوچک و بزرگ‌مان جانانه در دفاع از آرمان و اعتقاداتمان جنگیدند و رشادت‌های کم نظیری در تاریخ ترسیم نمودند، سن و سال، اولین و آخرین فرزند و دلیل و برهان عقلی نقشی نداشت؛ بلکه آنچه ملاک و معیار بود، فداکاری، شجاعت و جانفشانی بود.

شهید حمیدرضا حیدری» از جمله شهدای نوجوانی است که علی رغم سن‌اش، آن هنگام که کام شیرین محبت علوی را در سفره مولای خود امام زمان (عج) چشید و درس بندگی را آموخت تا زندگی را علی‌وار بگذراند، انگار می‌دانست که باید از پس همه زرق و برق‌های این دنیای فریبنده گذر کند و آرزوی شهادت و رسیدن به معبود را در قنوت نمازهای نیمه شب خود جستجو کند و توشه‌ای از کمال و معنویت را دستمایه آخرت سازد. از همین روی با هنرنمایی‌اش در معرکه ایثار، شام خداحافظی را چنان سر داد تا تاج افتخاری بر سر پدر و مادر خود شود. متنی که در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی فارس با پدر و مادر شهید حمیدرضا حیدری» یکی از شهدای دانش‌آموز ورامین است.


شرط پدر برای جبهه نرفتن پسر

بعد از شهادت محمد، اصغر بی‌تاب جبهه بود. هر چه سعی کردم او را از رفتن منصرف کنم، نشد؛ سن کم و جثه کوچک‌اش را هم بهانه کردم، که شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرد و برای اعزام اسم نوشت. وقتی دیدم دارم مغلوب خواسته او می‌شوم، برایش شرطی گذاشتم که فکر می‌کردم مو لای درزش نمی‌رود!

شهیدان محمد و اصغر عرب رستمی» از شهدای شهر شهید پرور ورامین هستند که پدرشان نیز افتخار حضور در جبهه‌ها را داشته و در کنار آن سال‌ها مسئول اطلاع رسانی شهادت رزمندگان به خانواده‌ها‌ را بر عهده داشته است.

حسین‌ قلی عرب رستمی» پدر شهیدان محمد و اصغر عرب رستمی» برای‌مان اینچنین روایت کرد: 

بنده 77 سال سن دارم و متولد روستای رستم ‌آباد از توابع شهر جوادآباد ورامین هستم. پس از ازدواج به شهرری مهاجرت کرده و در منطقه پل سیمان ساکن شدم. پس از 20 سال ست در شهرری، اوایل پیروزی انقلاب به ورامین مهاجرت کردم. 

محمد فرزند اولم بود که در سال 1339 در شهرری به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ابن‌سینا گذارند و پس از مهاجرت به ورامین، مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید رجایی ادامه داد. با تأسیس بسیج جزو اولین افرادی بود که به عضویت پایگاه بسیج مهدیه کارخانه قند ورامین درآمد.

ادامه نوشته

دانش‌آموز شهیدی که با کتاب‌های درسی‌اش تفحص شد

در منطقه فکه پیکر شهید 16 ـ 17 ساله‌ای را پیدا کردم که زیر لباسش برجسته بود؛ وقتی دکمه‌هایش را باز کردم یک کتاب و دفتر زیر لباس گذاشته بود. کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.

یکى از روزها، در منطقه عملیاتى والفجر یک» در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلى‌الله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.

از دور پیکر شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از شهادتش مى‌گذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.


شهیده زهرا تركمن

زهرا عكس امام (ره) و یك گلبرگ محمدی را در دفترش نگهداری می‌كرد

خواهر شهید دانش‌آموز زهرا تركمن» گفت: زهرا همیشه عكس‌های امام خمینی (ره) را همراه یك گلبرگ محمدی در هر صفحه از دفترش نگهداری می‌كرد اما من هیچ وقت نتوانستم راز این كار او را بفهمم.

هفتمین فرزند خانواده محمود تركمن در سال 1348 در اسلام‌آباد كرمانشاه دیده به جهان گشود؛ پدر و مادر این خانواده مذهبی زیباترین نام یعنی زهرا» را بر این دختر نهادند. زمانی كه زهرا» 9 بهار از عمرش را درك كرد، مادرش برای او چادری سفید با گل‌های صورتی دوخت و مهمان غریبه و نامحرم به خانه زهرا می‌آمد، او چادر گلدار صورتی را بر سر می‌كرد و مانند فرشته‌ای كوچك به استقبال مهمانان می‌رفت.
فاطمه تركمن خواهر شهید دانش‌آموز زهرا تركمن» با بیان خاطرات خواهر كوچكترش اظهار می‌دارد: زهرا دارای هوش فوق‌العاده‌ای بود؛ وی در انجام واجبات دینی اصرار داشت و در جلسات قرآن شركت می‌كرد كه نسبت به كودكان هم سن و سالش زودتر از همه قرآن را فرا گرفت.


زندگینامه دانش آموز شهیده سهام خیام



 

(( بسم رب الشهدا ء و الصدیقین ))

زندگینامه ونحوه ی شهادت دانش آموز شهیده سهام خیام

                    مقدمه :

            این گناه نسل جوان ما نیست كه دختر كوچك سرزمین خود را نشناسد، او شاید اگر نام سهام خیام» را بشنود، تصور كند نام یكی از دختران كشورهای فلسطین و لبنان را شنیده است! این گناه ماست كه سهام خیام را درست پس از شهادتش در شهر اشغالی هویزه جاگذاشتیم و نتوانستیم  اسطوره های پایداری و مقاومت كشورمان را به كسانی كه بعد از آنها می آیند معرفی كنیم.  سرزمین ایران قهرمانانی دارد كه مفهوم حقیقت اند و حقیقت وجود ما زنده به حقیقت حماسه آنان است.قهرمانانی چون بزرگمردان كوچك خرمشهر، محمدحسین فهمیده و بهنام محمدی كه با مداد شجاعت خویش، دفترچه خیال دشمنان را خط خطی كردند؛ و شیر نی پیرو مكتب زینب(س)، چون دخترك قهرمان هویزه- سهام خیام- كه با قدرت آتشین سنگریزه های ابابیلی اش، سپاه سیاه ابرهه را مبهوت شجاعتش كرد.




http://s5.picofile.com/file/8161615426/%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9_%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85 % D8% A8% D8% B1_66_.gif

Image result for ‫تصاویرمتحرک هفته وحدت‬‎


Image result for ‫تصاویرمتحرک هفته وحدت‬‎

وجود 11 هزار شهید اهل سنت در کشور، مصداق واقعی وحدت

معاون هماهنگ کننده نیروی زمینی سپاه کشور : وجود 11 هزار شهید اهل سنت در کشور از اقوام و نقاط مختلف، مصداق واقعی وحدت است که به برکت انقلاب اسلامی تحقق پیدا کرده است.

Related image


Related image

http://bayanbox.ir/view/4428606478192712764/hz313-616.jpg

امام صادق,احادیث  امام صادق,حدیث از امام صادق

حدیث اول :

من أحب لله و أبغض لله و أعطی لله فهو ممن كمل إیمانه .

امام جعفر صادق (ع) : هر كه برای خدا دوست دارد و برای خدا دشمن دارد و برای خدا عطاء كند ، از كسانی است كه ایمانش كامل است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 9

حدیث دوم :

ان المسلمین یلتقیان ، فافضلهما أشدهما حبا لصاحبه .

امام جعفر صادق (ع) : از دو مسلمان كه به هم برخورد می كند آن كه دیگری را بیشتر دوست دارد بهتر است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 193

حدیث سوم :

جعل الخیر كله فی بیت و جعل مفتاحه اهد فی الدنیا .

امام جعفر صادق (ع) : همه خیر در خانه ای نهاده شده و كلیدش را زهد و بی رغبتی به دنیا قرار داده اند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 194

حدیث چهارم:

اذا أراد الله بعبد خیرا زهده فی الدنیا و فقهه فی الدین و بصره عیوبها و من أوتیهن فقد أوتی خیر الدنیا و الاخرة .

چون خدا خیر بنده‏ اى را خواهد، او را نسبت بدنیا بى ‏رغبت و نسبت بدین دانشمند كند. و به عیوب دنیا بینایش سازد، و بهر كه این خصلت ها داده شود، خیر دنیا و آخرت داده شده.

اصول كافی ، ج 3 ، ص 196

 

حدیث پنجم:

خف الله كأنك تراه و إن كنت لا تراه فإنه یراك .

امام جعفر صادق (ع) : چنان از خدا بترس كه گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 110

حدیث ششم :

كان أمیرالمؤمنین صلوات الله علیه یقول : أفضل العبادة العفاف .

امام جعفر صادق (ع) : امیرالمؤمنین علیه السلام  می فرمود : بهترین عبادت عفت است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 125

حدیث هفتم :

قال رسول الله : من ترك معصیة لله مخافة الله تبارك و تعالی أرضاه الله یوم القیامة .

امام جعفر صادق (ع) : پیامبر خدا فرمود : هر كه گناهی را برای خدا و ترس از او ترك كند خدا او را در روز قیامت خشنود گرداند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 128

حدیث هشتم :

قال الله تبارك و تعالی : ما تحبب إلی عبدی بأحب مما افترضت علیه .

امام جعفر صادق (ع) : خداوند متعال فرموده است : بنده من با چیزی محبوبتر از انجام واجبات به من دوستی نكند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 129

حدیث نهم :

العباد ثلاثة : قوم عبدوا الله عز و جل خوفا فتلك عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارك و تعالی طلب الثواب ، فتلك عبادة الأجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلك عبادة الأحرار و هی أفضل العبادة .

امام جعفر صادق (ع) : عبادت كنندگان سه دسته اند : گروهی خدای متعال را از ترس عبادت كنند و این عبادت بردگان است ، گروهی خدای متعال را به طمع ثواب عبادت كنند و این عبادت مزدوران است . دسته ای خدای متعال را برای دوستیش عبادت كنند و این عبادت آزادگان و بهترین عبادت است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 131

حدیث دهم :

إنما خلد أهل النار فی النار لأن نیاتهم كانت فی الدنیا أن خلدوا فیها أن یعصوا الله أبدا . و إنما خلد أهل الجنة فی الجنة لأن نیاتهم كانت فی الدنیا أن لو بقوا فیها أن یطیعوا الله أبدا ، فبالنیات خلد هؤلاء و هؤلاء . ثم تلا قوله تعالی : " قل كل یعمل علی شاكلته " قال : علی نیته .

امام جعفر صادق (ع) : اهل دوزخ از اینرو در دوزخ جاودان باشند كه نیت داشتند اگر در دنیا جاودان باشند همیشه نافرمانی خدا كنند و اهل بهشت از اینرو در بهشت جاودان باشند كه نیت داشتند اگر در دنیا باقی بمانند همیشه اطاعت خدا كنند پس این دسته و آن دسته به سبب نیت خویش جاودانی شدند ، سپس قول خدای تعالی را تلاوت نمود : بگو هركس طبق طریقه خویش عمل می كند . فرمود : یعنی طبق نیت خویش .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 135 - 136

حدیث یازدهم :

لا تكرهوا إلی أنفسكم العبادة .

امام جعفر صادق (ع) : عبادت را به خود مكروه و ناپسند ندارید .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 137

حدیث دوازدهم :

ان الله عز و جل إذا أحب عبدا فعمل قلیلا جزاه بالقلیل الكثیر.

امام جعفر صادق (ع) : چون خدای تعالی بنده ای را دوست دارد و او عمل كوچكی انجام دهد ، خدا او را پاداش بزرگ دهد .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 137 – 138

حدیث سیزدهم :

الصبر رأس الایمان .

امام جعفر صادق (ع) : صبر سر ایمان است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 140

حدیث چهاردهم :

ثلاث من علامات المؤمن : علمه بالله و من یحب و من یبغض .

امام جعفر صادق (ع) : سه چیز از علامات مؤمن است : شناختن خدا و شناختن دوستان و دشمنان خدا .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 192

حدیث پانزدهم :

من ابتلی من المؤمنین ببلاء فصبر علیه ، كان له مثل أجر الف شهید .

امام جعفر صادق (ع) : هر مؤمنی به بلائی گرفتار شود و صبر كند ، اجر هزار شهید برای اوست .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 146

حدیث شانزدهم :

محمد بن سلیمان الدیلمی عن أبیه قال : قلت لابی عبدالله - علیه السلام - فلان بن عبادته و دینه و فضله ! فقال : كیف عقله ؟ قلت : لا أدری : فقال : ان الثواب علی قدر العقل .

امام جعفر صادق (ع) : سلیمان دیلمی می گوید : به امام صادق - علیه السلام - عرض كردم فلانی در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنان است . فرمود : عقلش چگونه است ؟ گفتم نمی دانم . فرمود : پاداش به اندازه عقل است .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 12

حدیث هفدهم :

أكمل الناس عقلا أحسنهم خلقا .

امام جعفر صادق (ع) : عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 27

حدیث هیجدهم :

قال رسول الله (ص ) : إنا معاشر الانبیاء أمرنا أن نكلم الناس علی قدر عقولهم .

امام جعفر صادق (ع) : پیامبر خدا (ص ) فرموده است:ما گروه پیامبران مأموریم كه با مردم به اندازه عقل خودشان سخن بگوئیم .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 27

حدیث نوزدهم :

قال رجل له - علیه السلام - ما العقل ؟ قال : ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان . قال : قلت : فالذی كان فی معاویة ؟ فقال : تلك النكراء ، تلك الشیطنة ، وهی شبیهة بالعقل ، و لیست بالعقل .

امام جعفر صادق (ع) : شخصی از امام صادق - علیه السلام - پرسید عقل چیست ؟ فرمود : چیزی است كه به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آید . آن شخص گوید : گفتم پس آنچه معاویه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نیرنگ است ، آن شیطنت است ، آن نمایش عقل را دارد ، ولی عقل نیست .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 11

حدیث بیستم :

عبدالله بن سنان قال : ذكرت لابی عبدالله - علیه السلام - رجلا مبتلی بالوضوء و الصلاة و قلت : هو رجل عاقل ، فقال : أبو عبدالله و أی عقل له و هو یطیع الشیطان ؟ فقلت له : و كیف یطیع الشیطان ؟ فقلت له : سله هذا الذی یأتیه من أی شیء هو ؟ فانه یقول لك من عمل الشیطان .

امام جعفر صادق (ع) : ابن سنان گوید به حضرت صادق - علیه السلام - عرض كردم : مردی هست عاقل كه گرفتار وسواس در وضو و نماز می باشد : فرمود چه عقلی كه فرمانبری شیطان می كند ؟ گفتم : چگونه فرمان شیطان می برد ؟ فرمود از او بپرس وسوسه ای كه به او دست می دهد از چیست ؟ قطعا به تو خواهد گفت از عمل شیطان است .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 13

حدیث بیست و یک :

قال - علیه السلام - : قال رسول الله : یا علی لا فقر أشد من الجهل ، لا مال أعود من العقل .

امام جعفر صادق (ع) : پیامبر خدا فرموده است : ای علی هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 30

حدیث بیست و دو :

لیس بین الایمان و الكفر الا قلة العقل قیل : و كیف ذاك یا ابن رسول الله ؟ قال : إن العبد یرفع رغبته الی مخلوق فلو أخلص نیته لله لأتاه الذی یرید فی أسرع من ذلك .

امام جعفر صادق (ع) : میان ایمان و كفر فاصله ای جز كم عقلی نیست . عرض شد : چگونه ای پسر پیغمبر ؟ فرمود : بنده خدا در حاجت خود متوجه مخلوق می شود ، در صورتی كه اگر با خلوص نیت متوجه خدا شود آنچه خواهد در نزدیكتر از آن وقت به او رسد .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 32 – 33

حدیث بیست و سه :

اذا أراد الله بعبد خیرا فقهه فی الدین .

امام جعفر صادق (ع) : چون خدا خیر بنده ای خواهد ، او را در دین دانشمند كند .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 39

حدیث بیست و چهار :

لیس بین الایمان و الكفر الا قلة العقل قیل : و كیف ذاك یا ابن رسول الله ؟ قال : إن العبد یرفع رغبته الی مخلوق فلو أخلص نیته لله لأتاه الذی یرید فی أسرع من ذلك .

امام جعفر صادق (ع) : میان ایمان و كفر فاصله ای جز كم عقلی نیست . عرض شد : چگونه ای پسر پیغمبر ؟ فرمود : بنده خدا در حاجت خود متوجه مخلوق می شود ، در صورتی كه اگر با خلوص نیت متوجه خدا شود آنچه خواهد در نزدیكتر از آن وقت به او رسد .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 32 - 33

حدیث بیست و پنج :

طلب العلم فریضة .

امام جعفر صادق (ع) : كسب دانش واجب است .

اصول كافی ، ج 1 ، ص 35

حدیث بیست و ششم :

من زار أخاه فی الله قال الله عز و جل : إیای زرت و ثوابك علی و لست أرضی لك ثوابا دون الجنة .

امام جعفر صادق (ع) : هر كسی كه برای خدا از برادرش دیدن كند ، خدای متعال فرماید : مرا دیدن كردی و ثوابت بر من است و به ثوابی جز بهشت برایت خرسند نیستم .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 255

حدیث بیست و هفتم :

تصافحوا فإنها تذهب بالسخیمة .

امام جعفر صادق (ع) : با یكدیگر مصافحه كنید ، زیرا مصافحه كینه را می برد .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 264

حدیث بیست و هشتم :

لا یقبل رأس احد و لا یده إلا رسول الله أو من ارید به رسول الله صلی الله علیه و آله .

امام جعفر صادق (ع) : نباید سر یا دست كسی بوسیده شود مگر دست پیامبر خدا صلی الله علیه و آله یا كسی كه از او پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قصد شود .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 267

حدیث بیست  و نهم :

شیعتنا الرحماء بینهم ، الذین اذا خلوا ذكروا الله .

امام جعفر صادق (ع) : شیعیان ما با یكدیگر مهربانند ، چون تنها باشند خدا را یاد كنند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 268

حدیث سی ام :

من أحب الاعمال الی الله عز و جل إدخال السرور علی المؤمن : اشباع جوعته أو تنفیس كربته أو قضاء دینه .

امام جعفر صادق (ع) : از جمله دوست داشتنی ترین اعمال نزد خدای متعال شادی رسانیدن به مؤمن است و سیر كردن او از گرسنگی ، یا رفع گرفتاری او یا پرداخت بدهیش .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 276

حدیث سی و یک ام :

قال عن سدیر قال : قلت له - علیه السلام - هل یجزی الولد والده ؟ فقال : لیس له جزاء إلا فی خصلتین یكون الوالد مملوكا فیشتریه ابنه فیعتقه أو یكون علیه دین فیقضیه عنه .

امام جعفر صادق (ع) : سدیر گوید : به امام صادق علیه السلام عرض كردم : آیا فرزند می تواند پدرش را پاداش دهد ؟ فرمود : پاداشی برای پدر نیست جز در دو صورت : پدر برده باشد و پسر او را بخرد و آزاد كند،پدر بدهی داشته باشد و پسر آن را بپردازد .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 237

حدیث سی و دوم :

شرف المؤمن قیام اللیل و عزه استغناؤه عن الناس .

امام جعفر صادق (ع) : شرافت مؤمن به شب زنده داری و عزتش به بی نیازی از مردم است .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 2

حدیث سی و سوم :

قیل له - علیه السلام - ای الاعمال أفضل ؟ قال : الصلاة لوقتها و بر الوالدین و الجهاد فی سبیل الله عز و جل .

امام جعفر صادق (ع) : به امام صادق علیه السلام عرض شد . كدام اعمال بهتر است ؟ فرمود : نماز در وقت و نیكی با پدر و مادر و جهاد در راه خدای متعال .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 231

حدیث سی و چهارم:

مثل الدنیا كمثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتی یقتله .

امام جعفر صادق (ع) : دنیا مانند آب دریاست كه هر چه شخص تشنه از آن بیشتر آشامد ، تشنگیش بیشتر شود تا او را بكشد .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 205

حدیث سی و پنجم :

من رضی من الله بالیسیر من المعاش رضی الله منه بالیسیر من العمل .

امام جعفر صادق (ع) : هر كه به یك زندگی ساده از خدا راضی باشد خدا هم به عمل اندك او راضی شود .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 207

حدیث سی و ششم :

إن كان ما یكفیك یغنیك فأدنی ما فیها یغنیك و إن كان ما یكفیك لا یغنیك فكل ما فیها لا یغنیك .

امام جعفر صادق (ع) : اگر اندازه كفایت ، بی نیازت كند ، كمترین چیز دنیا بی نیازت كند و اگر اندازه كفایت بی نیازت نكند ، هر چه در دنیا هست بی نیازت نكند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 209

حدیث سی و هفتم :

لا تستقل ما یتقرب به إلی الله عز و جل و لو شق تمرة .

امام جعفر صادق (ع) : چیزی كه مایه تقرب به خدای متعال است كوچك مشمار ، اگر چه پاره خرمایی باشد .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 212

حدیث سی و هشتم :

اذا هممت بشی ء من الخیر فلا تؤخره ، فان الله عز و جل ربما أطلع علی العبد و هو علی شیء من الطاعة فیقول : و عزتی و جلالی لا أعذبك بعدها أبدا و اذا هممت بسیئة فلا تعملها فانه ربما اطلع الله علی العبد و هو علی شیء من المعصیة فیقول : و عزتی و جلالی لا أغفر لك بعدها أبدا .

امام جعفر صادق (ع) : وقتی اراده كار خیری نمودی تأخیرش مینداز زیرا خدای متعال گاهی بر بنده مشرف می شود كه او مشغول طاعتی است ، پس می فرماید : به عزت و جلالم سوگند كه تو را پس از این هرگز عذاب نكنم و چون اراده گناهی كردی انجام مده ، زیرا گاهی خدا بر بنده مشرف می شود كه او معصیتی انجام دهد ، پس می فرماید : به عزت و جلالم كه تو را بعد از این دیگر نخواهم آمرزید .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 213

حدیث سی و نهم :

لو یعلم المؤمن ما له من الأجر فی المصائب لتمنی أنه قرض بالمقاریض .

امام جعفر صادق (ع) : اگر مؤمن پاداشی را كه برای مصیبتها دارد بداند ، آرزو می كند كه او را با قیچی تكه تكه كنند .

اصول كافی ، ج 3 ، ص 354

حدیث چهلم :

سئل النبی (ص ) : ما كفارة الاغتیاب قال : تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته .

امام جعفر صادق (ع) : از پیغمبر پرسیدند : كفاره غیبت چیست ؟ فرمود : برای آن كس كه غیبتش كردی هر زمان به یادش افتادی از خدا طلب آمرزش كنی .


https://hawzah.net/Image/Article/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B397.jpg

شهید آیت الله سیدحسن مدرس، از بزرگ مردان تاریخ ایران زمین است. او که حدود هفدهسال، از 1289 تا 1307 نماینده مجلس بود، هیچ گاه از راه انقلابی خویش پشیمان نشد ودر طول این مدت، با جسارت و شجاعت شگفت انگیز به مبارزه با استبداد و استعمارپرداخت و سرانجام جان خود را نیز در این راه فدا کرد. انتخاب سال روز شهادت وی بهعنوان روز مجلس از سوی مجلس شورای اسلامی، به ماندگاری نام و یاد او در خاطرها وشناخت هر چه بیشتر این عالم انقلابی کمک خواهد کرد. در این مقاله، به زندگی آنبزرگ مرد و نیز روز مجلس می پردازیم.

زندگی نامه شهید مدرس

سیدحسن قمشه ای اسفه ای، مشهور به مدرس، در سال 1287 هجری قمری برابر با 1249خورشیدی، در خانواده ای از سادات طباطبایی ساکن سرابه، از توابع زواره اردستان به دنیا آمد.پدرش، سید اسماعیل، زندگی خود و خانواده اش را در کمال سادگی و قناعت اداره می کرد.میرعبدالباقی، پدربزرگ مدرس، مرد زاهد و عابدی بود که از سال ها پیش در قُمشه (شهرضایکنونی) ست داشت. مدرس به همراه پدر ره سپار قمشه شد و مدت ده سال در آن شهر، مقدماتادبیات عرب و فارسی را فراگرفت. او شانزده سال بیشتر نداشت که برای ادامه تحصیل به اصفهانرفت و حدود سیزده سال در آن شهر اقامت گزید. پس از آن، راهی نجف اشرف شد و هفت سالدر آن مکان مقدس به تحصیل علم پرداخت. وی در دوره دوم مجلس شورای ملی از طرف علماینجف، به عنوان یکی از پنج مجتهدی که قوانین مصوّب مجلس را برای مغایر نبودن با موازین شرعنظارت می کردند، برگزیده شد. او سرانجام جان خویش را بر سر مخالفت با رضاخان پهلوی گذاشتو به درجه والای شهادت رسید.

نظر مدرس درباره مجلس

در دیدگاه مدرس، مجلس قانون گذاری به دلیل تشکیل شدن از نمایندگان مردم کشور، به منزلهعصاره ملت و مرکز ثقل مملکت است. وی مجلس را رقم زننده امور ملت و تنها مرجع تصمیم گیرندهدر مملکت می دانست. مدرس معتقد بود هیچ قانون، مصوّبه و امتیاز بدون نظر و تصویب مجلس،قانونی نیست. وی در جلسه 25 اسفند 1302 در بیان مقام و منزلت مجلس می گوید: این مجلس رابه منزله تمام ایران می دانم. مثل این است که سی کُرور اهالی ایران در اینجا تشریف دارند».

دیدگاه امام خمینی رحمه الله درباره شهید مدرس

امام خمینی رحمه الله در مورد مدرس می فرماید: مرحوم مدرس که به امر رضاخان ترور شد، از بیمارستانپیام داد به رضاخان بگویید من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده اند یک شخص که لباسش از سایر اشخاص کمتر بود و کرباس به تن می کرد. او در مقابلقدرت زیاد رضاخان ایستاد و آن طور هجوم کرد به مجلس که نگذاشت رضاخان کاری بکند و درحالی که عمال رضاخان با هم زنده باد زنده باد می گفتند، ایستاد و گفت که مرده باد رضاخان و زنده بادمن. یک همچون مرد قدرتمندی بود، برای اینکه الهی بود. می خواست برای خدا کار بکند و از کسینمی ترسید. . مدرس یک ملای دین دار بود چندین دوره زمام داری مجلس را داشت و از هر کسبرای او استفاده مهیاتر بود. بعد از مردن چه چیز به جای خود گذاشت، جز شرافت و بزرگی. مامی گوییم مثل مدرس ها باید بر رأس هیئت تقنینیه و قوای مجریه و قضایی واقع شود».


Image result for ‫عملیات طرق القدس‬‎
4444

همه‌چیز درباره عملیات آزادسازی بستان» به‌فرماندهی سردار سلیمانی»

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هجوم نیروهای عراقی به خوزستان بعد از 31 شهریور1359 از محورها و معابر متعدد و با به کارگیری نیروهای زرهی و مکانیزه مجهز، باعث تصرف بخش‌های وسیعی از استان زرخیز خوزستان شد ؛ به طوری که دشمن تا چند کیلومتری دزفول و اهواز پیشروی کرد. دشمن م در اوائل جنگ تحمیلی از طریق تنگ چزابه و جاده مرزی جفیر با بهره‌گیری از 2 لشکر پیاده و پیاده - مکانیزه به بستان حمله کرد و با اشغال بستان و 70 روستای اطراف آن عده‌ای از اهالی این شهر را شهید و به اسارت خود درآورد و جنایات بی‌شماری را نیز در این منطقه مرتکب شد.

در جبهه‌های میانی خوزستان، نیروهای بعثی با تصرف شهر بستان حمله خود را به منظور قطع جاده اهواز-دزفول ادامه داده و قسمتهای وسیعی از دشت عباس را به تصرف خود درآوردند و در پایین رودخانه کرخه متوقف و مستقر شدند. در محور جنوبی رودخانه کرخه، پس از تصرف بستان و ادامه پیشروی خود، شهر سوسنگرد را نیز به تصرف در آوردند.

در شمال رود کرخه نیز با تصرف ارتفاعات الله اکبر پادگان نظامی دشت آزادگان مورد تهدید قرار گرفت، اما در جبهه میانی بستان و مناطق گسترده‌ای از استان خوزستان علی رغم اجرای چندین عملیات کوچک و بزرگ تا مهر ماه 60 این مناطق همچنان در تصرف دشمن بود؛ اگر چه رزمندگان اسلام قبل از فتح نهایی بستان، حملات و فداکاری‌هایی را در باز پس گیری این مناطق از خود نشان دادند. به عنوان مثال در تاریخ 15/10/59 نیروهای تیپ همدان و برادران سپاه مواضع سد کننده ای در مقابل دشمن به وجود آورده و با هجوم به آنها باعث متلاشی شدن 2 تیپ و انهدام تعداد زیادی از تانک‌های بعثیان گردیدند.

در ادامه این نبردها در تاریخ 31/2/60 ارتفاعات الله اکبر پس از هفت ماه به دست رزمندگان اسلام افتاد و نیروهای دشمن با تحمل تلفات و خسارات سنگین تا 12 کیلومتری بستان عقب نشینی کردند. سرانجام در تاریخ یکشنبه هشت آذر 60 به هنگام ظهر، شهر بستان و 70 روستای تابعه آن به تصرف رزمندگان اسلام درآمد و تا تاریخ 22/9/60 منطقه عملیاتی طریق القدس به طور کامل از لوث دشمن اشغالگر پاکسازی شد. عملیات طریق القدس از چنان اهمیتی برخوردار بود که امام خمینی (ره) در پیام تبریک خود آن را فتح الفتوح» نامیدند.

پس از انجام موفقیت آمیز عملیات ثامن الائمه در شرق رودخانه کارون توسط نیروهای ایرانی که منجر به شکستن حصر آبادان شد و در حقیقت مرحله اول عملیات آزاد سازی خرمشهر محسوب می‌گردید، بررسی برای استفاده از موفقیت این عملیات هم در منطقه خرمشهر و هم در منطقه بستان و غرب دزفول آغاز گردید وبا توجه به ویژگی‌های منطقه بستان تقدم تلاش به این منطقه داده شد. انتصاب شهید علی صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی ارتش سبب نزدیکی بیشتر ارتش و سپاه شد و این امکان به وجود آمد که فرماندهان سپاه و ارتش استراتژی عملیاتی جدیدی را طراحی کنند.

عملیات طریق القدس» اولین مرحله از این استراتژی محسوب می‌شد. ویژگی اصلی عملیات طریق القدس، گذشتن از زمین‌های رملی غیر قابل عبور در شمال منطقه عملیاتی بود که سبب غافلگیری دشمن گردید. با موفقیت در محور شمالی، موقعیت نیروهای عراقی مستقر در محور جنوبی نیز متزل شد و عملیات در این محور هم به پیروزی رسید.

در این عملیات کلیه اهداف تأمین شد. شهر بستان و تنگه مهم چزابه آزاد شد و پس از گذشت 420 روز از شروع جنگ ، رزمندگان توانستند در منطقه عمومی سوسنگرد و بستان در مرز مستقر شوند. همچنین تصرف چزابه سبب شد که اتصال قوای دشمن در غرب کرخه و غرب کارون گسسته شود. به این ترتیب توان ارتش عراق در جنوب تجزیه شد و زمینه مناسب برای پیروزی عملیات فتح المبین پدید آمد. در این عملیات لشکر 9 عراق نیز آسیب فراوان دید.

با توجه به اهمیتی که منطقه عملیاتی طریق القدس برای دشمن بعثی داشت ، بعد از یورش و تصرف این منطقه توسط رزمندگان و آزاد سازی شهر بستان و ارتفاعات الله اکبر و غرب سوسنگرد دشمن م تقریباً مهم ترین جاده مواصلاتی و تدارکاتی ارتش خود را در این منطقه که در داخل خاک ما ایجاد کرده بود، از دست داد.

عملیات طریق القدس در منطقه عمومی سوسنگرد به سمت بستان و با هدف انهدام قوای دشمن و باز پس گرفتن و آزادسازی شهر بستان و به عقب راندن دشمن م و تلاشی در جهت فاصله انداختن بین جبهه شمالی و جنوبی عراق در منطقه خوزستان صورت گرفت. این عملیات که در تاریخ 8آذر 1360 در ساعت 30 دقیقه بامداد با رمز یا حسین (ع) در منطقه شمال و جنوب رود کرخه نور انجام پذیرفت، دومین عملیات کلاسیک و سنگین مدافعان اسلام بود.

منطقه عملیاتی طریق القدس از حساسیت زیادی برخوردار بود؛ به طوری که شهر بستان که با تعداد زیادی روستا در تصرف و اشغال دشمن به سر می‌برد، در قلب این منطقه بوده و مرکز فعالیتهای جاسوسی دشمن و مرکز لجستیکی جبهه میانی دشمن بود، لذا حساسیت منطقه را بالا برده بود. از طرفی با قطع مهم ترین راه تدارکاتی و مواصلاتی دشمن که کلیدی برای آزاد سازی تنگ چزابه به شمار می رفت، بیش از پیش بر اهمیت ایم منطقه افزوده می‌شد، لذا فتح بستان که شخص صدام روی آن تبلیغات زیادی به راه انداخته بود ، باعث قطع امید دشمن در این منطقه یعنی جنوب غربی خوزستان شد.

با پیروزی در عملیات موفقیت‌آمیر طریق القدس» نتایج بسیاری به دست آمد، رمز عملیات یا حسین (ع) بود که این نبرد با هدف آزاد سازی شهر بستان و تامین مرز و دسترسی به هورالهویزه در منطقه عملیاتی غرب شهرستان سوسنگرد و منطقه عمومی بستان ساعت 30 دقیقه بامداد 8/9/60 به مدت 14 روز صورت گرفت.

طی این عملیات بستان به آزادسازی رسید، و نتایجی همچون قطع ارتباط بین نیروهای دشمن در شمال غربی و جنوب غربی خوزستان (جاده فکه ـ جفیر)، آزاد سازی 70 روستای منطقه و 5 پاسگاه مرزی، تصرف و تامین تنگه چزابه، تامین مرز مشترک و دسترسی به هورالهویزه، پاکسازی 800 کیلومتر مربع از لوث وجود دشمن به دست آمد. همچنین 0 دستگاه تانک و نفربر،  200 دستگاه خودرو،  13 فروند هواپیما و چهار فروند هلی کوپتر از تجهیزات دشمن منهدم شد. 45 گردان و گروهان از 12 تیپ و نیروهای کماندویی لشکر 5 مکانیزه از هم پاشیده شده و در کل تعداد کشته و زخمی های دشمن بیش از 3500 نفر بود.

سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران در این نبرد عنائمی همچون 100 دستگاه تانک، 150 دستگاه بولدوزر و ماشین آلات مهندسی، 19 قبضه توپ 152 میلی متری، 70 دستگاه نفربر، 70 قبضه ضد هوایی، مقدار بسیار زیادی از انواع سلاح و مهمات،  2 قبضه شلیکا همراه با خودرو مربوطه و 250 دستگاه خودرو به دست آمده است.

روایت عملیات طریق‌القدس» و آزادسازی بستان» از زبان قاسم سلیمانی»

کتاب نبردهای پیروز» کتاب نبردهای پیروز» حاصل مصاحبه عباس میرزایی، نویسنده کتاب با بیش از 110 نفر از رزمندگان شرکت‌کننده در عملیات ثامن الائمه(ع) و نزدیک به 140 مصاحبه با رزمندگان حاضر در عملیات طریق القدس است. فرماندهی لشکر 41 ثارالله در این نبردها را سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس به‌عهده داشته و به همین دلیل بخشی از روایت این کتاب مربوط به خاطراتی است که از زبان وی بیان شده‌ است.

در بخشی  از این کتاب عملیات طریق‌القدس به روایت رزمندگان حاضر از جمله قاسم سلیمانی روایت می‌شود. سلیمانی که فرماندهی این عملیات را برعهده داشت، در این عملیات مجروح شد. وی در بخشی از این کتاب به روایت حوادث آن روز و چگونگی مجروحیت خود و چند تن دیگر از رزمندگان می‌پردازد که به شرح ذیل است:

به چند نکته باید توجه شود مأموریت گردان (کرمان) شکستن خط نبود. مأموریت گردان اهواز شکستن خط بود و ما باید پس از پاک‌سازی و شکستن خط اول توسط حسین کلاه‌کج به خط دوم دشمن حمله کنیم و از آنجا به سمت پله سابله برویم به همین دلیل در کانال در انتظار سقوط خط اول بودیم که بعداً به‌سرعت به سمت خط دوم حرکت کنیم. چون خط ما زیر آتش بود و عموماً هیچ سنگری وجود نداشت برای مصون ماندن و سرعت عمل در کانال کوتاه جلوی خط بودیم که سه بار من به اتفاق شهید محمد حسینی و مجتبی هندوزاده قبل از عملیات شناسایی کرده بودیم.

حسین کلاه‌کج، فرمانده گردان بلالی اهواز:

نیروها دو شاخه شده و از دو جناح مختلف وارد عمل شدند. از یک جناح گروهان شهید باهنر. به فرماندهی برادر شهید جاسم نادری و معاونت اصغر امینی به خط دشمن حمله بردند و از جناح‌های دیگر گروهان‌های شهید بهشتی و شهید رجایی عمل کردند. فرماندة گروهان بهشتی نیز شهید ناصر چراغعلی بود که در همین عملیات به شهادت رسید. گروهان شهید باهنر که در جناح راست کانال عمل می‌کرد موفقیتی نداشت و تعدادی از برادران این گروهان در میدان مین شهید شدند و علت آن هم اشتباه بلدچی این گروهان بود که نیروها را صحیح جلو نبرده بود.

محمدباقر منتظری، رزمنده کرمانی، عضو شناسایی که بعد از اشتباه بلدچی گروهان شهید باهنر، آنها را پشت خاکریز دشمن رسانده است می‌گوید: اهوازی‌ها از من خواستند آنها را تا پشت خاکریز دشمن ببرم. حرکت کردیم .به خاکریز رسیدیم و خاکریز را نشان دادم. عملیات شروع شده بود فرصت پاک‌سازی میدان مین نبود. مسئول اهوازی‌ها سه نفر از بچه‌ها را صدا کرد. قرار شد به نوبت روی مین بروند تا راه باز شود.

محمدمهدی شفازند:

پشت میدان مین و سیم‌خاردار در آن تاریکی صدای پچ‌ پچ می‌آمد. جلوتر که رفتم بچه‌های اهواز را دیدم که با بعضی از بچه‌های خودمان بحث می‌کردند. ظاهراً فرصتی برای باز کردن معبر نبود، اگر عراقی‌ها ما را آنجا می‌دیدند با تیربار همه را از بین می‌بردند. اهوازی‌ها قصد داشتند روی میدان مین بروند تا راه برای عبور گردان باز شود، بچه‌هایی مثل مهدی حجت و بقیه هم اصرار می‌کردند که ما روی مین می‌رویم. آن شب رزمندگان گروهان شهید باهنر از گردان بلالی اهواز فرصت انتخاب آگاهانه شهادت را به پرسنل گردان اعزامی از کرمان ندادند.

مجتبی مؤذن‌زاده:

ناگهان فریاد یاحسین(ع) به گوش رسید و متعاقب آن صدای انفجار بلند شد. بچه‌های اهواز روی مین رفته بودند. راه باز شد. بالاخره فرمان حرکت دادند. معبر باز شده بود. از سیم‌خاردار رد شدیم. هر دو تا سه متر، یکی از بچه‌های اهوازی افتاده بود. وضع دلخراشی بود. کنار یکی از آنها نشستم. قصد داشتم او را عقب بیاورم. اجازه نداد. تأکید کرد که به‌سرعت خودت را به خاکریز برسان. حرکت کردم. به‌سرعت ادامه دادیم. مجروحان که هنوز شهید نشده بودند روی زمین مانده بودند. در آن تاریکی پاهای قطع شده، دست‌های قطع شده به چشم می‌خورد. مجروحان ذکر می‌گفتند و گاهی ناله می‌کردند.

محمدمهدی شفازند:

یکی از این نیروهای اهوازی از ناحیة شکم صدمه دیده بود. سوراخ بزرگی در شکمش ایجاد شده و روده و امحاء و احشایش بیرون ریخته بود. با همین وضع به یکی از نبشی‌های میدان مین تکیه داده و تکبیرگویان بچه‌ها را به پیشروی تشویق می‌کرد. هر کس ایشان را می‌دید محال بود کُپ نکند. یکی از بچه‌ها اعتقاد داشت خدا ایشان را با این وضع زنده نگهداشت، تا این صحبت‌ها را بکند تا نیروها از میدان عبور کنند.

شفازند رزمنده‌ای که بعداً دکتر علوم آزمایشگاهی شد و آن شب این صحنه را از نزدیک مشاهده کرده، معتقد است از نظر پزشکی امکان زنده ماندن چنین مجروحی برای مدت کوتاه وجود دارد، چون رگ‌ها به مغز و به قلب متصل هستند. قلب و مغز کار می‌کنند پس شخصی که احشایش از بین رفته، می‌تواند مدتی زنده بماند. رزمندگان گردان ابوالفضل(ع) پس از عبور از میدان مین به خاکریز نخست عراقی‌ها رسیدند.

قاسم سلیمانی:

در همان ساعت اول نیروهای تیپ کربلا که تازه تأسیس شده بود، گردان نجف‌آباد به فرماندهی شهید اکبری و گردان اهواز به فرماندهی حسین کلاه‌کج و نیروهای تیپ تازه تأسیس عاشورا در مگاسیس و امام‌زاده زین‌العابدین موفق نشده بودند. با زمین‌گیر شدن گردان اهواز، مرتضی قربانی از من خواست که این کار را انجام بدهم. تیربارهای دشمن بی‌وقفه شلیک می‌کردند و برای لحظاتی امکان پیشروی را از پرسنل گردان گرفتند.

نبرد طریق‌القدس در محور جنوب کرخه به اوج رسیده بود. عراقی‌ها قصد نداشتند حتی به یک نفر از رزمندگان خودی اجازه عبور از خاکریزشان را بدهند. هر لحظه یکی از افراد گردان روی زمین می‌افتاد. علاوه بر تیربارها، دشمن با انواع و اقسام سلاح‌های کوچک و بزرگ منطقه را می‌کوبید. اینک تعداد شهدای گردان ابوالفضل به مرز بیست نفر رسیده بود.

غلام فخاری، رزمنده هرمزگانی و فرمانده یکی از گروهان‌ها:

در آن زمان که حدود ساعت 30 دقیقة بامداد بود کسی به کسی نبود. مجروحان بدون سر دهها متر حرکت می‌کردند. خیلی‌ها بدنشان دچار شعله‌های آتش شده بود و در حال سوختن به این طرف و آن طرف می‌رفتند. در شرایطی که تیربارها امکان پیشروی را از نیروهای گردان سلب کرده بودند و با گذشت زمان بر تعداد شهدا و مجروحان گردان افزوده می‌شد، حمید ایرانمنش (چریک) خودش را به قاسم سلیمانی رساند تا نظر وی را در مورد تدبیری که برای خاموش کردن تیربارها اندیشه بود، بداند.

قاسم سلیمانی از لحظه آغاز عملیات به اتفاق بی‌سیمچی‌ها سوار بر یک دستگاه نفربر ارتش، گردان‌های کرمان را هدایت می‌کرد. نفربر در سنگری که برایش احداث کرده بودند ایستاده بود. دقایقی بعد از عبور گردان ابوالفضل(ع) از خاکریز خودی، وقتی عراقی‌ها رزمندگان را در کانال زیر آتش گرفتند، همین که خبر شهادت تعدادی از افراد گردان به وسیله بی‌سیم به سلیمانی رسید، وی به راننده نفربر دستور حرکت داد.

قاسم سلیمانی:

هم‌زمان با مقاومت دشمن و عدم توفیق نیروهای اهواز در شکستن خط (وقتی) که بنا شد ما وارد عمل شویم، بچه‌ها به دلیل آتش شدید دشمن زمین‌گیر شده بودند و هر لحظه به تعداد شهدا و مجروحان اضافه می‌شد. در این لحظه من به راننده نفربر گفتم که از خط عبور کند. راننده تردید داشت. با او با تحکم برخورد کردم. او به سمت خط دشمن که سقوط نکرده بود راه افتاد. نفربر به موازات بچه‌ها در دشت می‌رفت. با حرکت نفربر که اولین وسیله‌ای بود که (با وجود اینکه) هنوز خط شکسته نشده بود از خاکریز عبور کرد و با صدای آن دشمن آتش‌ها را متوجه نفربر کرد. من به گروهان حمید چریک رسیدم که پشت سیم‌خاردار دشمن و گروهان اول خط‌شکن ما بود.

حسین آبادیان، بی‌سیمچی همراه سلیمانی:

بلدوزر خاکریز را شکافت و با نفربر از خاکریز عبور کردیم. حدود پانصد تا ششصد متر جلو رفتیم. حاج قاسم با فرماندهان کرمانی مرتب در تماس بود و از اوضاع و احوال آنها سؤال می‌کرد. در همان حال گلوله‌های خمپاره و موشک‌های هدایت‌شونده از اطراف ما می‌گذشت یا به زمین می‌خورد. سلیمانی نمی‌توانست نیروهایش را در آن شرایط و زیر یکی از شدیدترین گلوله‌باران‌های دشمن تنها بگذارد و در اتاقک امن آهنی نفربر بنشیند. بنابراین، وقتی رانندة نفربر که یک درجه‌دار از لشکر 16 زرهی قزوین بود، نتوانست در تاریکی شب جلوتر برود از نفربر بیرون پرید.

قاسم سلیمانی:

نفربر روی مین رفت و شنی‌های آن پاره شد و از حرکت افتاد. من با بی‌سیمچی‌هایم پیاده شدیم. تقریباً صد متر در دشت به سمت بچه‌ها رفتم تیربارها امان نمی‌داد. فرصت خوابیدن نبود. می‌دویدم. ابری بودن هوا بر تاریکی آن افزوده بود و فقط در نور تیربارها و منورها برای لحظاتی می‌توانستم ببینم.

حسین آبادیان:

نفربر پی.ام.پی ایستاد. حالا نمی‌دانم چرا ایستاد ولی در هر حال ایستاد. در را باز کردیم و بیرون آمدیم. حاج آقا سلیمانی، من و اکبر برهانی بیرون آمدیم و حرکت کردیم راننده و بقیة خدمة پی.ام.پی که ارتشی بودند بیرون نیامدند. حاج آقا سلیمانی مشغول هدایت عملیات بودند که ناگهان انفجار مهیبی روی داد. اصلاً نفهمیدم گلوله کجا خورد و چه شد ولی صدای وحشتناکی داشت. همان انفجار مرا بلند کرد و به طرف نفربر پرت شدم چون در باز بود افتادم داخل نفربر. از نفربر خودم را بیرون کشیدم. اثری از آقای سلیمانی نبود. دیگر او را ندیدم. انفجار اکبر برهانی را در جهت مخالف نفربر پرت کرده بود. در آن تاریکی شب او را داخل گودالی پیدا کردم. از درد ناله می‌کرد. به سویش رفتم و حالش را پرسیدم گفت: پایم قطع شده» چراغ‌قوة کوچکی همراهم بود. نور آن را روی پایش انداختم. به‌شدت صدمه دیده بود. پایش از زانو به بالا کاملاً خُرد شده بود.

قاسم سلیمانی:

در همین لحظه، یک گلوله خمپاره کنارم منفجر شد. من افتادم. این دقیقاً چسبیده به سیم‌خاردار دشمن بود. اساساً فاصله خط ما با دشمن هفتصد متر تا یک کیلومتر بود و سیم‌خاردار در صد متری خاکریز دشمن قرار داشت. با انفجار خمپاره من پرت شدم. اول متوجه نبودم از چه ناحیه‌ای زخمی شده‌ام. قدری احساس خنکی در ناحیه شکم داشتم. بلند شدم. دوباره افتادم. تاریک بود. فقط بچه‌ها را در کانال می‌دیدم و بی‌سیم‌چی‌هایم معلوم نبودند.

خون زیادی از من رفته بود. نمی‌خواستم بگویم زخمی شده‌ام و روحیه بچه‌ها را تضعیف کنم. حمید ایرانمنش خودش را به من رساند و اصرار داشت خودم را نزدیک معبر برسانم و بر کار آنها نظارت کنم. ولی گفتم نمی‌توانم بیاییم. خودت برو و هر کار می‌توانی بکن. فکر کنم فهمید که حالم خوب نیست. خداحافظی کرد و رفت. به او گفتم برو به اکبر (محمدحسینی) بگو شما باید کار بچه‌های اهواز را تمام کنید.

اول از ناحیه شکم زخمی شدم. بعد معلوم شد کبدم پاره شده است. در سه نقطه پارگی شدید در شکم داشتم. در شب دیگر کسی مرا نتوانست پیدا کند. چون در مسیر کانال نیفتاده بودم. تا صبح دوبار دیگر در همان محل پشت سیم‌خاردار زخمی شدم یک بار از ناحیه دست و بار دیگر از ناحیه پا. نزدیک صبح که چند بار بیهوش شدم و به هوش آمدم دیدم کسی مرا صدا می‌کند. هوا روشن شده بود. اول فکر کردم در عالم رویاست. حال خوشی داشتم. آن وقت‌ها من خیلی قوی بودم. اول مرا به پشت خط خودی بعد به بیمارستان دهلاویه بردند.

اکبر مهاجری:

خبر رسید حاج قاسم زخمی شده. پرسیدم کجاست؟ گفتند زیر یک پی.ام.پی. یک گروه برداشتم و حرکت کردم. وقتی رسیدیم گفتند ایشان را منتقل کردند عقب. با سیمرغ آبی آمدم سوسنگرد و سراغ حاجی را گرفتم. اعزام شده بود اهواز. خودم را به بیمارستان نادری رساندم. تعداد زیادی مجروح کف بیمارستان افتاده بودند. حاج قاسم را آنجا دیدم. ترکش به ناحیة چپ بدن و دستش خورده بود.

قاسم سلیمانی:

مجروحان زیاد بودند. من هم خیلی آرام بودم و صدایی نمی‌کردم. تا بعدازظهر هیچ درمانی روی من نشد. اکبر مهاجری نزدیکم بود. خون همة شکمم را پر کرده بود. احساس خفگی می‌کردم. آن وقت نمی‌دانستم ریه‌ام هم زخمی شده است. به اکبر گفتم من دارم تمام می‌کنم و خداحافظی کردم. با توجه به شلوغی بیش از حد بیمارستان نادری و حضور ده‌ها مجروح در اتاق‌ها، راهرو و محوطه خارج بیمارستان، مهاجری و محمد گرامی به‌سرعت سلیمانی را به بیمارستان شرکت نفت اهواز بردند و او را خارج از نوبت وارد اتاق عمل کردند.

اکبر مهاجری:

بیمارستان نادری شلوغ بود. معلوم نبود چه موقع فرصت رسیدگی به حاجی را پیدا می‌کردند. وضع حاجی هم وخیم به نظر می‌رسید. به اتفاق گرامی که همراهم بود یک برانکارد از ماشین خودمان آوردیم و بدون آنکه با کسی هماهنگ کنیم حاجی را روی برانکارد گذاشتیم و کف ماشین خواباندیم و به بیمارستان شرکت نفت بردیم. آنجا لباسش را درآوردیم و لباس اتاق عمل تنش کردیم و یک‌راست به اتاق عمل بردیم. دکتر اتاق عمل اول اعتراض کرد که شماها که هستید؟ ولی بعداً کوتاه آمد و بلافاصله حاجی را عمل کرد. وقتی از اتاق عمل خارج شد در همان بیهوشی عملیات را هدایت می‌کرد. سلیمانی پس از مداوای اولیه به بیمارستان قائم مشهد اعزام شد. وی تا پایان عملیات طریق‌القدس در بیمارستان دوران نقاهت را می‌گذارند.

قاسم سلیمانی:

آن وقت مجروحان وخیم را به استان‌ها می‌فرستادند. مرا و تعدادی مجروح دیگر را به بیمارستان قائم مشهد فرستادند. آنجا سه بار عمل جراحی بر روی من انجام دادند با این همه برای دستم کاری نکردند. آتل هم به دستم نبود. چون شدت جراحت در شکمم بود. بعداً چند مجروح دیگر گردان را به آنجا آوردند.

حسین دهقانی، دیگر رزمنده کرمانی که در بیمارستان قائم بستری بود: مرا ابتدا به اهواز و سپس به مشهد بردند. مشهد در بیمارستان قائم بستری بودم با برادر سلیمانی در یک اتاق بودیم. ایشان از ناحیة دست و شکم آسیب دیده بود. آسیب ناحیه شکم زیاد عمیق نبود ولی دستش را علاوه بر باند با فنرهای طبی بسته بودند. آسیب دستش یک کم شدیدتر بود. حمید ایرانمنش پس از صحبت با سلیمانی خودش را به خاکریز نخست دشمن رساند. وی اراده کرده بود، تیرباری را که مستقیماً روی رزمندگان گردان شلیک می‌کرد، خاموش کند. چند دقیقه بعد تیربار برای همیشه از کار افتاد.

حسین کلاه‌کج، فرمانده گردان بلالی اهواز:

نیروهای پیاده دشمن روی خاکریز اول و نیروهای زرهی آنها روی خاکریز دوم مستقر بودند و برادران بسیجی در تاریکی شب به این‌ها برخورد می‌کنند. ما تعدادی از نیروها را برای پاک‌سازی سنگرها فرستادیم تا سنگرهای خاکریز اول را پاک‌سازی کنند. این نیروها بچه‌های گردان برادر جاسم نادری و شهید باهنر بودند. افراد دشمن با نارنجک دستی به‌شدت مقاومت می‌کردند. در این لحظه باز هم از گردان کرمان کمک خواستم. آنها به روی خاکریز آمدند و من آنها را به سمت چپ که تیربار دشمن قرار گرفته بود و جسورانه مقاومت می‌کرد فرستادم تا آن را خفه کنند.

موسی یدالهی، رزمنده اعزامی از میناب:

همراه برادران غلام فخاری، حسن ذاکری، هاشم جلالی، علی صابری و محمد مریدی و عده‌ای دیگر در لحظة اول وارد خاکریز دشمن شدیم. یکی از برادران عزیز از شهرستان میناب به نام علی‌رضا شاکری بر اثر گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید.

محمدمهدی شفازند:

خط شکسته شد. به هر سنگری می‌رسیدیم یک نارنجک داخل سنگر پرت می‌کردیم و جلو می‌رفتیم. عراقی‌ها شگرد داشتند در سنگرها پنهان می‌شدند وقتی هوا روشن می‌شد از پشت به بچه‌ها شلیک می‌کردند. عراقی‌ها در این محور به‌شدت مقاومت کردند. تانک‌های دشمن رزمندگان گردان را زیر آتش گرفتند.

علی محمدی:

شروع کردیم به آرپی‌جی‌زدن. یک تانک مرتب شلیک می‌کرد. خیلی دلم می‌خواست بزنمش. یکی از بچه‌ها فریاد زد: بابا این را بیا بزنیم» هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد بیاید. آتشی که این یک تانک می‌ریخت عجیب بود به‌قدری شلیک کرده بود که لولة تانک جرقه می‌زد. مثل چیزی که توی کوره می‌گذارند. سه چهار نفر با آرپی‌جی رفتیم چپ و راست خوابیدیم. هر چه زدیم زورمان نرسید. اگر این یکی می‌شکست ما می‌رفتیم دیگه خط 2 و 3 را می‌شکستیم. خوب نشد.

پیام حضرت امام خمینی به مناسبت پیروزی رزمندگان در عملیات طریق القدس

بسم الله الرحمن الرحیم

ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.

تلگراف های شریف که بشارت پیروزی قوای مسلح شجاع را بر قوای شیطانی آمریکایی صدامیان که با هجوم ظالمانه خود فتح قادسیه را به مغزهای تهی از ایمان به غیب وعده می دادند ،واصل گردید.اتکا به مسلسل و تانک ، و غفلت از خداوند قادر و جنود الهی ،انسانها را به ورطه هلاکت و فضاحت می کشاند.آنان که رمز پیروزی را مجهز به جهاز شیطانی و میگ ها و میراژ ها می دانند و ایمان به غیب و خداوند قادر را به حساب نمی آورند و دم از پیروزی قادسیه می زنند  و رمز پیروزی مومنان صدر اسلام را باز نیافته اند و قدرت ایمان وشهادت طلبی را نمی فهمند.باید با شکست مفتضحانه روبه رو شوند و گوشمالی الهی ببینند.اینان از پیروزی های صدر اسلام که پیروزی خون بر شمشیر و قوای جهنمی بود باید عبرت بگیرند.

مردم ایران و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای نظامی و غیر نظامی برای حفظ اسلام و کشور اسلامی و رسیدن به لقاء الله دفاع می کنند. و فرق است بین این عزیزان و آن گول خوردگان که برای مقاصد پلید آمریکا و وابستگان آن به جنگ برضد اسلام و قرآن مجید برخاسته اند. آنچه برای اینجانب غرور انگیز و افتخار آفرین است. روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی الله الاعظم ارواحنا فداه هستند. و این است فتح الفتوح ».

من به ملت ایران و به فرماندهان شجاع قبل از اینکه پیروزی شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبریک بگویم.وجود چنین رزمندگانی را که در دو جبهه معنوی و صوری و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بیرون آمده اند تبریک می گویم.مبارک باد بر کشور عزیز ایران و بر ملت شریف ،رزمندگانی چنین قدرتمند و عاشقانی چنین محو جمال ازلی و سربازانی چنین دلباخته که شهادت را آرزوی نهایی خود و جانبازی در راه محبوب خود را آرمان اصیل خویش می دانند. افتخار بر رزمندگانی که جبهه های نبرد را با مناجات خویش و راز و نیاز با محبوب خود عطر آگین نمودند فخر و عظمت بر جوانان عزیزی که در راهی قدم برداشته و پاسداری از مکتبی می کنند که شکست ناپذیر و سرتاپاپیروزی است.وننگ برآنان که در راهی جان خود را هدر می دهند و عرض و آبروی خود را می برند که پیروزی شان شکست و زندگی شان ننگ آفرین است. اینجانب از فرماندهان محترم و رزمندگان عزیز قوای مسلح نظامی و انتظامی ،ارتش و سپاهی و بسیج مستضعفان و ژاندارمری و شهربانی و عشایر محترم و نیروهای نامنظم و مردمی تشکر و قدردانی می کنم.درود بر شما و همه آنان که برای اسلام و کشور عزیز خود حماسه آفریدند.از خداوند تعالی پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و سلامت و سعادت همگان را خواهانم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته   

روح الله ال الخمینی

دراین عملیات بیروزمندانه یادهمه شهیدان ازجمله سرداران شهیدعلی صادقی وشهیدابوالحسن مسیح ابادی  ودیگرشهدای شهرمان نیشابور که دراین

عملیات حضورداشتند یادشان راگرامی میداریم.   شادی روح مطهرشا ن صلوات

  • نهمین سالروز شهادت شهیدشهریاری گرامی شهید مجید شهریاری از تولد تا شهادت/ بازخوانی زندگینامه دانشمند شهید

سال‌ها پیش در چنین روزهایی دشمنان این نظام تلاش کردند با به شهادت رساندن یکی از دانشمندان کشور به خیال خام خود مقابل پیشرفت‌های هسته‌ای را بگیرند، اما غافل از اینکه راه شهدا با شدت و سرعت بیشتری ادامه پیدا خواهد کرد.

شهید مجید شهریاری از تولد تا شهادت/ بازخوانی زندگینامه دانشمند شهید

 در چنین روزهایی خبر ترور و شهادت شهید مجید شهریاری، دانشمند هسته‌ای کشورمان قلب میلیون‌ها ایرانی را به درد آورد و یک بار دیگر دشمن که نتوانسته بود پیشرفت‌های علمی جمهوری اسلامی ایران را تاب بیاورد، دست به جنایتی دیگر زد تا به گمان خام خودش مقابل پیشرفت‌های روزافزون علمی و هسته‌ای را بگیرد. امروز به بهانه سالروز شهادت شهید شهریاری به بازخوانی زندگینامه این شهید بزرگوار پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

شهید مجید شهریاری در سال 1345 در زنجان متولد شد. وی متاهل و دارای دو فرزند به نام‌های محسن و زهرا بود. همسر این شهید بزرگوار، بهجت قاسمی عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی است.

وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیر کبیر ( از سال 1363 تا سال 1368 )، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه صنعتی شریف ( از سال 1369 تا سال 1371) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هسته‌ای در دانشگاه امیرکبیر (از سال 1372 تا 1377 ) گذارند. بدین تربیت، این شهید عزیز تمام تحصیلات خود را در کشور جمهوری اسلامی ایران گذرانده است.

شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد. شروع به کارش به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هسته‌ای و در گروه آمورشی کاربرد پرتوها با مرتبه استادیاری پیمانی بود.

وی در 28 اردیبهشت 83 از مرتبه پیمانی به مرتبه رسمی آزمایشی تغییر وضعیت داد و حدود چهار سال بعد از شروع به کار به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.

 در این مرحله از ارتقاء، نمره کیفیت آموزشی‌اش در چهار سال تدریس در دوره استادیاری نمره .5 (از بیست) و در امر پژوهش با چاپ 10 مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بین المللی، ارائه سخنرانی در 21 کنفرانس بین المللی، راهنمایی و مشاوره 20 دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی 3 دانشجوی دکترا و بالاخره اجرای 5 طرح پژوهشی با امتیازی بالا به مرتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کرد.

شهید شهریاری سال 1388 و بر اساس تصویب هیات ممیزه به درجه استادی ارتقاء پیدا کرد. در واقع بعد از چهار سال دوره دانشیاری و حدود هشت سال از زمان شروع به کار که حداقل زمان لازم برای برای ارتقاء به درجه استادی است، به این مرتبه ارتقاء یافت. نمره کیفیت تدریس وی در دوره دانشیاری 19.46 از 20 بود. به علاوه، فقط از ماده 2 آئین نامه ارتقاء، 115.83 امتیاز کسب کرد. جمع امتیازهای وی برای ارتقاء به مرتبه استادی 169.79 بود. در دوره دانشیاری، استاد راهنمای 17 دانشجوی کارشناسی ارشد و 5 دانشجوی دکترا بود و 21 مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رساند. همچنین در 24  کنفرانس بین المللی به ایراد سخنرانی در رشته تخصصی خود پرداخت و در این دوره مجری 5 طرح پژوهشی بود.

* مشاغل اجرایی شهید شهریاری

 شهید شهریاری از سال 83 تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هسته‌ای بود. وی همچنین عضویت در انجمن هسته‌ای ایران، مدیریت گروه کاربرد پرتوها، عضویت در شورای آزمایشگاه و شورای فناوری دانشگاه، عضویت در کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیات ممیزه، مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی و برگزاری چهار کمیته علمی و کارگاه آموزش را در پرونده اجرایی خود داشت.

* زمان شهادت

شهید مجید شهریاری دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هسته‌ای دانشگاه شهید بهشتی ایران سرانجام در تهران در 8 آذر 1389 توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شد.

* همسر شهید شهریاری: مراسم ازدواج ما در سلف‌سرویس اساتید دانشگاه امیرکبیر برگزار شد

بهجت قاسمی همسر شهید مجید شهریاری می‌گوید: زمانی وارد دانشگاه صنعتی امیرکبیر شدم که به تازگی دوره کارشناسی خود را به اتمام رسانده بودم و هنوز شهید شهریاری را نمی‌شناختم. چند سالی را در دانشگاه صنعتی امیرکبیر حضور داشتم و بالاخره در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی هسته‌ای از دانشگاه صنعتی شریف قبول شدم و در این دانشگاه بود که با شهید شهریاری آشنا شدم.

وی افزود: شهید شهریاری دانشجوی نمونه و به قولی تاپ دانشکده مهندسی هسته‌ای دانشگاه صنعتی شریف بود. او را در ابتدا در ترم اول تحصیل خود دیدم و همیشه وی در سایت دانشگاه حضور داشت و به قولی مرجع دانشگاه و دانشجویان بود.

همسر شهیدشهریاری ادامه داد: همسرم فردی آرام و ساکت بود و دائماً با دانشجویان در مباحث علمی به بحث می‌پرداخت و اساتید دانشگاه صنعتی شریف بسیار وی را دوست داشتند. در ترم دوم تحصیلی خود کرسی درسی برپا داشت و در این کلاس بیشتر با شهید شهریاری آشنا شدم.

این استاد دانشگاه بیان داشت: مراسم ازدواج من و شهید شهریاری در سلف‌سرویس اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر برگزار شد که به نظرم اکنون این محل به یک محل اداری تبدیل شده است و به یاد دارم که پس از آن با لباس عروس به خوابگاه رفتیم و زندگی بی‌تکلف خود را آغاز کردیم.

وی افزود: شهید شهریاری از نظر رفتاری بسیار نمونه و فردی بسیار متشرع بود. در کلاس درس سن و سال من از بقیه دانشجویان بیشتر بود و در آن حین کارمند دانشگاه صنعتی امیرکبیر هم بودم و دانشجویان جوان‌تر از متشرع بودن شهید شهریاری بسیار تعریف و تمجید می‌کردند و این امر باعث می‌شد تا وی را بیشتر بشناسم.

همسر شهید شهریاری تصریح کرد: پس از ازدواج با شهید شهریاری عمق رفتار نمونه و متشرع بودنش را در زندگی شخصی خودمان دیدم و نماز شب‌ خواندن همسرم را مشاهده کردم. در شب اول ازدواج‌مان سجاده نماز شب شهید شهریاری پهن بود. شهید شهریاری بسیار مبادی اخلاق بود و ادب،‌ نگاه، صحبت، رفتار و تقدم سلام وی همیشه زبان‌زد بود.

وی افزود: در زمانی که قرار بود پایان‌نامه خود را ارائه دهم تا ساعت 22 یا 23 در خارج از منزل حضور داشتم و وی در این برهه در فعالیت‌های منزل نیز کمک می‌کرد.

‌یادم هست برای انجام کاری به کرج رفته بودم با شهید شهریاری تماس گرفتم و به وی گفتم برای فرزندان‌مان غذا درست کند که وی بدون ریختن روغن و نمک برای فرزندان نیمرو درست کرده بود. سال‌هایی که با شهید شهریاری زندگی کردم بسیار مرا رعایت می‌کرد و به جرأت می‌توانم بگویم لقمه غیر حلالی وارد زندگی‌ ما نشد.

قاسمی با تأکید براینکه شهید شهریاری علاقه داشت آنچه را که فرا گرفته به همه منتقل کند، تصریح کرد: شهید شهریاری بارها تا ساعت یک تا دو نیمه‌شب در خارج از منزل می‌ماند و هنگامی که از وی می‌پرسیدم کجا بودی؟ می‌گفت تز درسی یکی از دوستان به مشکلی برخورده بود و در سایت کامپیوتری دانشگاه برای رفع این مشکل حضور داشتم. شهید شهریاری به دانشجویان خود بسیار کمک می‌کرد و برایشان وقت می‌گذاشت که در این خصوص به وی می‌گفتم وقت خودم را حلالت می‌کنم اما باید برای فرزندانمان وقت صرف کنیم.

همسر شهید شهریاری با بیان اینکه همسرم در انجام واجبات و ترک محرمات نیز به اندازه‌ جدیت در مسائل علمی جدی بود، خاطرنشان کرد: شهید شهریاری حتی در برخی عروسی‌ها حضور پیدا نمی‌کرد و با کسی هم تعارف نداشت. می‌گفت وقتی قرار است حلالی حرام شود در آن محل حضور پیدا نمی‌کنم.

قاسمی با اشاره به اینکه همسرم بسیار مراقبت می‌کرد تا حلال را حرام نکند، تأکید کرد: شهید شهریاری مطالعه تفسیر قرآن را هرگز رها نمی‌کرد و تفسیر آیت‌الله جوادی آملی را به صورت کتاب و نرم‌افزار همیشه همراه خود داشت. در خانه بخش‌هایی از تفسیر قرآن را برای من و فرزندان بیان می‌کرد و همچنین ارادت خاصی به حافظ داشت.

وی افزود: شهید شهریاری شعرهای حافظ را می‌خواند و آرام‌آرام اشک می‌ریخت. برخی اوقات روبروی من می‌نشست و شعر می‌خواند و نمی‌دانم در این اشعار چه می‌دید که اشک می‌ریخت. به نظرم این قانون الهی بود که همسرم شهید شود و واقعاً لیاقت وی شهادت بود و شاید به همین دلیل است که خداوند صبر عظیمی به من داده است.

همسر شهید شهریاری اظهار داشت: آیت‌الله جوادی آملی در مراسم چهلم همسرم در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: همسر و خانواده شهید شهریاری مطمئن باشند که وی در روح و ریحان است. اگر با دو دست پر به بارگاه الهی راه یافت، نه تنها مشکل خودش را حل می‌‌کند بلکه مشکل دیگران را هم برطرف می‌‌کند و از دیگران شفاعت خواهد کرد.»

وی افزود: آیت‌الله جوادی آملی شخصیت کمی نیست و طی چند سال اخیر با ایشان و نشر داشتیم و به صورت خانوادگی خدمت ایشان می‌رسیدیم.

قاسمی با بیان اینکه یقین دارم جایی که اکنون شهید شهریاری است بسیار خوب است و به منزل خود نیز نظر دارد، گفت:‌ از دو یا سه روز پیش از حادثه تا آخرین لحظاتی که با همسرم بودم ارتباط عاطفی بسیاری بین ما برقرار شده بود. اگر آرامش درونی من نبود فکر می‌کنم نمی‌توانستم دوری شهید شهریاری را تحمل کنم و باید باور داشته باشید که حضورش را در منزل حس می‌کنم.

همسر شهید شهریاری تصریح کرد: شهید شهریاری به من و فرزندانم حتی اکنون که به شهادت رسیده آرامش می‌دهد و باید این نکته را توجه داشت که خداوند توفیق داد که به عنوان همسر در کنارش بودم. شهید شهریاری از نظر روحی بسیار به من نزدیک بود و در همه موارد زندگی با یکدیگر م می‌کردیم. امیدوارم همسرم در پیشگاه خداوند متعال ما را از یاد نبرد و شفیع ما باشد.

* چگونگی شهادت شهید شهریاری

همسر شهید شهریاری در گفت‌وگویی با خبرنگار واحد مرکزی خبر ماجرای آن حادثه تلخ و فراموش نشدنی را اینگونه توصیف می‌کند: روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسه‌ای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل می‌شود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم.

 صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها،‌ دکتر نمی توانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.

شهیدشهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش می کرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیت اله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون.

 شهیدشهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟‌ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس می‌کردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمی‌توانستم حرکت کنم و فقط می‌گفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود می زند. یک نگاه به من می‌کرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بی حرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد می زدم و ناله می کردم مجید من.

وی ادامه می‌دهد: لحظه‌ای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم، بی اختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س ) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند اما مجید من که خاک پای انها هم نمی‌شود. پس از آن گفتم الحمدلله.

همسر شهید شهریاری می‌گوید: بعد از شهادت شهید علیمحمدی به ما هم تذکر داده بودند که مراقب باشیم و ما هم جدی گرفته بودیم اما می گفتیم هر چه خدا بخواهد می‌شود حتی برخی اوقات در جمع دوستان خانوادگی شوخی می‌کردیم که این بار شهادت نوبت همسر شماست یا من. در مجموع دوری مجید خیلی برای من و فرزندان سخت است. البته فقدان مجید برای جامعه علمی هم دشوار است. اما مطمئنم که راه مجید ادامه پیدا خواهد کرد.

همسر شهید شهریاری می افزاید: مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور می کنم می بینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت.

 آذر 89 که پیکر بی جان شهید شهریاری روی دست هزاران نفر از مردم این سرزمین به امام زاده صالح برده شد و در آنجا آرام گرفت، مردم ما هیچگاه یاد و خاطره شهید شهریاری و شهدای علمی و هسته‌ای کشورمان را فراموش نخواهند کرد. امیدواریم مسئولان نظام هم پاسدار دستاوردهای عظیم و خون این شهدای گرانقدر باشند.


Image result for ‫تصاویر متحرک وفات حضرت معصومه ع‬‎

Image result for ‫تصاویر متحرک وفات حضرت معصومه ع‬‎


از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(ع) ، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) و حضرت فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.


سیره حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)

پس از 25 سال که از تولد حضرت امام رضا (ع) گذشته بود ، حضرت فاطمه معصومه(ع) در اوّلین روز ماه ذى قعده سال 173 هـ ق، در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود، آن حضرت به همراه امام رضا (ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون(س) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان ، هنگامى که حضرت معصومه(س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا(ع) قرار گرفت. با آغاز خلافت مأمون این خلیفه مکار عبّاسى، او نیز همانند اسلاف غدّارش براى مقابله بانفوذ روبه گسترش تعالیم امامان معصوم و اهل بیت(ع) عصمت و طهارت بر دل هاى مشتاقان و جلوگیرى از انسجام ی شیعیان حضرت علی(ع) به ترفندى دیگر متوسّل شده و امام رضا(ع) را به پایتخت خود مرو» دعوت نمود. امام با اکراه این دعوت را پذیرفتند و بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت(ع) خود را همراه ببرند به سوى مرو» حرکت نمودند. حضرت فاطمه معصومه(ع) در سال 201 هـ ق، یک سال پس از ورود امام رضا(ع) به مرو، با چهار تن از برادران و گروهى از برادرزادگان به سوى خراسان حرکت نمودند و چون این کاروان کوچک به حوالی ساوه رسید عدّه اى از دشمنان اهل بیت(ع) به دستور مأمون عبّاسى راه را بر آنان بستند و در یک درگیرى نابرابر همه برادران و تقریباً اکثر مردان همراه کاروان را که حدود 23 نفر بودند به شهادت رساندند. حضرت معصومه(س) از شدّت رنج و تأثّر روحی بیمار گردید و بنا بر قولی حضرت را مسموم کردند . چون شب هنگام خبر به مردم قم و آل سعد رسید، موسی بن خزرج به نمایندگى آنان، در همان هنگام از قم به قصد ساوه حرکت کرد تا ایشان را به قم دعوت کند. پس از دیدار حضرت و پذیرفتن دعوت وى، خود زمام مرکب ایشان را در دست گرفت و به سوى قم و به منزل و سراى خویش آورد.

در روایت دیگرى آمده است، هنگامى که حضرت فاطمه معصومه(ع) به شهر ساوه قدم نهاد، از همراهان خود پرسید؛ مسافت این جا تا قم چقدر است. پاسخ را گفتند. در این هنگام به یاد خبرى از پدرش افتاد. لذا فرمود: مرا به قم ببرید که از پدر بزرگوارم بارها می شنیدم که قم مرکز شیعیان ماست. بدین ترتیب باقیمانده افراد کاروان به جاى رفتن به مرو» به جانب قم تغییر مسیر داده و در 23 ربیع الاوّل سال 201 هـ ق وارد قم شدند. خبر ورود آن حضرت به قم براى همه مسرّت آفرین و هیجان انگیز بود. بزرگان و سایر مردم، به استقبال آن حضرت آمدند و پروانه وار و مشتاقانه ایشان را در میان گرفتند. در پیشاپیش آنان شخصیت برجسته شهر، موسى بن خزرج اشعرى حرکت نمود و افسار شتر آن حضرت را به دست گرفته و افتخار می کرد تا آنکه به درخواست او، حضرت در منزلش اقامت نمود.

بیمارى حضرت که از غم هجران برادر و شهادت و مظلومیت دیگر برادران و همراهان و یا سمّى که به ایشان داده شده است، هفده روز ادامه یافت و ایشان بهتر از هرکس به حال خود و کوتاهى عمرش آگاه بود، روزهاى آخر عمر را به عبادت و راز و نیاز با معبود یگانه مشغول بود .

سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و بنا بر قولى دوازدهم ربیع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن كه دیدگان مباركش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان در سن 28 سالگی دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند.

عبادتگاه روزهاى پایانى عمر ایشان، که هم اکنون به نام بیت النّور» معروف است ، زیارتگاه شیفتگان اهل بیت(ع) عصمت و طهارت است.

از آنجا که نخستین بار میرابوالفضل عراقى، مسجدی در کنار بیت النور بنا نمود، آن محله و محوّطه وسیع اطراف آن به میدان میر» مشهور گردیده است.

پس از وفات، پیکر مطهّر و شریف حضرت فاطمه معصومه (س) را غسل داده و کفن کردند و باشکوه فراوان تشییع و در محلّى موسوم به باغ بابلان» که اکنون روضه منوره حضرت است به خاک سپردند. در این که چه کسى بدن مطهّر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد و ایشان را به خاک سپارد، همه متحیر بودند. آل سعد بیش از همه در این باره با هم گفتگو کردند که چه کسى را داخل سرداب نمایند تا جنازه خانم را دفن کند. پس از تبادل نظر، رأى ایشان بر این قرار گرفت که مرد پرهیزکار و خادم بسیار پیر ایشان به نام قادر»، متصدّى دفن شود. چون دنبال آن پیر مرد صالح فرستادند، ناگاه دو سواره نقابدار از سوى رمله» (ریگزار) سمت قبله نمایان شدند و به سرعت نزدیک گردیدند و پس از اقامه نماز بر پیکر آن بانوى مکرّمه، یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهّر آن صدّیقه را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد. آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن گویند بر اسب هاى خود سوار و از محلّ ناپدید شدند و کسى آن دو نفر را نشناخت. به نظر مى آید که آن دو بزرگوار، دو امام و حجّت خداوند بوده اند.

حضرت معصومه (س) از پرهیزگارترین ن شیعه و از ن عالمه و محدّثه بوده و روایات متعددى از طریق ایشان در کتب احادیث شیعه و اهل سنّت آمده است. ایشان در عبادت و زهد شهره بود و در فضل و کمال، به مدارج عالى نایل آمده است. القاب و صفات بسیارى که حضرت فاطمه معصومه(س) بدان معروف گردید، نشانه سجایاى والاى اخلاقی ایشان است. در یکی از زیارت نامه های آن حضرت، القابى همچون طاهره» پاکیزه، حمیده» ستوده خصال، برّه» نیکو رفتار و تربیت شده، نقیه» پاک خصلت، مرضیه» مورد رضای پروردگار، رضیه» راضى از حق، محدّثه» راوى حدیث، شفیعه» شفاعت کننده در روز جزا و معصومه» به ایشان اطلاق شده است. اما مشهورترین لقب حضرت ، طبق فرموده امام رضا (ع) لقب معصومه است





20آذر ، شهادت آیت الله دستغیب سومین شهید محراب به دست منافقان ، تسلیت باد

دستعیب

آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب در سال ۱۲۸۸ شمسی در شیراز در یک خانواده اهل علم و فضیلت متولد شد. پدرش سید محمدتقی هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر می‌برد و چون ولادت او مقارن با عاشورا بود، نام او را عبدالحسین نهاد.

سید عبدالحسین در ۱۲ سالگی پدر خود را از دست داد و در سال ۱۳۱۰، جهت ادامه تحصیل علوم دینی راهی نجف شد و از محضر بزرگان کسب فیض کرده و به درجه اجتهاد نائل شد. مبارزات ی او از زمان کشف حجاب شروع شد اما اوج مبارزات این شهید بزرگوار علیه رژیم شاه، زمانی بود که لوایح ششگانه مطرح شد و جنبش سال ۴۱ که آغاز نهضت امام خمینی بود شکل گرفت.

در ۱۵ خرداد ایشان بازداشت و به تهران تبعید شد. در سال ۱۳۴۳، برای دومین بار دستگیر و به تهران اعزام و زندانی و سپس تبعید شد. پس از آزادی ایشان رهبری اهالی فارس را در نهضت امام خمینی بر عهده داشت.

در سال ۱۳۵۶ عوامل شاه، مدتی ایشان را در منزل خود محصور و تحت نظر داشتند که با عکس‌العمل شدید مردم انقلابی شیراز با رژیم مجبور به عقب‌نشینی شد. پس از کشتار وحشیانه رژیم شاه در پنجم رمضان در شیراز، حکومت نظامی اعلام شد و آن عالم مجاهد دستگیر و در تهران زندانی شد.

شهید دستغیب پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همچنین به فرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب شد. ایشان همچنین ریاست حوزه علمیه فارس را بر عهده داشت و بعد از پیروزی انقلاب، مدارس علمیه قوام، هاشمیه و آستانه شیراز را که سال‌های طولانی توسط رژیم پهلوی تعطیل شده بود، دوباره دایر کرد.

سرانجام در روز جمعه ۲۰ آذر ۱۳۶۰، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، در حالی که عازم نمازجمعه شیراز بود، در یکی از کوچه‌ها با انفجار بمبی توسط منافقین به شهادت رسید.


Related imageImage result for ‫تصاویر تشکیل شورای عالی فرهنگی‬‎



تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی با اعضای جدید به فرمان امام

 

بازگشایی دانشگاهها، فعالیت ستاد انقلاب فرهنگی ادامه یافت و ضرورت توسعه و تعمیق کار این ستاد ایجاب کرد که در نوزدهم آذر 1363، حضرت امام، رؤسای سه قوه و تعداد دیگری از اندیشمندان فرهنگی کشور را به اعضای آن بیفزایند و بدین شکل ستاد انقلاب فرهنگی با ترکیب جدید خود، تحت عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت خود را آغاز نمود.

شورای عالی انقلاب فرهنگی

تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی با اعضای جدید به فرمان امام

پس از فروپاشی نظام پهلوی، نهادهای مختلف یکی پس از دیگری پا گرفت؛ اما فرهنگ حاکم بر نهادهای جامعه مخصوصاً نهادهای فراگیری مانند آموزش و پرورش و دانشگاهها، مسأله ساده ای نبود که بتوان در کوتاه مدت، تحولات لازم را در آنها به وجود آورد.

از طرف دیگر ادامه کار آنها به ویژه دانشگاهها به همان شکل سابق به صلاح جامعه نبود. در اوایل انقلاب، گروهکهای مختلف، دانشگاهها را عرصه تاخت و تاز خود ساخته و روند تحصیل و تدریس را مختل کرده بودند. همه این مسائل ضرورت تغییر بنیادین در برنامه ها و شیوه های تدریس و تربیت و اهداف آن را ایجاب می نمود؛ در نتیجه، خصوصاً با توجه به جو حاکم بر دانشگاهها، مدتی تمام دانشگاههای کشور تعطیل شد و به فرمان امام خمینی ستاد انقلاب فرهنگی به منظور ساماندهی امور فرهنگی مدارس و دانشگاهها تشکیل شد. با بازگشایی دانشگاهها، فعالیت ستاد انقلاب فرهنگی ادامه یافت و ضرورت توسعه و تعمیق کار این ستاد ایجاب کرد که در نوزدهم آذر 1363، حضرت امام، رؤسای سه قوه و تعداد دیگری از اندیشمندان فرهنگی کشور را به اعضای آن بیفزایند و بدین شکل ستاد انقلاب فرهنگی با ترکیب جدید خود، تحت عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت خود را آغاز نمود. 

متن پیام رهبر کبیر انقلاب خطاب به اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به شرح زیر است: 

بسم الله الرحمن الرحیم 

اکنون که با تأییدات خداوند متعال و عنایت و دعای حضرت بقیة الله - روحی لمقدمه الفداء - دانشگاهها و مدارس عالی کشور کار خود را در سطح وسیعی شروع کرده اند و حرکت سازندگی با تمام ابعادش در کشور اسلام رو به گسترش است و مغزهای متعهد و متخصص به فعالیتهای پر ارج خود ادامه می دهند، با اخراج کارشناسان خائن اجنبی و فرار کارشناسان غرب و شرق زده، که کشور را وابسته به خارج در تمام ابعاد نموده بودند، نیاز مبرم به متخصصان متعهد و اسلامشناسان متخصص و مغزهای متفکر وطنخواه و نیروهای فعال ماهر و اساتید و مربیان و معلمان معتقد به اسلام و استقلال کشور در تمام کشور محسوس و در علوم دانشگاهی و فرهنگ مترقی محسوستر می باشد. و ضرورت توسعه و اصلاح مراکز آموزشی و انقلاب فرهنگی به معنای واقعی هر روز روشنتر می گردد و بحمد الله ستاد انقلاب فرهنگی در مدت کوتاهی که از عمرش گذشته خدمتهای ارزنده و گامهای مفید و مؤثری در این امر حیاتی برداشته؛ و مورد تقدیر و تشکر است. ولی خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی - ملی و انقلاب فرهنگی در تمام زمینه ها در سطح کشور آن چنان محتاج تلاش و کوشش است که برای تحقق آن سالیان دراز باید زحمت کشید و با نفوذ عمیقِ ریشه دار غرب مبارزه کرد. و ما می دانیم که اگر با دقت ریشه یابی کنیم، آنچه بر ملت ما گذشته و اکنون می گذرد حتی جنگ تحمیلی، سرچشمه از دانشگاه غربزده و متخصصان غیر متعهد و وابسته گرفته است. مع هذا، قشر متدین انقلابی اعم از اساتید متعهد و معلمان وطنخواه اسلامی و دانشجویان انقلابی موظفند با هوشیاری بدون غفلت از این مسئله مهم، به دانشگاهها و مدارس و آنان که هنوز خواب رژیم سابق را می بینند و رویه های فرهنگ شرق را در سر می پرورانند. اجازه ندهند که خارج از دروس موظف خود به صحبتهای انحرافی بپردازند. و در صورتی که نصیحت بر آنان اثر نداشت به شورای عالی انقلاب فرهنگی، که شکل گرفته است و انجام وظیفه میکند، اطلاع دهند و باید بدانند با مسامحه در این امر بتدریج در دانشگاهها و دبیرستانها خط انحرافی، نفوذ خواهد کرد و در پیشگاه خداوند متعال مسئول هستند. 
اینک با تشکر از زحمات ستاد انقلاب فرهنگی برای هر چه بارورتر شدن انقلاب در سطح کشور تقویت این نهاد را لازم دیدم. بدین جهت علاوه بر کلیه افراد ستاد فرهنگی و رؤسای محترم قوّه سه گانه، حجج اسلام: آقای ای، آقای اردبیلی و آقای رفسنجانی و همچنین جناب حجت الاسلام آقای مهدوی کنی و آقایان: سید کاظم اکرمی، وزیر آموزش و پرورش، و سید رضا داوری و نصر الله پورجوادی و محمد رضا هاشمی را به آنان اضافه نمودم.

امید است با فضل توفیق الهی موفق شوند امر خیر را با کوشش و جدیت به ثمر برسانند. 
از تمامی دانشگاهیان و دانشجویان انتظار دارم حفظ حرمت اساتید و مربیان دانشگاهها و دانشسراها و مدارس عالی را به بهترین وجه بنمایند؛ چنانچه موظفند حفظ مقررات و قوانین را بنمایند. از خداوند تعالی توفیق همگان را خواستارم. و السلام علیکم. 

روح الله ال الخمینی

(صحیفه امام؛ ج 19، ص 110 -111)



شهید مفتحImage result for ‫تصاویر شهید دکتر مفتح‬‎


27 آذر سالروز شهادت دکتر مفتح و روز وحدت حوزه و دانشگاه گرامی باد

شهید آیت الله دکتر محمد مفتح از جمله ون روشنفکر و روشنگری بود که نقش مهمی در نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی ایفا نمود. ایشان، همچنین قدم های موثری در راه ایجاد وحدت بین حوزه های علمیه و دانشگاه و دوقشر و دانشگاهی برداشت.  این روز به پاس تلاش های آن بزرگوار روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شده است.

شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح در سال 1307، در خانواده‌ای در همدان متولد شد. پس از فراگیری مقدمات، راهی قم شد و در محضر بزرگانی چون امام خمینی، علامه طباطبایی و استفاده نموده و خود مدرسی بزرگ در حوزه گردید. ایشان در حالیکه استادی بزرگ در قم بودند، پا به عرصه دانشگاه گذاشته و تا درجه دکترا ادامه تحصیل دادند. شهید مفتح که توطئه استعمار در جدا نگاه داشتن دو قشر دانشگاهی و ، از هم را با تمام وجود احساس کرده بود، ایجاد وحدت میان این دو قشر مهم جامعه را وجهه همت خود قرار داد و در کنار آموزش و تدریس و تربیت نیروهای جوان به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت.
در سال‌های 1340 تا 42، سخنرانی‌های او در شهرهای مختلف در روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی و افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود که با آگاهی ساواک این جلسات تعطیل و ایشان دستگیر و مورد آزار و اذیت ساواک قرار گرفت. محبوبیت و مقبولیت شهید مفتح در میان طلاب و دانش‌آموزان موجب شد که او را از آموزش و پرورش اخراج و در سال 1347، به نواحی بدآب و هوای جنوبی ایران تبعید کنند و بعد از سپری شدن مدت تبعید نیز از ورود ایشان به قم جلوگیری به عمل آمد و ایشان با اقامت در تهران به تدریس از دانشکده الهیات مشغول شد. ایشان به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان امامت جماعت مسجد دانشگاه را عهده‌دار شد. سخنرانی‌های ایشان در مسجد دانشگاه در ترغیب نسل روشنفکر و تحصیل کرده به اسلام اثر بسزایی داشت.
شهید مفتح همچنین در حسینیه ارشاد نیز به فعالیت‌های تبلیغی و علمی می‌پرداخت و پس از تعطیلی این حسینیه بوسیله ساواک، ایشان با قبول امامت مسجد جاوید در سال 1352، هسته دیگری از دانشجویان و روشنفکران را به دور خود جمع نمود. در آذر 1353 مسجد جاوید مورد هجوم ساواک قرار گرفت و شهید مفتح نیز دستگیر و زندانی شد. یاد و خاطره نماز عید فطر سال 1357 که در قیطریه تهران و با استقبال بی‌نظیر مردم تهران به امامت شهید مفتح انجام شد در تاریخ انقلاب همیشه می‌درخشد. در خطبه‌های این نماز، شهید مفتح برای اولین بار نام امام خمینی را آشکارا بر زبان جاری و رهبری امام را مورد تأکید قرار داد و روز پنجشنبه 16 شهریور را به عنوان تجلیل از شهدای نهضت تعطیل اعلام کرد که زمینه‌ساز راهپیمایی 17 شهریور و وقایع جمعه سیاه گردید.
شهید مفتح با تشکیل شورای انقلاب از سوی امام به عضویت این شورا درآمد. سرانجام این شهید بزرگوار در روز 27 آذر 1358، هنگام ورود به دانشکده الهیات،‌ توسط گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.




قرار شهدایی در کلیسای ارامنه


گروه قرار شهدا» همچنین با اهدای گل به یادمان شهدای ارامنه که در کلیسای گریگور لوسارویچ قرار دارد به مقام شهدای مسیحی و نیز دیگر شهدای اقلیت های دینی ادای احترام کردند.


قرار شهدایی در کلیسای ارامنه


بنا بر این گزارش، جامعه ارامنه و مسیحیان ایران در دوران دفاع مقدس مجموعا 90 شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کردند. جامعه مسیحیان همچنین در طول جنگ تحمیلی کمک هایی را به جبهه های جنگ اهدا کردند.

روحشان شاد


تعامل رهبران انقلاب اسلامی و مسیحیان

رهبر انقلاب در  دیداری صمیمانه باخانواده یکی از شهدای مسیحی اعلام می‌نمایند: اقلیت مسیحی، هم ارامنه و هم آشوری، سربلند بیرون آمد در انقلاب و جنگ. به عنوان یک ایرانی وفادارِ عاقلِ بصیرِ شجاع.»



تعامل رهبران انقلاب اسلامی و مسیحیان

Image result for ‫تصاویر شهدای مسیحی‬‎


مدافع حرم

مسیحیان سوریه، از جمله طوایفی در این کشور بودند که در صفوف طایفه علوی ها و شیعیان این کشور به صف مدافعان حرم پیوسته و در دفاع از مقدسات اسلامی به فیض شهادت نائل آمدند.

سرویس جهان مشرق - بحران سوریه در حالی از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی و هم پیمانان منطقه ایشان به مردم سوریه تحمیل شد که یکی از مهمترین هدف های آن، ایجاد فتنه و تفرقه میان طوایف و پیروان ادیان مختلف این کشور بود و در طول تمام این سال ها رسانه های مزدور جهان عرب و غرب سعی کرده اند، بحران سوریه را تقابلی مذهبی – طایفه ای جلوه دهند.

تقابلی که بنابر ادعای آنها یک طرف آن را نظام علوی» سوریه و طرف دیگرش را اتحاد اکثریت اهل تسنن با دیگر اقلیت های این کشور از جمله مسیحیان تشکیل می‌دهد، غافل از آنکه در هیاهوی تبلیغات دروغین و ادعاهای واهی این رسانه ها، مردم سوریه از هر و طیف و طایفه و هر دین و آیینی در صفی واحد از و طن در برابر مزدوران تکفیری آمریکا و رژیم صهیونیستی دفاع می کردند.

شهید دنی جرج جحا» ملقب به ابو عرب» یکی از این دلیر مردان از طایفه مسیحیان سوریه بود که جان بر کف نهاده به دفاع از حرم مطهر حضرت سکینه» (س) دخت امام حسین» (ع) در محله داریا» واقع در ریف دمشق برخاسته بود.

خود می گفت که فقط در سوریه است که می توانی مسلمانی را در حال دفاع از مقدسات مسیحیان و مسیحی و را مدافع مقدسات مسلمانان و هر دو طایفه را در حال دفاع از مقدسات طوایف و پیروان ادیان دیگر ببینی».

یک بار وقتی از او درباره دلیل دفاعش از حرم حضرت سکینه» و سپردن این ماموریت به علوی ها سوال شده بود، گفته بود: وطن دین و طایفه نمی شناسد، وقتی وطن برایت مقدس باشد، پس مقدساتش منتسب به هر دین و مذهبی باشد، هم مقدس است و باید از آن دفاع کنی».

وی تاکید کرده بود که ملت، دولت و کشور سوریه در معرض توطئه ای بزرگ بسیار خطرناک قرار گرفته که هویت و وحدت و یکپارچگی آن را هدف قرار داده تا با طایفه ای و مذهبی جلوه دادن بحران و جنگ تحمیلی بر ما،‌ نقشه های خود را در سوریه پیاده کرده و به اهداف اشان برسند».

شهید دنی جرج جحا» در سال ۱۹۸۷ در شهرک مسیحی نشین صیدنایا» به دنیا آمد و در تاریخ نهم آوریل سال ۲۰۱۳ میلادی به همراه شماری از هم رزمانش در مبارزه با گروه تروریستی تکفیری جبهه النصره» که قصد حمله و تخریب حرم مطهر حضرت سکینه» در منطقه داریا را داشت، به شهادت رسید.

منتقل کردن پیکر شهید جرج جحا از خط مقدم درگیری

در بخشی از وصیت نامه این مدافع حرم مسیحی آمده است:

من خونم را فدای خاک پاک سوریه کردم پس از من شما باید حامی وطن باشید و بدانید، فقط مردان می توانند، از سوریه دفاع کنند بدانید، زخم هایم را محمد پیامبر تعمید شهادت می دهد و حضرت عیسی بر روحم آیه هدایت تلاوت می کند و حضرت علی به کافران وعده شمشیر ذوالفقارش را داده و هم او بود که فرمود، شهید آزاده است و هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند، روحش را به بند کشد هم او بود که فرمود، شهید حبیب و عزیز خداست و خدای جهانیان برای شهادت ارج و منزلتی خاص قائل است پس به عهد خود پایبند باشید، عهدی که با مردم، دولت  و کشور سوریه بستید هیچ وقت ناراحت من نباشید، بلکه همواره به من افتخار کنید، چراکه برادر شما شهید است و خونش را فدای وطنش کرده است».

تشییع شهید دنی جرج جحا

دنی جرج اولین شهید مسیحی مدافع حرم حضرت سکینه» (س) شمرده می شود. پیکر این شهید مسیحی دفاع از حریم اهل بیت (ع)، بر دوش هم وطنان مسلمان و مسیحی اش در محله مسیحی نشین باب توما» در دمشق تشییع و به خاک سپرده شد.

شهادت مسئول بخش اداری حرم حضرت زینب» (ع)

از شهدای دیگر طایفه مسیحیان سوریه می توان از شهید انس الرومانی» نام برد که مسئول بخش اداری حرم مطهر حضرت زینب» (س) در منطقه زینبیه» در جنوب دمشق را برعهده داشت.

وی بیستم ژوئیه سال ۲۰۱۳ میلادی در اثر حمله موشکی گروه های تروریستی تکفیری از جمله گروه تکفیری جبهه النصره به حرم حضرت زینب و اصابت یکی از این موشک ها به صحن آن حضرت به شهادت رسید.

سمت و مسئولیت شهید الرومانی به خوبی نشان دهنده زندگی مسالمت آمیز پیروان ادیان مختلف در سوریه است. وی در حالی که به راحتی می توانست، درخواست انتقالی دهد و مسئولیت کاری خود را در حرم حضرت زینب به کس دیگری محول کند و کار خود را در منطقه ای امن دنبال کند،‌ ترجیح داد، در همان سمت و منطقه به کار خود ادامه دهد و سرانجام در این راه نیز به شهادت برسد.



پرستار جنگ. جنگ زندگImage result for ‫تصاویر پرستاران در جبهه ها‬‎ی خیلی‌ها را عوض کرد؛ آن‌هایی که عزیز از دست دادند، آنهایی که جانشان را برداشتند و خانه و زندگی‌شان را جا گذاشتند، و آنهایی که هرچه داشتند توی دست گرفتند و به جبهه رفتند. اعظم فانی از دسته سوم بود. دختر 20ساله آن روزها، آجر به آجر زندگی اش را با جنگ روی هم چید. رشته تحصیلی اش را به خاطر جنگ انتخاب کرد، به خاطر جنگ از خانواده اش دور شد و به خاطر جنگ، 5سال از بهترین سال‌های عمرش را زیر رگبار و صدای انفجارهایی که در یک قدمی‌اش رخ می‌داد سپری کرد. او حالا پنجاه و یک ساله است و یک دهم از عمرش را در جبهه‌ها سپری کرده. دفاع مقدس اما سهمی بیشتر از یک دهم در زندگی اعظم فانی داشته است. سهمی که او با عبارت انسان سازی» توصیفش می‌کند و گفتن از آن روزها را رسالت خود می‌داند. می‌گوید: نمی‌شود از پرستاری گفت و از حضرت زینب(س) نگفت. حضرت زینب(س) که نماد پرستاری در تاریخ هستند، دو حرکت مهم انجام دادند. یکی حراست از بازماندگان کربلا و پرستاری از آنها و دیگری رساندن پیام کربلا به بازماندگان. من معتقدم که همین رسالت پیام رسانی، بر دوش پرستاران دیگر، در زمان‌های دیگر هم قرار دارد. من تا به حال خاطراتم را از جبهه‌های جنگ هیچ جا بازگو نکرده ام اما این وظیفه را بر خود می‌بینم که به تأسی از حضرت زینب(س) پیام دفاع مقدس را برسانم.»پای صحبت‌های اعظم فانی نشستیم و در آستانه سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر عزیز از خاطرات پرستاری در بحرانی ترین روزها و سال‌های دفاع مقدس شنیدیم:

وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، من محصل بودم و در زادگاهم، شیراز زندگی می‌کردم. فرزند بزرگ خانواده بودم و روحیه انقلابی در خانه مان وجود داشت. اما مدت زیادی نگذشته بود که شیرینی پیروزی انقلاب با جنگ تحمیلی در کام مردم تلخ شد. من از همان زمان، در قالب بسیج مساجد شروع به فعالیت کردم و مثل بقیه خواهران، کارهای تدارکات و پشتیبانی مثل آماده‌سازی غذا و پوشاک و. را برای جبهه‌های جنگ انجام می‌دادم. فضایی که آن زمان حاکم بود برایم جذابیت زیادی داشت. می‌دیدم بچه‌هایی که در بسیج مساجد فعالیت داشتند، به جبهه‌ها اعزام می‌شدند و در برخی موارد شاهد شهادتشان بودم. حال و هوای خاصی ایجاد شده بود و من تشنه خدمت در جبهه بودم. اما بانوان نمی‌توانستند به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شوند. در نتیجه سعی کردم راهی پیدا کنم که پایم به جبهه باز شود. تصمیم گرفتم پرستار شوم.

 همه 20 انتخابم پرستاری بود
کنکوری که من در آن شرکت کردم، اولین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی بود. 100هزار نفر شرکت کرده بودند و 10هزار نفر می‌توانستند دانشجو شوند. در آن زمان باید لیست انتخاب رشته را همزمان با ثبت نام کنکور پر می‌کردیم. 20 انتخاب داشتیم و من همه 20انتخابم پرستاری بود. در نهایت در رشته پرستاری دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم و به تهران آمدم. در آن زمان به خاطر شرایط جنگ و نیاز شدید به پرستار، دوره آموزش پرستاری تا مقطع کاردانی بود و این برای من ایده آل بود. چون من به دنبال یک رشته زودبازده بودم تا بتوانم سریع به پایان برسانم و به جبهه بروم.

 تلفن زدم گفتم به جبهه می‌روم
در دانشکده با ورودی‌های سال 58آشنا شدیم که عضو تیم اضطراری ستاد مصدومین و مجروحین جنگ تحمیلی بودند. این ستاد توسط وزارت بهداشت تشکیل شده بود و اعزام گروه‌های پزشکی را به جبهه مدیریت می‌کرد. این آشنایی مقدمه ساز شد تا بعد از دو ترم تحصیل در سال 63 برای اولین بار به جبهه اعزام شوم. از تلفن عمومی با خانه تماس گرفتم و گفتم که به جبهه می‌روم. خوشبختانه خانواده حامی ام بودند و هیچ مخالفتی نداشتند. این طور بود که من با گروهی از دانشجویان پزشکی و پرستاری یا فارغ التحصیلان این رشته‌ها راهی جنوب شدم.

 دنبال راحتی نبودیم
مقصد خوزستان بود. سوار هواپیمای نظامی C330 شدیم که با تمام هواپیماهایی که قبلاً دیده بودم فرق داشت. هواپیما صندلی نداشت و یک دالان بزرگ بود که در اطراف آن سکوهای برزنتی متحرک تعبیه شده بود. صدای بسیار آزاردهنده‌ای از موتورش شنیده می‌شد و در انتهای بدنه، در خروج وجود داشت. از این هواپیما برای انتقال کادر درمانی و مجروحان و شهدا استفاده می‌شد. به همین دلیل باید فضای داخلی به گونه‌ای بود که بتوان در آن تخت مستقر کرد. آنقدر هیجانزده بودم که هیچ کدام از این‌ها برایم آزاردهنده نبود. من و بچه‌هایی که همراه بودند، دنبال شرایط خوب و راحت نبودیم. شرایط رزمنده‌ها را در تلویزیون دیده بودیم و می‌دانستیم چه چیزی در انتظارمان است. به اهواز که رسیدیم ما را در قالب گروه‌هایی به نقاط مشخصی اعزام کردند. برادرها به خط مقدم فرستاده شدند و خواهران در نقاهتگاه‌ها مشغول کار.

 از دست و پای بریده تا شکم بیرون ریخته
نقاهتگاه‌ها به فضاهایی گفته می‌شد که تا حدودی امن بود و مجروحان را به آنجا انتقال می‌دادند تا بعد از رسیدگی‌های اولیه به وضعیتشان به شهرهای دیگر و بیمارستان‌ها اعزام شوند. مثلاً یک سالن ورزشی را خالی کرده بودند و بغل به بغل تختخواب در آن چیده بودند. ما وظیفه داشتیم که در کمتر از یک ساعت، رزمندگان مجروح را آماده اعزام کنیم. رزمندگان با آسیب‌های شدید می‌آمدند. دست و پای قطع شده، امعا و احشای بیرون ریخته، پیکرهای متلاشی، چیزهایی بود که زیاد می‌دیدیم. سطح جراحت‌ها آنقدر وسیع بود که برای شست‌وشوی زخم سرم‌ها را سوراخ نمی‌کردیم، بلکه پاره می‌کردیم و سرم را عین آبی که توی سطل باشد روی زخم می‌ریختیم.
شاید الان در شرایط عادی اگر بیماری با آن وضعیت داشته باشم، از موقعیت بترسم اما در آن زمان اصلاً نمی‌ترسیدم. مدد الهی بود که آن طور مقاومت و شهامت پیدا کرده بودیم. فشار کار آنقدر زیاد بود که حتی نمی‌رسیدیم فکر کنیم چه موقعیت ترسناکی است. فقط مشغول کار بودیم وگرنه ممکن بود یک لحظه غافل شدن از وضعیت، به قیمت از دست رفتن یک مجروح تمام شود. باید تمام مدت در زمان حال» بودیم و با سرعت مجروحان را مداوا می‌کردیم.


پرستار جنگ. جنگ زندگی خیلی‌ها را عوض کرد؛ آن‌هایی که عزیز از دست دادند، آنهایی که جانشان را برداشتند و خانه و زندگی‌شان را جا گذاشتند، و آنهایی که هرچه داشتند توی دست گرفتند و به جبهه رفتند. اعظم فانی از دسته سوم بود. دختر 20ساله آن روزها، آجر به آجر زندگی اش را با جنگ روی هم چید. رشته تحصیلی اش را به خاطر جنگ انتخاب کرد، به خاطر جنگ از خانواده اش دور شد و به خاطر جنگ، 5سال از بهترین سال‌های عمرش را زیر رگبار و صدای انفجارهایی که در یک قدمی‌اش رخ می‌داد سپری کرد. او حالا پنجاه و یک ساله است و یک دهم از عمرش را در جبهه‌ها سپری کرده. دفاع مقدس اما سهمی بیشتر از یک دهم در زندگی اعظم فانی داشته است. سهمی که او با عبارت انسان سازی» توصیفش می‌کند و گفتن از آن روزها را رسالت خود می‌داند. می‌گوید: نمی‌شود از پرستاری گفت و از حضرت زینب(س) نگفت. حضرت زینب(س) که نماد پرستاری در تاریخ هستند، دو حرکت مهم انجام دادند. یکی حراست از بازماندگان کربلا و پرستاری از آنها و دیگری رساندن پیام کربلا به بازماندگان. من معتقدم که همین رسالت پیام رسانی، بر دوش پرستاران دیگر، در زمان‌های دیگر هم قرار دارد. من تا به حال خاطراتم را از جبهه‌های جنگ هیچ جا بازگو نکرده ام اما این وظیفه را بر خود می‌بینم که به تأسی از حضرت زینب(س) پیام دفاع مقدس را برسانم.»پای صحبت‌های اعظم فانی نشستیم و در آستانه سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر عزیز از خاطرات پرستاری در بحرانی ترین روزها و سال‌های دفاع مقدس شنیدیم:

وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، من محصل بودم و در زادگاهم، شیراز زندگی می‌کردم. فرزند بزرگ خانواده بودم و روحیه انقلابی در خانه مان وجود داشت. اما مدت زیادی نگذشته بود که شیرینی پیروزی انقلاب با جنگ تحمیلی در کام مردم تلخ شد. من از همان زمان، در قالب بسیج مساجد شروع به فعالیت کردم و مثل بقیه خواهران، کارهای تدارکات و پشتیبانی مثل آماده‌سازی غذا و پوشاک و. را برای جبهه‌های جنگ انجام می‌دادم. فضایی که آن زمان حاکم بود برایم جذابیت زیادی داشت. می‌دیدم بچه‌هایی که در بسیج مساجد فعالیت داشتند، به جبهه‌ها اعزام می‌شدند و در برخی موارد شاهد شهادتشان بودم. حال و هوای خاصی ایجاد شده بود و من تشنه خدمت در جبهه بودم. اما بانوان نمی‌توانستند به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شوند. در نتیجه سعی کردم راهی پیدا کنم که پایم به جبهه باز شود. تصمیم گرفتم پرستار شوم.

 همه 20 انتخابم پرستاری بود
کنکوری که من در آن شرکت کردم، اولین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی بود. 100هزار نفر شرکت کرده بودند و 10هزار نفر می‌توانستند دانشجو شوند. در آن زمان باید لیست انتخاب رشته را همزمان با ثبت نام کنکور پر می‌کردیم. 20 انتخاب داشتیم و من همه 20انتخابم پرستاری بود. در نهایت در رشته پرستاری دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم و به تهران آمدم. در آن زمان به خاطر شرایط جنگ و نیاز شدید به پرستار، دوره آموزش پرستاری تا مقطع کاردانی بود و این برای من ایده آل بود. چون من به دنبال یک رشته زودبازده بودم تا بتوانم سریع به پایان برسانم و به جبهه بروم.

 تلفن زدم گفتم به جبهه می‌روم
در دانشکده با ورودی‌های سال 58آشنا شدیم که عضو تیم اضطراری ستاد مصدومین و مجروحین جنگ تحمیلی بودند. این ستاد توسط وزارت بهداشت تشکیل شده بود و اعزام گروه‌های پزشکی را به جبهه مدیریت می‌کرد. این آشنایی مقدمه ساز شد تا بعد از دو ترم تحصیل در سال 63 برای اولین بار به جبهه اعزام شوم. از تلفن عمومی با خانه تماس گرفتم و گفتم که به جبهه می‌روم. خوشبختانه خانواده حامی ام بودند و هیچ مخالفتی نداشتند. این طور بود که من با گروهی از دانشجویان پزشکی و پرستاری یا فارغ التحصیلان این رشته‌ها راهی جنوب شدم.

 دنبال راحتی نبودیم
مقصد خوزستان بود. سوار هواپیمای نظامی C330 شدیم که با تمام هواپیماهایی که قبلاً دیده بودم فرق داشت. هواپیما صندلی نداشت و یک دالان بزرگ بود که در اطراف آن سکوهای برزنتی متحرک تعبیه شده بود. صدای بسیار آزاردهنده‌ای از موتورش شنیده می‌شد و در انتهای بدنه، در خروج وجود داشت. از این هواپیما برای انتقال کادر درمانی و مجروحان و شهدا استفاده می‌شد. به همین دلیل باید فضای داخلی به گونه‌ای بود که بتوان در آن تخت مستقر کرد. آنقدر هیجانزده بودم که هیچ کدام از این‌ها برایم آزاردهنده نبود. من و بچه‌هایی که همراه بودند، دنبال شرایط خوب و راحت نبودیم. شرایط رزمنده‌ها را در تلویزیون دیده بودیم و می‌دانستیم چه چیزی در انتظارمان است. به اهواز که رسیدیم ما را در قالب گروه‌هایی به نقاط مشخصی اعزام کردند. برادرها به خط مقدم فرستاده شدند و خواهران در نقاهتگاه‌ها مشغول کار.

 از دست و پای بریده تا شکم بیرون ریخته
نقاهتگاه‌ها به فضاهایی گفته می‌شد که تا حدودی امن بود و مجروحان را به آنجا انتقال می‌دادند تا بعد از رسیدگی‌های اولیه به وضعیتشان به شهرهای دیگر و بیمارستان‌ها اعزام شوند. مثلاً یک سالن ورزشی را خالی کرده بودند و بغل به بغل تختخواب در آن چیده بودند. ما وظیفه داشتیم که در کمتر از یک ساعت، رزمندگان مجروح را آماده اعزام کنیم. رزمندگان با آسیب‌های شدید می‌آمدند. دست و پای قطع شده، امعا و احشای بیرون ریخته، پیکرهای متلاشی، چیزهایی بود که زیاد می‌دیدیم. سطح جراحت‌ها آنقدر وسیع بود که برای شست‌وشوی زخم سرم‌ها را سوراخ نمی‌کردیم، بلکه پاره می‌کردیم و سرم را عین آبی که توی سطل باشد روی زخم می‌ریختیم.
شاید الان در شرایط عادی اگر بیماری با آن وضعیت داشته باشم، از موقعیت بترسم اما در آن زمان اصلاً نمی‌ترسیدم. مدد الهی بود که آن طور مقاومت و شهامت پیدا کرده بودیم. فشار کار آنقدر زیاد بود که حتی نمی‌رسیدیم فکر کنیم چه موقعیت ترسناکی است. فقط مشغول کار بودیم وگرنه ممکن بود یک لحظه غافل شدن از وضعیت، به قیمت از دست رفتن یک مجروح تمام شود. باید تمام مدت در زمان حال» بودیم و با سرعت مجروحان را مداوا می‌کردیم.



پرستار جنگ. جنگ زندگی خیلی‌ها را عوض کرد؛ آن‌هایی که عزیز از دست دادند، آنهایی که جانشان را برداشتند و خانه و زندگی‌شان را جا گذاشتند، و آنهایی که هرچه داشتند توی دست گرفتند و به جبهه رفتند. اعظم فانی از دسته سوم بود. دختر 20ساله آن روزها، آجر به آجر زندگی اش را با جنگ روی هم چید. رشته تحصیلی اش را به خاطر جنگ انتخاب کرد، به خاطر جنگ از خانواده اش دور شد و به خاطر جنگ، 5سال از بهترین سال‌های عمرش را زیر رگبار و صدای انفجارهایی که در یک قدمی‌اش رخ می‌داد سپری کرد. او حالا پنجاه و یک ساله است و یک دهم از عمرش را در جبهه‌ها سپری کرده. دفاع مقدس اما سهمی بیشتر از یک دهم در زندگی اعظم فانی داشته است. سهمی که او با عبارت انسان سازی» توصیفش می‌کند و گفتن از آن روزها را رسالت خود می‌داند. می‌گوید: نمی‌شود از پرستاری گفت و از حضرت زینب(س) نگفت. حضرت زینب(س) که نماد پرستاری در تاریخ هستند، دو حرکت مهم انجام دادند. یکی حراست از بازماندگان کربلا و پرستاری از آنها و دیگری رساندن پیام کربلا به بازماندگان. من معتقدم که همین رسالت پیام رسانی، بر دوش پرستاران دیگر، در زمان‌های دیگر هم قرار دارد. من تا به حال خاطراتم را از جبهه‌های جنگ هیچ جا بازگو نکرده ام اما این وظیفه را بر خود می‌بینم که به تأسی از حضرت زینب(س) پیام دفاع مقدس را برسانم.»پای صحبت‌های اعظم فانی نشستیم و در آستانه سوم خرداد، روز آزادسازی خرمشهر عزیز از خاطرات پرستاری در بحرانی ترین روزها و سال‌های دفاع مقدس شنیدیم:

وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، من محصل بودم و در زادگاهم، شیراز زندگی می‌کردم. فرزند بزرگ خانواده بودم و روحیه انقلابی در خانه مان وجود داشت. اما مدت زیادی نگذشته بود که شیرینی پیروزی انقلاب با جنگ تحمیلی در کام مردم تلخ شد. من از همان زمان، در قالب بسیج مساجد شروع به فعالیت کردم و مثل بقیه خواهران، کارهای تدارکات و پشتیبانی مثل آماده‌سازی غذا و پوشاک و. را برای جبهه‌های جنگ انجام می‌دادم. فضایی که آن زمان حاکم بود برایم جذابیت زیادی داشت. می‌دیدم بچه‌هایی که در بسیج مساجد فعالیت داشتند، به جبهه‌ها اعزام می‌شدند و در برخی موارد شاهد شهادتشان بودم. حال و هوای خاصی ایجاد شده بود و من تشنه خدمت در جبهه بودم. اما بانوان نمی‌توانستند به عنوان رزمنده به جبهه اعزام شوند. در نتیجه سعی کردم راهی پیدا کنم که پایم به جبهه باز شود. تصمیم گرفتم پرستار شوم.

 همه 20 انتخابم پرستاری بود
کنکوری که من در آن شرکت کردم، اولین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی بود. 100هزار نفر شرکت کرده بودند و 10هزار نفر می‌توانستند دانشجو شوند. در آن زمان باید لیست انتخاب رشته را همزمان با ثبت نام کنکور پر می‌کردیم. 20 انتخاب داشتیم و من همه 20انتخابم پرستاری بود. در نهایت در رشته پرستاری دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شدم و به تهران آمدم. در آن زمان به خاطر شرایط جنگ و نیاز شدید به پرستار، دوره آموزش پرستاری تا مقطع کاردانی بود و این برای من ایده آل بود. چون من به دنبال یک رشته زودبازده بودم تا بتوانم سریع به پایان برسانم و به جبهه بروم.

 تلفن زدم گفتم به جبهه می‌روم
در دانشکده با ورودی‌های سال 58آشنا شدیم که عضو تیم اضطراری ستاد مصدومین و مجروحین جنگ تحمیلی بودند. این ستاد توسط وزارت بهداشت تشکیل شده بود و اعزام گروه‌های پزشکی را به جبهه مدیریت می‌کرد. این آشنایی مقدمه ساز شد تا بعد از دو ترم تحصیل در سال 63 برای اولین بار به جبهه اعزام شوم. از تلفن عمومی با خانه تماس گرفتم و گفتم که به جبهه می‌روم. خوشبختانه خانواده حامی ام بودند و هیچ مخالفتی نداشتند. این طور بود که من با گروهی از دانشجویان پزشکی و پرستاری یا فارغ التحصیلان این رشته‌ها راهی جنوب شدم.

 دنبال راحتی نبودیم
مقصد خوزستان بود. سوار هواپیمای نظامی C330 شدیم که با تمام هواپیماهایی که قبلاً دیده بودم فرق داشت. هواپیما صندلی نداشت و یک دالان بزرگ بود که در اطراف آن سکوهای برزنتی متحرک تعبیه شده بود. صدای بسیار آزاردهنده‌ای از موتورش شنیده می‌شد و در انتهای بدنه، در خروج وجود داشت. از این هواپیما برای انتقال کادر درمانی و مجروحان و شهدا استفاده می‌شد. به همین دلیل باید فضای داخلی به گونه‌ای بود که بتوان در آن تخت مستقر کرد. آنقدر هیجانزده بودم که هیچ کدام از این‌ها برایم آزاردهنده نبود. من و بچه‌هایی که همراه بودند، دنبال شرایط خوب و راحت نبودیم. شرایط رزمنده‌ها را در تلویزیون دیده بودیم و می‌دانستیم چه چیزی در انتظارمان است. به اهواز که رسیدیم ما را در قالب گروه‌هایی به نقاط مشخصی اعزام کردند. برادرها به خط مقدم فرستاده شدند و خواهران در نقاهتگاه‌ها مشغول کار.

 از دست و پای بریده تا شکم بیرون ریخته
نقاهتگاه‌ها به فضاهایی گفته می‌شد که تا حدودی امن بود و مجروحان را به آنجا انتقال می‌دادند تا بعد از رسیدگی‌های اولیه به وضعیتشان به شهرهای دیگر و بیمارستان‌ها اعزام شوند. مثلاً یک سالن ورزشی را خالی کرده بودند و بغل به بغل تختخواب در آن چیده بودند. ما وظیفه داشتیم که در کمتر از یک ساعت، رزمندگان مجروح را آماده اعزام کنیم. رزمندگان با آسیب‌های شدید می‌آمدند. دست و پای قطع شده، امعا و احشای بیرون ریخته، پیکرهای متلاشی، چیزهایی بود که زیاد می‌دیدیم. سطح جراحت‌ها آنقدر وسیع بود که برای شست‌وشوی زخم سرم‌ها را سوراخ نمی‌کردیم، بلکه پاره می‌کردیم و سرم را عین آبی که توی سطل باشد روی زخم می‌ریختیم.
شاید الان در شرایط عادی اگر بیماری با آن وضعیت داشته باشم، از موقعیت بترسم اما در آن زمان اصلاً نمی‌ترسیدم. مدد الهی بود که آن طور مقاومت و شهامت پیدا کرده بودیم. فشار کار آنقدر زیاد بود که حتی نمی‌رسیدیم فکر کنیم چه موقعیت ترسناکی است. فقط مشغول کار بودیم وگرنه ممکن بود یک لحظه غافل شدن از وضعیت، به قیمت از دست رفتن یک مجروح تمام شود. باید تمام مدت در زمان حال» بودیم و با سرعت
مجروحان را مداوا می‌کردیم.


Image result for ‫تصاویر پرستاران در جبهه ها‬‎

Related image
Related image

26روز پشت خط بیت المقدس/ خاطرات پرستاری که اعضای قطع شده مجروحان را جمع می‌کرد

یکی از پرستانی که دوران دفاع مقدس برای کمک به درمان جانبازان و شهدا به اهواز رفته بود، از وظیفه‌اش که جمع کردن چشم و انگشت قطع شده مجروحان عملیات بود، سخن می‌گوید.

26 روز پشت خط بیت المقدس/ خاطرات پرستاری که اعضای قطع شده مجروحان را جمع می‌کرد

خبرگزاری فارس، مشهد - فضای خانه‌اش پر از نور و مملو از گل‌های سبز رنگ شمعدانی است که گل برگ‌های سفید و سرخ آنها، زیبایی خاصی به خانه‌اش بخشیده، تنها همین روحیه لطیف، مهربانی و لطف است که می‌تواند از او یک پرستار صبور برای روزهای سخت جنگ، خون و خمپاره بسازد.

فاطمه حسنی که متولد ششم دی ماه در خفقان سال دوم دهه 40 در کرمان است، با روحی سلحشور و دلی دریایی توانسته در بزنگاهی که حضور او نیاز یک کشور بوده است به خوبی موقعیت‌شناس باشد و وظیفه خود را انجام دهد تا این بار، نام ن سلحشور، دلیر و با عاطفه ایران اسلامی‌مان در کنار نام‌آوران و دلیرمردان سرزمین‌مان بدرخشد و به همگان ثابت کند این تنها پسران نوجوان نبودند که برای دفاع از دین، ناموس و وطن حاضر شدند در شناسنامه خود دست ببرند و بزرگ مردی خود را ثابت کنند، بلکه دختران و ن سلحشور این مرز و بوم هم می‌توانند برای دفاع از اعتقادات خود، از رفاه و آسایش خود دست بکشند، آنها پا به پای مردان در زیر آتش توپ و تفنگ و گلوله، روح بلند خود را اثبات کنند.

فاطمه حسنی که امروز در قامت یک مادر با تجربه و یک همسر صبور و فداکار با ما به گفت‌وگو نشسته، روزگاری در قامت یک دختر ساله با آمال و آرزوهایی بسیار راهی جبهه‌های نبرد می‌شود.

در ادامه گفت‌وگوی ما با او را می‌خوانید.

فارس: چگونه پرستار جبهه شدید و چرا این تصمیم را گرفتید؟

از اول دبیرستان وارد آموزشگاه بهیاری شدم و تقریبا سال سوم دبیرستان بود که از ما خواستند کسانی که تمایل دارند به صورت داوطلبانه در جبهه‌های حق علیه باطل، به امدادگری بپردازند، نام‌نویسی کنند، من و دوستانم 6 نفر بودیم که از یک کلاس 24 نفره  ثبت نام کردیم و پذیرفته شدیم، من در آن سال‌ها ساله بودم که این موضوع رخ داد، مربوط به ایام امتحانات ما در آموزشگاه بود و روزی که این مسئله اعلام شد من بسیار دوست داشتم به جبهه بروم به همین دلیل ثبت نام کردم.

فارس: آن موقع چه سالی بود؟

آن موقع اردیبهشت سال 1361 بود که من راهی اهواز شدم، جنگ در سال 59 آغاز شده بود و حدود دو سالی از آغاز جنگ تحمیلی می‌گذشت که برای عملیات سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر ما به صورت نیروی امدادگر از آموزشگاه پرستاری رازی به اهواز اعزام شدیم.

فارس: گفتید به عنوان نیروی امدادگر به جبهه اعزام شدید، شما دقیقا چه کاری انجام می‌دادید؟

از طرف ستاد کل استان که مسؤولیت آن به عهده حاج قاسم سلیمانی بود اعلام کرده بودند که اگر از آموزشگاه پرستار یا امدادگری برای کمک به جبهه وجود دارد، آن را انتخاب کنند تا برای کمک‌رسانی به جبهه اعزام شوند، چراکه 10 اردیبهشت عملیات بود و من هم اسم نوشتم و انتخاب شدم.

فارس: آن موقع ساکن کرمان بودید؟

بله.

فارس: زمانی که شما تصمیم گرفتید به اهواز بروید، خانواده با این مسئله مشکلی نداشتند؟ اصلا آن زمان ازدواج کرده بودید؟

من آن موقع مجرد بودم و زمانی که با آموزشگاه برای اعزام هماهنگ شده بود، با خود می‌گفتم حال چگونه خانواده را راضی کنم، چراکه من تنها دختر خانواده بودم و یک برادر کوچک‌تر از خودم داشتم، یکی از دوستانم به نام صدیقه در همسایگی ما زندگی می‌کرد و من به مادرم گفتم قرار است با صدیقه با هم به جبهه برویم، آن زمان هم تلفنی برای برقراری ارتباط وجود نداشت و پرس و جو کردن هم، زمان بسیاری می‌برد، برای همین خانواده پیگیر این ماجرا نبودند و زمانی که اعزام شدم مادرم متوجه شده بود که صدیقه در کرمان است و این تنها من هستم که به اهواز رفته‌ام.

فارس: خانواده بعد از این مسئله به شما خرده نگرفتند؟

نه، آن زمان وسیله ارتباطی به جز نامه نبود و زمانی هم که به کرمان برگشتم اصلا صحبتی به میان نیامد.

فارس: چگونه به اهواز رفتید؟

وقتی از آموزشگاه سوار اتوبوس شدیم، با برادران پاسدار و حاج قاسم سلیمانی راهی جبهه شدیم، ما عقب اتوبوس بودیم و برادران پاسدار در قسمت جلو اتوبوس مستقر بودند و برای اجرای عملیات آماده می‌شدند.

8 اردیبهشت که از کرمان حرکت کردیم، 9 اردیبهشت به هلال احمر اهواز رسیدیم و یک روز آنجا بودیم، همان شب مارش حمله زده شد، ما کار خود را با دوختن کیسه شن برای آتل بندی دست و پای جانبازان آغاز کردیم، چراکه در آن شب مصدومان و جانبازان بسیاری را برای مداوا به هلال احمر می‌آوردند، گروه ما به بیمارستان اعزام شد و بعد از تقسیم‌بندی، در بخش‌های امدادگری، عکس‌برداری و رادیولوژی و اتاق عمل به بیمارستان گلستان منتقل شدیم.

 شب را در اورژانس بیمارستان اهواز ساکن شدیم و همان شبی که حمله بود، تعداد زیادی از مجروحان را وارد بیمارستان می‌کردند حمله بسیار خطرناکی انجام شده بود، رزمندگان بسیاری برای مداوا به بیمارستان منتقل می‌شدند و تعداد بسیاری از آنها نیز به شهادت رسیدند.

فارس: کار شما در جبهه دقیقا چه بود؟

رسیدگی به امور جانبازان و شهدا، تزریق دارو و آمپول بخشی جزو وظایف ما بود، باید لباس آنها را با قیچی از تنشان جدا می‌کردیم، وصیت نامه‌ها، قرآن و وسایلشان را از لباسشان بیرون می آوردیم یا رزمندگانی که جراحت بسیاری داشتند و اتاق عملی برای جراحی وجود نداشت، به عنوان مثال چشم آنها از حدقه بیرون زده بود یا یکی از اعضای بدن آنها دچار جراحت شده بود، ما باید تا رسیدن به اتاق عمل دست خود را روی محل جراحت قرار می‌دادیم، اما به دلیل نبود اتاق عمل یا پرسنل، این جانبازان زیر دستان ما جان می‌سپردند و قبل از رسیدن به اتاق عمل به شهادت می‌رسیدند.

ما حتی دستان و لباس های‌مان به خون شهدا متبرک شده بود و تا رسیدن به کرمان کل خونی که به تن، لباس و انگشتان‌مان چسبیده بود همراه ما بود.

آن شب در اورژانس بیمارستان بدون وقفه شهدا، پاسداران و رزمندگان مجروح را به بیمارستان منتقل می‌کردند و آن اولین شبی بود که من تا صبح بیدار مانده بودم، صبح که دکتر آمده بود من او را می‌دیدم و متوجه تکان خوردن لب‌هایش بودم، اما متوجه نمی‌شدم چه می‌گوید.

صبح روز بعد وارد بخش جراحی شدم و چند روزی آنجا ماندم بعد از شهادت شهدا، سالن های بیمارستان پر از مجروح جنگی و شهید بود و یکی از شهدایی که نظر من را به خود جلب کرد سربازی به نام محمد کیخا و اهل زابل یا سیستان و بلوچستان بود، البته این اطلاعات بعد از شهادتش مشخص شد، گلوله خمپاره به او اصابت کرده بود در بیمارستان صحرایی او را جراحی کرده بودند، اما شکمش باز بود روده‌هایش سیاه شده و عفونت کرده بود و از داخل شکمش آب می‌ریخت، حتی قوی‌ترین آمپول‌های مسکن هم درد او را دوا نمی‌کرد و تا صبح به خود می‌پیچید، وقتی شهید شد، حتی ثانیه به ثانیه که داخل اتاقش می‌شدیم باید لباس خود را تعویض می‌کردیم که مبادا سایر بیماران دچار عفونت شوند.

بعد از سه روز که با درد شدیدی به شهادت رسیده بود، جویای حالش شدیم متوجه شدیم از بیم اینکه دارای بیماری سخت و مسری همچون وبا بوده باشد، پیکر او را در چندین نایلون پیچیده‌اند و از طرف بیمارستان خاکسپاری شده است.

 بعد از این مسئله ما تاسوم خرداد در اهواز بودیم وسپس که به کرمان بازگشتم، در طول این 37 سال همیشه به این فکر بودم که آیا خانواده این شهید اطلاعاتی از او دارند؟ اصلا پیکر شهید به خانواده اش تحویل داده شده یا خیر؟ تا اینکه فراخوانی در خصوص ارسال خاطرات جنگ به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس داده شد و من هم نامه‌ای نوشتم و فقط متوجه شدم خانواده او نیز در کرمان هستند، اما نمی‌دانم نشانی از شهید دارند یا خیر؟، اما می‌خواهم شماره‌ای از این خانواده شهید به دست من برسد که با خانواده‌اش صحبت کنم و ببینم آیا از شهیدشان نشانی پیدا کرده‌اند یا خیر؟

البته به جز آن شهید، شهید محسن جواهریان از اصفهان در آن بیمارستان بود و شهدای بسیاری در آن بیمارستان بودند و چون لحظات آخر عمر برخی از شهدا بود، ما پرسنل بیمارستانی بسیاری برای رسیدگی به شهدا نداشتیم، برخی از آنها تنها جان می‌سپردند،حاج قاسم سلیمانی با داد و فریاد می‌گفتند اینها شهید هستند، 2 هزار نفر باید زیر پیکر آنها را بگیرند، اما شما می‌گذارید در آخرین لحظات به تنهایی شهید شوند؟

فارس: چرا تا این حدود به پیدا کردن خانواده شهید کیخا اصرار دارید؟

ارتباط من با این شهید به گونه‌ای بود که در  این37 سال که من به یاد او بودم گویی برایش خواهری می‌کردم و این‌گونه بود که یک روز ناگهان به فکر شهید جواهریان که نوجوانی 16 ساله بود، افتادم، با خود گفتم در انتها مشخص نشد عاقبت این رزمنده مجروح چه شد؟»، چراکه در آن زمان هنوز به شهادت نرسیده بود و قصد داشت با همان حالش که بسیار هم زخمی بود و جراحت داشت به جبهه برگردد، در این لحظه ناگهان در یک فیلم تلویزیونی نام شهید محسن جواهریان را بردند و گفتند او در قطعه 10 مزار شهدا در اصفهان به خاک سپرده شده است آنجا بود که دیدم شهدا نظر دارند با خودم می‌گفتم اینها همچون برادر خودم هستند و معلوم نیست خانواده از آنها اطلاعی دارند یا خیر؟

فارس: چه مدت شما در اهواز مشغول خدمت‌رسانی به رزمندگان بودید؟

از هشتم اردیبهشت سال 1361 تا سوم خرداد ماه همان سال من در جبهه بودم که در مجموع حدود 26 روز می‌شود و تنها در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازیخرمشهر، در جبهه بودم و همین مقدار هم برای خانواده من بسیار زیاد بود، چراکه من کسی بودم که تا آن زمان حتی یک شب از خانواده جدا نبودم.

فارس: چرا بعد از این عملیات دوباره به جبهه نرفتید؟

من بعد از این عملیات و بازگشت به کرمان ازدواج کردم، یکی از برادران همسرم پستچی بود و نامه می‌آورد، مادرم به دلیل اینکه بی‌سواد بود از من می‌خواست نامه‌ها را بخوانم در همین ارتباطات، من را برای همسرم در نظر گرفتند.

با رفت و آمد خانواده‌ها و خواستگاری، در سوم شهریور سال 61 ازدواج کردم، با ازدواج با یک پاسدار که بیشتر وقت‌ها در ماموریت بود، امور خانه و خانه‌داری و تربیت فرزندان، دیگر نتوانستم به جبهه بروم و در پشت جبهه مشغول خدمت شدم.


فارس: در حال حاضر چند فرزند دارید؟

من سه پسر دارم که هر سه به دلیل توسل من به شهدا و عنایت پرودگار متعال موفق هستند، با این دستانی که به خون شهدا متبرک شده است، شهدا را قسم می‌دادم، عاقبت بخیری خود و فرزندانم را می‌خواستم و به لطف خدا اکنون آنها ایمان، تحصیلات و اعتقادات خوبی دارند.

فارس: شما اثر خدمت کردن برای شهدا را در زندگی خود دیده‌اید؟

بله کاملا، همان شهدا بودند که زندگی ما را مورد عنایت قرار دادند تا در بهشتی که متعلق به علی بن موسی الرضا(ع) است و در مشهدالرضا ساکن شدیم.

فارس: از چه سالی به مشهد آمدید و چرا مشهد را انتخاب کردید؟

ما از سال 1390 به مشهد آمدیم زمانی که بچه‌ها کوچک بودند، ما برای آمدن به مشهد استخاره کردیم، اما خوب نیامد و درست یک ماه بعد از بازنشستگی همسرم از سپاه، ما موفق شدیم برای ادامه زندگی به مشهد بیاییم.

فارس: از خاطرات جنگ برای فرزندان و همسرتان هم مسائلی را بازگو می‌کنید؟ آنها چه واکنشی دارند؟

همسرم خودش مرد جنگ بوده و بیش از دو سال در جبهه حضور داشته است، برای آموزش‌ها هم همیشه در جبهه بود و من فرزندانم را بدون پدر بزرگ کردم و در آن شرایط، بزرگ کردن بچه‌ها بدون پدر بسیار سخت بود خانواده‌ها در کنارمان بودند اما نمی‌توانستیم همیشه از آنها درخواست کمک کنیم، با بچه کوچک باید برف پارو می‌کردم و در حالی که باردار بودم باید به تنهایی به منزل و بچه‌ها رسیدگی می‌کردم.

فارس: مهم ترین خاطره شما از ایامی که در اهواز بودید و بسیار در شما اثر گذاشت، چیست؟

همان شبی که به اهواز رفتیم و در هلال احمر مشغول دوختن کیسه شن شدیم برایم بسیار جالب بود، آن شب درست زمانی که قصد داشتیم به استراحت بپردازیم دو آمبولانس پر از شهید در صحن هلال احمر ایستاده بودند، ما در مسیر و راهرو بیمارستان شاهد خونابه‌هایی بودیم که از کف آمبولانس بر زمین می‌چکید.

 یادم می‌آید لباس شهدا و رزمندگان مجروح را که می‌شستند از میان آنها اعضا و جوارح برخی از شهدا بیرون می‌زد، ناخن، انگشت قطع شده و تکه‌های گوشت تن آنها ناگهان در میان دستانشان پیدا می‌شد و صحنه دلخراشی را رقم می‌زد.

در اولین شبی که تا صبح بیدار ماندم علاوه بر رزمندگان ایرانی باید به عراقی‌ها نیز رسیدگی می‌کردم، اما رزمندگان و مجروحان عراقی از نزدیک شدن ما به تخت آنها بسیار وحشت داشتند و می‌ترسیدند که با تزریق دارویی اشتباه و به عمد، آنها را بکشیم، با این حال لحظه به لحظه آن ایام برای من خاطره است.

فارس: یعنی رزمندگان و مجروحان عراقی برای مدوا به بیمارستان ایران منتقل می‌شدند و شما به مداوای آنها می‌پرداختید؟

بله، مجروحان عراقی را به بیمارستان جندی شاپور و نیز تعداد معدودی از آنها را به بیمارستان گلستان منتقل می‌کردند و ما به رسیدگی به آنها می‌پرداختیم.

فارس: این مسئله از نظر شما مشکلی نداشت؟

آنها از ما ترس و وحشت داشتند، می‌ترسیدند ما آنها را بکشیم.

فارس: شما نسبت به آنها چه حسی داشتید؟ آنها سرباز دشمن بودند!

بله اما آنها در دست ما اسیر بودند و پیامبر(ص) ما مسلمانان گفته‌اند باید با اسرا با ملاطفت برخورد کرد تا این رفتار درسی برای آنها باشد، گرچه آنها نیز مسلمان بودند، اما باید درسی از ما به آنها منتقل می‌شد،

 ما نمی‌توانستیم مانند آنها رفتار کنیم، زمان جنگ، جنگ می‌کردیم، اما پشت جبهه که مانند جبهه نیست، ما که گروه امدادگر بودیم باید به خوبی با آنها رفتار می‌کردیم.

فارس: در آن ایام دیگر چه اتفاقی رخ داد؟

محل اقامت ما در هتل نادری و در خیابان نادری بود و هر زمان که مارش نظامی می‌زدند ما باید حرکت می‌کردیم و به سمت بیمارستان می‌آمدیم تا به بیماران رسیدگی کنیم روز سوم خرداد حدود دو تا سه حمله بزرگ صورت گرفت و همه جا مملو از شهدا و مجروحان بود،پرسنل و مکان برای رسیدگی به مجروحان بسیار کم بود، اگر پرسنلی وجود داشت، اتاق عمل نبود تا بتوانیم به خوبی به بیماران رسیدگی کنیم و بسیاری از مجروحان روی تخت و بر اثر خون ریزی بسیار شهید می‌شدند.

فارس: شرایط جنگ و حضور در جبهه برای شما که یک دختر جوان بودید سخت نبود؟

این شرایط واقعا سخت بود، هیچ خانمی در اهواز وجود نداشت، همه خانواده‌ها ن و فرزندان خود را به شهرهای دیگر منتقل کرده بودند، حتی برای دعای توسل و عاشورا هم ما را داخل حسینیه راه نمی‌دادند و می‌گفتند محل ورود آقایان است، روزی که همراه با یکی از دوستانم برای شرکت در مراسم دعای توسل قصد ورود به حسینیه را داشتیم، مانع ما شدند و همان بیرون برای ما صندلی قرار دادند تا به دعا گوش کنیم.

البته یک بار دیگر نیز زمانی که برای دعای کمیلبه حسینیه رفتیم، آقای آهنگران که سن و سال کمی هم داشت، داخل یکی از حسینیه‌ها مشغول خواندن دعا بود، ما نیز در آن مراسم شرکت کردیم، اما با این وجود، شرایط بسیار سخت بود و در آن بیمارستان ما مشکلات بسیاری داشتیم.

فارس: مهم‌ترین حرکت و کاری که از رزمندگان دیدید و بسیار بر شما اثر گذاشت چه بود؟

همین که این جوانان با این سن و سال کم حاضرشده بودند برای دفاع از خاک ناموس و وطن، جان خود را در طبق اخلاص قرار دهند، بزرگ‌ترین معجزه بود، شهید محسن جواهریان با آن سن کم که مجروح هم شده بود، اما تلاش می‌کرد که به جبهه برگردد، او حتی در شرایطی که نمازش را به سختی و در حالت دراز کشیده به جای می‌آورد، اما برای جلوگیری از اسراف به ما تذکر می‌داد.

فارس: خاطره آخرین روز حضورتان در اهواز را برایمان تعریف کنید؟

روزهای آخر نزدیک به فتح خرمشهر بود، در یک حمله نظامی افراد بسیاری مجروح شده بودند و باید آنها را با اتوبوس به شیراز یا تهران منتقل می‌کردند، از بیمارستان من را خواستند که به عنوان امدادگر تا رسیدن به مقصد در این اتوبوس حضور داشته باشم و از مجروحان مراقبت کنم و روز آخر را در اتوبوس مجروحان گذراندم.

فارس: شرایط شما امدادگران در جبهه چگونه بود همیشه مشغول کار بودید؟

ما شرایط بسیار سختی داشتیم، حتی نمی‌توانستیم برای خرید یک کالا وارد شهر شویم و مجبور بودیم در بیمارستان یا محل اقامت بمانیم.

فارس: باتجربه ای که اکنون دارید، اگر به آن دوره بازگردید چه کاری انجام می‌دهید که آن موقع انجام ندادید؟

تنها چیزی که انجام ندادم و حسرتش را می‌خورم این بود که روی کفن شهدا ننوشتم آن دنیا شفیع من باشید و فقط به صورت شفاهی گفتم تا با کار کوچکی که در راه خدا انجام دادم، آن دنیا شفیع من باشند.




مریم ذوالقدر آموزشیار کلاس نهضت سوادآموزی شهید زنده ای است که شهادتش را روایت می کند.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز؛ سهم نهضت سوادآموزی فارس در ۸ سال دفاع مقدس  ۲۸ نفر است.

۴ نفر از آموزشیاران سوادآموزی فارس با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به شهادت رسیدند.

در حالی که کشتن ن و کودکانی بی دفاع جنایتی هولناک محسوب می‌شود ۲۰ زن، ۴ کودک بی پناه هم دریک کلاس سوادآموزی ده پیاله واقع در جنوب شیراز بر اثر حملات موشکی رژیم بعث عراق در ۲۹ بهمن سال ۱۳۶۵ شهید شدند.

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

مریم ذوالقدر آموزشیار آن کلاس است جانبازی که از او به عنوان شهید زنده نام برده می‌شود.

از آن روز همان قدر به خاطر می‌آورد که برایش روزی از روز‌های خدا بود که با امید آغاز کرده بود. کلاس هم همان روال همیشگی بود بعضی آمده بودند و بعضی نیامده بودند. کلاس با ۲۰ بانو در سنین مختلف و ۴ کودک شیطان که هم می‌خواستند مثل مادرانشان درس بخوانند و در دفتر هایشان بنویسند آغاز شد.

بعد از آن را در خاطر ندارد، تا زمانی که پانزده روز بعد در بیمارستان به هوش آمد و ناباورانه می‌خواست بداند چرا در بیمارستان است؟

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

مریم ذوالقدر درباره‌ علت ورودش به عرصه‌ سواد آموزی در گفتگو با خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از شیراز؛ گفت: در سال ۱۳۵۸ قبل گرفتن دیپلم با پیام امام خمینی (ره) مبنی بر ضرورت ریشه کن شدن بی سوادی، تصمیم گرفتم در این امر دخیل باشم. امتحان دادم و در امتحان آموزشیاری نهضت سوادآموزی پذیرفته شدم، اما بعد از گرفتن دیپلم از من قبول نکردند و من دوباره امتحان دادم و قبول شدم و از مهر ۶۳ آغاز به کار کردم.

از لذت اینکه توانسته بود در آن به عده‌ای کمک کند تا از نعمت سواد بهره‌مند شوند گفت تا اینکه به ۲۹ بهمن ۶۵ رسید، با اندوه ادامه داد: کلاسی در ده پیاله شیراز داشتم، این کلاس در اتاقی واقع در یک منزل مسی قرار داشت.

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

این نکته را هم به خوبی در خاطر داشت که روز قبل از حادثه آقای ملک پور صاحبخانه به او گفته بود: اگر آژیر قرمز زدند شما بی معطلی به سنگر داخل حیاط بروید احتیاجی نیست اجازه بگیرید.

آن قدر سرگرم آموختن بودند که حتی صدای آژیر قرمز را نشیدنده بودند.

دو زن باردار ۹ ماهه و ۵ ماهه هم در بین شهدای نهضت سواد آموزی ده پیاله شیراز بودند

 با اندوه ادامه داد: از لحظه بمباران چیزی به یاد ندارم وقتی به هوش آمدم در بیمارستان و در بخش مراقبت‌های ویژه بودم، متوجه شدم پاهایم قطع و کلاس بمباران شده است.

اشک در چشمانش حلقه زد و ادامه داد: درست است که از لحظه انفجار چیزی به خاطر ندارم، اما! خوب می‌دانم آن روز چهارشنبه و هوا ابری بود و بیست نفر نوسواد در سنین مختلف به همراه ۴ کودک در کلاسم بودند. ۲ تا از خانم‌ها یکی ۵ ماهه و دیگری ۹ ماهه باردار بود.

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

مرا هم همراه با دیگر شهدا به سردخانه برده بودند

در حالی که سعی می‌کرد جزییات بیشتری از آن روز به خاطر آورد، افزود: خانواده به من گفتند مرا هم همراه با دیگر شهدا به سردخانه بردند و در آنجا پی برده بودند زنده هستم و ضربان قلب دارم بلافاصله مرا به بیمارستان بردند و در آنجا پاهایم را به علت کوبیدگی شدید قطع کردند.

در پاسخ این که وقتی به شهادت سواد آموزان پی بردید چه حالی داشتید، گفت: کسی به من چیزی نگفت، البته من در آن روز‌ها هوش و حواس درستی نداشتم با جراحت‌های بسیار در حالت کما بودم.

زمان مراسم روز شهدا را ناباورانه از رادیو می‌شنود، به خوبی به یاد دارد که در آن روز‌ها که در بیمارستان بوده خانواده شهدا به دیدارش آمده بودند، اما به او چیزی نگفته بودند. از آقای ملک پور صاحبخانه به عنوان یکی از کسانی که در بیمارستان با او ملاقات کرده نام برد و گفت: خانم ملک پور هم به همراه دخترش سواد آموز کلاسم بودند آقای ملک پور که در بیمارستان به دیدارم آمد فقط درباره‌ آن روز گفت: من بچه کوچکم را که بهانه مادرش را گرفته بود تا سر خیابان بردم تا به طریقی سرگرمش کنم تا سرکوچه رفتم صدای انفجار را شنیدم وقتی به عقب برگشتم دیدم همه‌ منطقه را غبار گرفته است.

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

هر چند خودش معنای صبوری را با تارو پود درک کرده است، اما! درباره صبر مرحوم مادرش گفت که در شهریور ۶۵ خبر شهادت فرزندش را در عملیات به او داده بودند. مادر هنوز گریان و چشم انتظار آمدن جسد فرزند شهیدش بوده که به او گفته بودند امکان دسترسی به جسد نیست و جسد در زیر کانال مانده است. در حین چشم انتطاری، دخترش بر اثر موشک باران رژیم بعث عراق هر دو پایش را از دست می‌دهد. انتظار مادر برای دیدن جسد فرزندش ۱۰ سال طول می‌کشد، اما خوب به خاطر دارد که مادر همه‌ لحظات سخت زندگی می‌گفت: راضیم به رضای خدا.

مریم ذوالقدر  با باور این جمله لحظه‌ها را سپری و ۱۲ سال بعد ازدواج کرد با کسی که او هم با فضای جبهه و جنگ به خوبی آشنا است.

حاصل این ازدواج یک پسر ۱۵ سال است.

شهیدی که داستان شهادتش را روایت می کند/در راه سواد آموزی سواد انسانیت را زیر سوال بردند

او با بیان این که خانواده کانونی گرم و تکیه گاهی محکم است، گفت: مشکل من به عنوان یک جانباز بیرون خانه به دلیل نداشتن زیر ساخت‌های مناسب شهری برای معلولان است که عبور و مرور در خیابان‌ها را واقعا مشکل می‌کند.

سال‌ها گذشته و مریم ذوالقدر با امید و شکرگزاری از داشتن فرصت‌های زندگی لحظه‌ها را سپری می‌کند و معتقد است هر کس به سهم خود باید برای حفظ، آباد سازی و پیشرفت وطنی که ارمغان هزاران لاله گلگون کفن است، گام بردارد.

انتهای پیام/ن

 


نهضت سوادآموزی, سالروز تشکیل نهضت سوادآموزی, 7 دی سالروز تشکیل نهضت سوادآموزی

سوادآموزی، زیربنای توسعه پایدار

 

سالروز تشکیل نهضت سوادآموزی به دستور امام خمینی

در ۷ دی ۱۳۵۸ سازمان نهضت سواد آموزی با فرمان امام خمینی تشکیل شد این سازمان تا سه سال به صورت شورایی اداره می‌شد تا سرانجام حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی به ریاست آن منصوب گردید.

سازمان نهضت سوادآموزی

سازمان نهضت سوادآموزی ایران یک سازمان دولتی ایرانی است که در سال ۱۳۵۸ به فرمان آیت الله سید روح‌الله خمینی و به منظور آموزش خواندن و نوشتن به بزرگسالان و نیز کودکانی که به مدرسه دسترسی ندارند (مناطق محروم) تشکیل گردید.

 

اسلام و دانش آموزی
اولین کلمه و نخستین فرمان الهی در آخرین کتاب آسمانی، امر به خواندن است، چنان که یاد دادن خواندن و نوشتن، بهایی بود که پیامبر گرامی اسلام برای آزادی اسیران جنگ بدر تعیین فرمود. همچنین آن حضرت برای گسترش احکام اسلامی در سرزمین های دیگر، یاران خود را به یادگیری زبان های گوناگون توصیه می فرمود. در دین و آیینی که جست وجوی دانش، فریضه و عالم، ارجمندترین مردمان است، مسلمانی که دنبال این هدف نباشد، سرزنش می شود و در عوض، بشارت های فراوانی برای جویندگان دانش وجود دارد.

 

نقش استعمار در بی سوادی مردم
از دیرباز یکی از مهم ترین برنامه هایی که استعمارگران و صاحبان زر و تزویر برای بردگی فکری ملت ها، به ویژه مردم ایران اجرا کردند، مسئله مبارزه با دانش آموزی آنان بوده است. برای نمونه، در زمان های نه چندان دور، تنها شاهزادگان و اشراف حق ادامه تحصیل داشتند. این بدان دلیل بود که باسواد بودن مردم، برای منافع استثماری طبقه اقلیت و اربابانشان مزاحمت ایجاد می کرد. استعمارگران نیز ت پلید بی سواد نگه داشتن مردم را در مقاطع گوناگون تاریخی به شیوه های مختلف به انجام رسانده اند.

 

زمانی با اشغال سرزمین ها و سیطره مستقیم بر مناطق زیر اشغال، ت های منفور خود را اجرا کردند. در برهه ای دیگر، با اشغال ی و کنترل نخبگان و رهبران ی، مانع دست یابی به علم و ترقی شدند. در شرایط فعلی نیز با اشغال نرم افزاری کشورها و کنترل مبادی تولید، توزیع و به کارگیری دانش، اطلاعات و فن آوری، شیوه ای مرموزانه تر را در استثمار فکری و فرهنگی کشورها به کار گرفته اند که در سخنان رهبر دوراندیش انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله ای به استعمار فرانو» تعبیر شده است.

 

بی سوادی و توسعه نیافتگی
در جوامع گوناگون، سواد آموختن به عنوان حق اساسی و لازمه پیشرفت انسان شناخته شده است. هر انسان اعم از کودک، نوجوان و بزرگ سال، باید از فرصت های آموزشی برخوردار باشد. این نیاز، هم توانایی بر خواندن و نوشتن را دربرمی گیرد و هم عامل رشد و توسعه در ابعاد گوناگون اقتصادی، ی و فرهنگی است.


امروز ایده آل های رشد و توسعه یک کشور، بیان گر این واقعیت است که برای رسیدن به توسعه پایدار، باید بسیار فراتر از کسب مهارت های سواد خواندن و نوشتن پیش رفت. آمار کسانی که موفق به دریافت مدرک سوادآموزی شده اند، کافی نیست. آنچه کارساز است، درصد آمار کسانی است که با دریافت مدرک قبولی، دریچه سواد را به زندگی خود می گشایند و در پرتو نور آن، در شرایط اطراف خود تغییری ایجاد می کنند؛ وضعیت خود و خانواده را بهبود می بخشند و در راه اعتلای شرایط شغلی، اجتماعی، اقتصادی، ی و فرهنگی گام برمی دارند. در غیر این صورت، رسیدن به مرزهای توسعه یافتگی در حد شعار باقی می ماند.

 شادی روح امام خمینی صلوات



نماز جمعه امروز تهران ۲۷ دی ماه به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مصلای امام خمینی(ره) تهران برگزار شد.

نماز جمعه امروز تهران ۲۷ دی ماه به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مصلای امام خمینی(ره) تهران برگزار شد.
نماز جمعه امروز تهران ۲۷ دی ماه به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مصلای امام خمینی(ره) تهران برگزار شد.نماز جمعه امروز تهران ۲۷ دی ماه به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی در مصلای امام خمینی(ره) تهران برگزار شد.

خطبه های رهبرانقلاب در مراسم عبادی ی نماز جمعه تهران در مصلی امام خمینی (ره) تاریخ جمعه بیست و هفتم دی ماه ۹۸

برای دانلود ترجمه خطبه عربی اینجا کلیک کنید

درهای مصلی از ساعت ۹ باز شده و شروع رسمی مراسم طبق اعلام قبلی ساعت ۱۰:۳۰ آغاز می شود.

مردم فوج فوج وارد مصلی می شوند و خود را برای شنیدن خطابه های ی و اعتقادی معظم له آماده می کنند.

در این مراسم سید رضا نریمانی نیز به مداحی پیرامون شهادت سرداردلها، سپهبد حاج قاسم سلیمانی و جانباختگان سقوط هواپیمای اوکراینی پرداخت.

آخرین نماز جمعه به امامت آیت الله سید علی ای (مدظله العالی) به بحبوحه فتنه ۸۸ و بعد از آن به بیداری اسلامی در منطقه و جهان باز می گردد.

خطبه های رهبرانقلاب همیشه راهگشا بوده و دشمنان نظام اسلامی از بیانات معظم له همواره ترس و واهمه داشته اند.

آیت الله ای در حالی خطیب نمازجمعه این هفته تهران است و اقامه نماز جمعه را بر عهده دارد که پس از ترور شهید حاج قاسم سلیمانی و سقوط هواپیمای اوکراینی، عده ای در داخل و خارج در پی ایجاد فتنه ای دیگر هستند.

به نظر می رسد نفس گرم رهبر انقلاب این بار زمینه ساز برچیدن بساط مستکبرین از منطقه خواهد بود ان شاءالله.

پخش زنده نماز جمعه این هفته به داغترین ویدئوی سایت تبدیل شده، به گونه ای که از ساعت ها قبل، مخاطبین با مراجعه به این صفحه، پیگیر این واقعه مهم در تاریخ ی کشور بودند.

بنا بر رسالت فرهنگی خودمان این مراسم را بطور زنده و مستقیم تقدیم حضور مخاطبان عزیز می کنیم باشد تا گامی کوچک در راستای اهداف بلند و آرمان های انقلاب اسلامی برداریم.






Related image




Related image















Image result for ‫تصاویر سردار‬‎

Related image
Related image


Image result for ‫تصویر سردار سلیمانی در جبهه ها‬‎
شهید سردار قاسم سلیمانی متولد ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در کرمان، فرمانده سپاه قدس پاسداران و چهره معروف مبارزه با داعش خاورمیانه در تاریخ ۱۳ دی ماه ۹۸ در عراق طی حملات موشک‌های آمریکایی به شهادت رسید.

بیوگرافی سردار سلیمانی؛ شهید زنده


ستاره |
سرویس چهره‌ها -
سردار سلیمانی چهره‌ی آرامی که به او لقب ژنرال بی‌سایه داده‌اند؛ چهره‌ای نظامی و ی بود که نقش موثری در مبارزه با داعش در منطقه داشته است. او در طول جنگ ایران و عراق نیز فرماندهی چند عملیات را به عهده داشته و فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بود. صبح جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ منابع رسمی رسانه ای در عراق اعلام کردند که سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس به همراه ابومهدی مهندس» جانشین فرمانده الحشدالشعبی طی یک عملیات تروریستی  نیروهای آمریکایی، در بغداد به شهادت رسیدند. برای آشنایی بیشتر با این چهره جهانی با ما همراه باشید.



بیوگرافی سردار قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی فرزند حسن سلیمانی در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع کرمان بدنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در ۱۲ سالگی به کرمان رفت. تحصیلات او دیپلم است. او در جوانی مشغول کار بنایی شد و بعد‌ها به‌عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد. اما سرنوشت او را به یکی از چهره‌های بزرگ تبدیل کرد. زمانی که پس از انقلاب به سپاه پیوست و با لیاقت‌ها و موفقیت‌هایی که از خود نشان داد کم کم به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد و بعدها از ت‌مداران مهم جمهوری اسلامی محسوب شد. بیشترین شهرت او به خاطر مبارزه با گروه تروریستی داعش بوده است.

عضویت در سپاه

بعد از انقلاب ۵۷ و همزمان با کار در سازمان آب کرمان عضو سپاه افتخاری شد و با شورش کرد‌ها به مهاباد رفت و پس از بازگشت فرمانده پادگان قدس سپاه کرمان شد.  

جنگ تحمیلی و فرماندهی لشکر

هنگامی که جنگ تحمیلی عراق و ایران آغاز شد قاسم سلیمانی نیز در شهریور ۱۳۵۹ با چندین گردان راهی جنگ شد. اواخر سال ١٣٦٠، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، حکم فرماندهی تیپ ثارالله را به اوداد. او سپس با زیرکی خاص خود در عملیات مختلفی همچون والفجر ۸، کربلای ۴، کربلای ۵، تک شلمچه و … بسیار موفق عمل کرد و کارنامه درخشانی از خود در جنگ به جا گذاشت.


فرماندهی سپاه قدس پاسداران

پس از پایان جنگ تحمیلی قاسم سلیمانی در سال ۱۳۵۷ هنگامی که ۳۲ سال داشت با لشگر ۴۱ ثارالله به مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان پرداخت. در سال ۱۳۷۶ مقام معظم رهبری او را به فرماندهی نیروی قدس سپاه منصوب کرد.امام ‌ای ضمن تقدیر از او، قاسم سلیمانی را شهید زنده» نامید.


سردار سلیمانی و مبارزه با آمریکا در عراق

نیروی قدس به رهبری سلیمانی نقش تأثیرگذاری در روند جنگ عراق داشته‌است. سردار سلیمانی نقش موثری در بیرون راندن آمریکایی‌ها از عراق داشته است. سلیمانی خود در نشست مقدماتی کنفرانس جوانان و بیداری اسلامی» در این باره گفت: ایران در جنوب لبنان و عراق نیز حضور دارد. در واقع این مناطق به نوعی تحت تأثیر عملکرد و تفکر جمهوری اسلامی ایران هستند.»
 

فرماندهی ارتش عراق و مبارزه با داعش

پس از هجوم داعش در ژوئن ۲۰۱۴ (خرداد ۱۳۹۳) به شمال عراق و تصرف برخی از شهر‌های این کشور و از هم پاشیدن ارتش عراق و ناتوانی نیرو‌های مسلح این کشور در نبرد با داعش و پس از جدی شدن خطر تصرف بغداد (پایتخت عراق) توسط این گروه تروریستی، رومه ساندی تایمز انگلیس، وال‌استریت ژورنال و نیویورک تایمز مدعی شدند ایران فرماندهی ارتش از هم فروپاشیده عراق را برعهده گرفته تا با نیرو‌های گروه تروریستی داعش مقابله کند و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران، عملیات دفاع از بغداد پایتخت عراق را در مقابل حملات نیرو‌های گروه تروریستی داعش، فرماندهی می‌کند.
در تابستان ۱۳۹۳ در پی افشای مکاتباتی از نماینده اقلیم کردستان عراق در ایران، این مقام ارشد با صراحت و با جزئیات به نقش تعیین‌کننده فرماندهی سردار سلیمانی پرداخت. فرماندهی که سال‌ها پیش رسانه‌های عراق به او لقب ژنرال بی‌سایه» داده بودند. مهر ماه ۱۳۹۳ نیز امیرعلی حجازی سرپرست واحد هوافضای سپاه پاسداران طی گفتگویی تأیید کرد که آقای سلیمانی و ۷۰ نفر از سربازان او به جنگجویان کورد عراقی کمک کردند و مانع پیشروی داعش شدند.
مسعود بارزانی پس از دفع خطر داعش، شخصاً یک نامه تشکر برای ریاست جمهوری ایران با این مضمون فرستاد که ایران بار دیگر در سخت‌ترین شرایط به دفاع از اقلیم کردستان عراق برخاسته است.

حضور در سوریه و مبارزه با داعش

به نقل از افسر سابق سیا جان مگوایر» نبرد القصیر که منجر به بازپس‌گیری شهر استراتژیک القصیر توسط ارتش سوریه و نقطهٔ عطفی در جنگ بود، تحت نظارت و فرماندهی سردار حاج قاسم سلیمانی بوده‌ است. او این نبرد را یک پیروزی بزرگ» برای سردار نامیده‌ است.

شادی  اروح مطهرشهیدان صلوات

ما امام را تنها نگذاشتیم /جوانان با حرکت در مسیر رهبری حافظ خون شهدا باشند
بانوی یرستاروجانباز دفاع مقدس گفت: از جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد مثبت فکر کنند و سمت اعمال منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم.

به معرفی خود پرداخت و گفت: درسال 1330 در شهر نیشابور متولد شدم، در سن چهار سالگی با نظر الهی حافظ کل قرآن شدم و از آنجایی که پدرم جزو ون مبارزاز جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد مثبت فکر کنند و سمت اعمال منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم با رژیم پهلوی بودند، بنده از همان کودکی در مسیر مبارزه با ظلم و ظالم قرار گرفتم.

وی از دست دادن پدر در سن 9 سالگی را ترین رویداد زندگی اش دانست و افزود: فوت پدر باعث شد برادر بزرگترم برای تأمین مایحتاج زندگی خانواده کار کند و من هم تصمیم گرفتم با درس دادن قران در مکتبخانه به ایشان کمک کنم .

وی در خصوص آغاز فعالیت های انقلابی خود گفت: در سال 1342 در حالی که دوازده ساله بودم به همراه چند نفراز دوستانم، دامن ها یمان را پر از سنگ کردیم و به سمت استادیومی رفتیم که در آن به خاطر روز تولد شاه جشن و پایکوبی بر پا بود، از بالای دیوار با پرتاب کردن سنک به سمت جایگاه، اعتراض خود را به گوش رزیم رساندیم البته من کمی نزدیک تر شدم و سنگ هایی که برتاب کردم با اصابت به چند تن از افراد جایگاه، نظم این برنامه را برای چند لحظه به هم زدم و چند نفر از سربازان شاه مأمور رسیدگی به این قضیه شدند، در حقیقت این اتفاق آغار فعالیت های انقلابی من به شمار می رود.

خورشاهیان ادامه داد: با شروع جدی تر مبارزات انقلابی مردم علیه رژم شاه، من در تمام راهپیمایی ها و پخش اعلامیه ها شرکت داشتم، البته مرتضی برادر بزرگترم که حضوری فعال تر در مبارزات داشتن، اعلامیه ها و نوار های حضرت امام(ره) را به دست من  می رساند و بنده به اتفاق چند تن از دوستانم مسئولیت پخش آنها را به عهده داشتیم.

این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه قبل از انقلاب به حرفه پرستاری مشغول بوده است، گفت: من از سال های قبل از انقلاب به عنوان پرستار در بیمارستان 22 بهمن نیشابور مشغول به فعالیت بودم و در همان زمان نیز به مج که در جریان تظاهرات زخمی می شدند کمک می کردم و با پیروزی انقلاب و شروع جنک تحمیلی در کنار سایر پرستاران متعهد، کار درمان درمان مجروحان جنکی مشغول شدم.

وی تصریح کرد: با تأسیس سپاه و بسیج تمام وقت خود را در این  ارگان ها سپری کردم و فعالیت های انقلابی خود را برای کمک رسانی به جبهه ها متمرکز نمودم از همان موقع  پیگیر رفتن به جبهه بودم، اما تلاش من برای رفتن به جبهه تا سال 1362 نتیجه نداد و به نظر می رسید رسیدگی به حال مجروحان در بیمارستان ها ضروری تر بود.

خورشاهیان شهادت برادرش، مرتضی را عامل رفتنش به جبهه دانست و اظهار داشت: با شنیدن خبر شهادت برادرم مرتضی، در محرم 1361، سوگند یاد کردم اصلحه ایشان را بردارم و به جنگ با بعثی ها بروم و تا موفق نشوم آسوده ننشینم، همین باعث شد به شدت پیگیر اعزام به جبهه باشم.

وی ادامه داد: بلاخره پیگری هایم نتیجه داد و سال 1362 در حالی که دو بچه قدو نیم قد داشتم، راهی جبهه شدم.

این جانباز دفاع مقدس در خصوص لحظه اعزامش گفت: در حالی که از بیمارستان به خانه برمی گشتم و هنوز وارد حیاط منزلمان نشده بودم، یکی از برادران رزمنده، خبر اعزامم را آورد و گفت، همین الان نیرو ها اعزام می شوند، اگر هنوز هم متمایل رفتن به جبهه هستید تا یک ساعت دیگر به محل اعزام مراجعه کنید. باشنیدن این خبر در پوست خود نمی گنجیدم وارد حیاط خانه شدم و بچه هایم را اول به خدا و بعد به خانمی که پرستاری بچه هایم را به عهده داشت، سپردم ( این خانم به اتفاق همسرش در بخشی از منزلمان ست داشت و اوقاتی که من به سر کار می رفتم از بچه هایم مراقبت می کرد.) خانه را در حالی به سمت محل اعزام ترک کردم که حتی صورت فرزندانم که خواب بودند، را نبوسیدم که نکند، محبت آنها مانع رفتنم به جبهه شود.

وی ادامه داد: شب همان روز به باختران رسیدیم و بعد زیارت مزار شهدا راهی اهواز شدیم دو روز بعد به اهواز رسیدیم، من به خواست خودم به جزیره مجنون اعزام شدم و در آنجا به کار پرستاری در بیمارستان صحرایی خاتم الانبیاء مشغول شدم.

خورشاهیان در خصوص اهم فعالیت های خود در جبهه گفت: ثبت مشخصات مجروحین و مداوای اولیه آنها از جمله کار هایی بود که من وبقیه خانم های حاضر در بیمارستان صحرایی انجام می دادیم.

این جانباز دفاع مقدس، با بیان اینکه در عملیات خیبر شیمیایی شده است، یاد آورد شد: صدام در عملیات خیبر شیمایی زد و بسیاری از رزمندگان شیمیایی شدند، با شیمایی شدن در این عملیات، ما را برای درمان به ادیمشک منتقل کردند و البته به محض بهبودی نسبی دوباره به منطقه بازگشتم.

خورشاهیان با اشاره به حضورش در عملیاتهای خیبر،ولفجر 5 و 6، گفت: با پایان عملیات ها نیرو ها تخلیه و به جای آنها نیرو های تازه نفس جایگزین می شدند، به همین دلیل من هم به نیشابور برگشتم و بعد هم هر چه تلاش کردم دیگر اعزام نشدم، بنابراین در بیمارستان به کار درمان مجروحان ادامه دادم.

وی ترین و زیباترین خاطره حضورش در بیمارستان صحرایی را این گونه بیان داشت: در حین یکی از عملیات ها پسر بچه 9 ساله ای را که معلوم بود از اهالی منطقه درگیری است را به بیمارستان آوردند، پاهایش از بالای ران قظع شده بود و در حالی کهخون زیادی از او رفته بود، هنوز نفس می کشید بالای سرش رفتم خودم را مادرش معرفی کردم و به او گفتم، پسرم آرام باش و بگو چه می خواهی؟ آن پسر که گمان کرد من مادرش هستم با صدایی لرزان و ضعیف گفت، مادر به امام بگو من نمی ترسم. بعد در حالی که اصلاً حالی خوبی نداشت و رو به احتزار بود در گوشش اشهد را خواندم و او هم تکرار کرد تا به نام حضرت علی رسیدم، شهید شد.

و کلام آخر: از جوانان توقع دارم از عقلشان استفاده کنند و آن را در اختیار غربی ها قرار ندهند، آنها دلشان برای ما نمی سوزد، مثبت فکر کنند و سمت رفتار های منفی و نادرست حرکت نکنند. ما امام را تنها نگذاشتیم و امروز هم رهبرمان را تنها نمی گذاریم و انقلابی را که ما تا به اینجا رسانده ایم را حفظ کنند و با حرکت پشت خط رهبری حافظ خون شهدا باشند.

 


دانلود پوستر و بروشورهای زیبا و آموزنده و مذهبی و علمی و. (خصوصا .

رییس بنیادساوه ضمن تبریك فرارسیدن ماه پر مهروبركت رمضان گفت:این ماه در آن زمان با وجود فصل گرما در جبهه ها هوای خاصی داشت كه قابل وصف نیست و رزمندگان به یاد مولایشان امام حسین (ع) تشنگی را تحمل می كردند و برخی نیز بالب تشنه به شهادت می رسیدند.


هفته معلم یادی کنیم ازشهدای فرهنگی به ویژه شهدای فرهنگی شهرمان نیشابور

  
 فرهنگی شهید مصطفی بکاولی
فرهنگی شهید علی امینی
فرهنگی شهید مجید گنجعلی
فرهنگی شهید محمد حسین خانوردی
فرهنگی شهید جواد بدرام
فرهنگی شهید محمد بدیع زاده
فرهنگی شهید سید ابوالفضل حسینی
فرهنگی شهید مهدی دانشجو
فرهنگی شهید غلامحسبن حسامی
فرهنگی شهید احمد عابدی
فرهنگی شهید محمد حسین سوختانلو
فرهنگی شهید حسین لعل مصر زاده
فرهنگی شهید محمد غلاث
فرهنگی شهید محمد همتی
فرهنگی شهید محمد طاهر واعظی
فرهنگی شهید غلامحسین جعفری
فرهنگی شهید یدالله حریمی
فرهنگی شهید محمد حسن صادقی
فرهنگی شهید محمد باقر شهریان
فرهنگی شهید محمد گنجعلی
فرهنگی شهید محمد صادقی
فرهنگی شهید مهدی نادری  

فرهنگی شهید باباخان پاسبان
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد





فرهنگی شهید مهدی دانشجو

kilipprosa.gif

نام پدر:حسن

تاریخ تولد: 1336

محل تولد:نیشابور

تحصیلات:دیپلم

مسئولیت در جبهه:آر پی چی زن

تاریخ شهادت: 1365

محل شهادت:شلمچه

آرامگاه : گاربهشت فضل


فرازی ازوصیت نامه: در كلاس توكه غم اذین بود.متن انشا این بود(بچه ها نامه ای درغم هجران معلم بنویسید امشب) وبه صبح فرداكودكی را دیدمكه زمژگان به زمین بذر یتیمی افشاند

متن انشا را خواند.آه سردی لب او رالرزاندو پس انگاه به انگشت نوشت. بر ورق پاره خاك.ای معلم ای پاك بی تو تنها گشتیم

نایت اسکین


بیش از 14 هزار و 700 نفر از شهدای دوران دفاع مقدس در ایام ماه مبارک رمضان، به شهادت رسیده اند. جای رشک و غبطه دارد که این شهدای ما با زبان روزه و در حال نماز به لقاءالله پیوستند. بررسی وصیت ‌نامه شهدا نشان می‌دهد در این متون بر روزه‌داری»، تأکید به قرائت قرآن»، دعا برای رزمندگان اسلام»، آرزوی شهادت و پیروزی در ماه مبارک رمضان» و استجابت دعا در ماه رمضان» به‌صورت ویژه تأکید شده است.

آداب روزه‌داری بین ایثارگران و رزمندگان در جبهه‌ها

ماه مبارک رمضان در دوران پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، جلوه ‌های زیبای ایثار و مقاومت را به ‌نمایش گذاشت. شهادت زیباست و به ‌ویژه اگر در شرایط خاصی اتفاق افتد زیباتر و دلنشین‌تر می‌شود. تصور کنید برخی از شهدای ما با زبان روزه و در حال نماز به لقاءالله پیوستند و چه سعادتی است که انسان‌ها این‌گونه به دیدار حق تعالی بشتابند.

شهدا شاخص ماه مبارک رمضان

برخی از شهدا شاخص ماه مبارک رمضان، شدند. شهید حجت‌الاسلام سید علی اندرزگو»، شهید حجت‌الاسلام عباس شیرازی»، شهید سرلشگر عباس دوران»، شهید حسین شهرام‌فر»، شهید محمد نوژه» و شهید سید علی لواسانی» در ماه مبارک رمضان به شهادت رسیدند و البته شهید سید علی اندرزگو نخستین شهید روزه‌ دار نهضت امام(ره)» است که در روز دوم شهریور سال 1357، مصادف با نوزدهم ماه رمضان مورد اصابت ده‌ها گلوله ساواک قرار گرفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد. 219 شهید در ماه مبارک رمضان در دوران دفاع مقدس شهید شدند. 5196 شهید در وصیتنامه خود به کلیدواژگان مرتبط با روزه» و روزه‌داری» اشاره کرده و یا توصیه ‌هایی در این باره داشته‌ اند ضمن اینکه عملیات رمضان، در تیر ماه 1361 مصادف با 21 رمضان مقارن با شهادت مولای متقیان علی(ع) آغاز شد و تعدادی از شهدای روزه‌دار در این عملیات به شهادت رسیدند.


عکس نوشته آزادسازی خرمشهر
 
روایت نخستین اذان و نماز جماعت خرمشهر، پس از آزادی - ایرنا

روز سوم خرداد ماه، سالگرد حماسه آزادی و فتح خرمشهر+عکس

آزادسازی خرمشهر در قاب تصویر | پایگاه خبری صبح قزوین

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn%3AANd9GcTfzY0zVnI3bJov6e9YMPkumQkVqIG-1Q7yuTXNMWZ-mQXndx7N&usqp=CAU

عملیات آزادسازی خرمشهر

آزادسازی خرمشهر در روز سوم خرداد سال 1361 بعنوان مهم‌ترین هدف عملیات بیت‌المقدس در دوره جنگ ایران و عراق توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران (به فرماندهی علی صیاد شیرازی) و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به فرماندهی محسن رضایی) انجام گرفت.

 

خرمشهر, آزادسازی خرمشهر, سالروز آزادسازی خرمشهر

 آزاد سازی خرمشهر در حقیقت یکی از اهداف عملیات بیت‌المقدس بود

 

در پی آغاز عملیات بیت‌المقدس در نیمه شب دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ چند هدف عمده استراتژیک و تاکتیتکی از جانب نیروهای ایرانی دنبال می‌شد این اهداف عبارت بودند از:
بیرون راندن نیروهای م به پشت مرزهای بین‌المللی
نشان دادن برتری قدرت ی‌-نظامی و اجتماعی جمهوری اسلامی به عراق و حامیان او در منطقه
انهدام نیروهای م در منطقه بین غرب کارون تا خط مرزی
آزادسازی خرمشهر از اشغال مین

 

آزاد سازی خرمشهر در حقیقت از اهداف مرحله چهارم عملیات بیت‌المقدس بود. در ساعت 22:30 شامگاه شنبه، 1خردادماه 1361 ،مرحله چهارم این عملیات با اعلام رمز یامحمدبن‌عبدالله‌، از بی‌سیم فرماندهی قرارگاه مرکزی کربلا به واحدهای عمل‌کننده، با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد. در پایان این نبرد علاوه بر پایان بخشیدن به ۱۹ ماه اشغال بخشی از حساس‌ترین مناطق خوزستان و آزادسازی خرمشهر، ضربه‌ای سنگین به توان رزمی و روحیه نیروهای عراقی وارد آمد.

 

در جریان آزادسازی خرمشهر حدود ۱۶ هزار نیروی عراقی کشته و زخمی شدند و همچنین ۱۹ هزار نفر نیروی عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. ایران در جریان عملیات ۲۶ روزه بیت‌المقدس که به آزادی خرمشهر انجامید ۶٬۰۰۰ کشته (۴٬۴۶۰ کشته سپاه و ۱٬۰۸۶ کشته ارتش) و ۲۴ هزار مجروح داد.

 

خرمشهر, آزادسازی خرمشهر, سالروز آزادسازی خرمشهر

در جریان آزادسازی خرمشهر ۱۹ هزار نفر نیروی عراقی به اسارت درآمدند

 

نتایج نظامی به دست آمده از عملیات بیت‌المقدس:

ـ آزاد سازی 5400 کیلومتر مربع از خاک کشور اسلامی از جمله خرمشهر و تأمین 0 کیلومتر خط مرزی

ـ 19 هزار اسیر و 16 هزار کشته از دشمن

ـ انهدام 60 فروند هواپیما ، 3 فروند هلی‌کوپتر، 4 دستگاه تانک و نفربر، 30 قبضه توپ، 49 دستگاه خودرو.

ـ غنایم به دست آمده : یک فروند هلی‌کوپتر، 105 دستگاه تانک و نفربر و 56 دستگاه خودرو.

 

خرمشهر, آزادسازی خرمشهر, سالروز آزادسازی خرمشهر

در جریان آزادسازی خرمشهر حدود ۱۶ هزار نیروی عراقی کشته و زخمی شدند

 

 پس از فتح خرمشهر

پس از آزادسازی خرمشهر رزمندگان ایرانی در اولین اقدام خود در مسجد جامع خرمشهر نماز اقامه کردند. خبر پیروزی آزادسازی خرمشهر به سرعت پخش شد و همه ملت مسلمان ایران را غرق شادی و سرور کرد و مردم ایران با حضور در مساجد نماز شکر به جای آورده و ندای ا. اکبر سردادند.

 

امام خمینی به مناسبت آزادی خرمشهر پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد. در اولین بخش این بیانیه آمده است :با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به اینجانب شده است، سپاس بی‌حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود.»

 

خرمشهر, آزادسازی خرمشهر, سالروز آزادسازی خرمشهر

پس از فتح خرمشهر برای اولین بار از شروع جنگ ،ایران در موضع قدرت قرار گرفت

 

در واقع فتح خرمشهر، دفاع مقدس را وارد مرحله نوینی کرد و برای اولین بار از شروع جنگ تحمیلی ایران در موضع قدرت قرار گرفت. این فتح مبین انعكاس جهانی داشت و از نظر ی عراق با از دست دادن خرمشهر تكیه‌گاهش را برای مذاكره از دست داد. جنگ ایران و عراق به طور کلی به دو مقطع تقسیم می‌شود، مقطع اول مربوط به آغاز جنگ تا آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران نظامی و با هدف بیرون راندن عراق از خاک کشور بود و مقطع بعدی مربوط به پس از آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران دوگانه بود.


آن طور که صیاد شیرازی نقل می‌کند، استراتژی پس از آزادی خرمشهر استراتژی ی شد و شامل انجام یک عملیات نظامی برای تحقق صلح و با استفاده از عملیات نظامی برای آنکه بتوان از طریق دیپلماسی جنگ را تمام کرد. به عبارت دیگر تصمیم بر آن بود تا عملیات نظامی به عنوان ابزاری در خدمت دیپلماسی قرار گیرد. این استراتژی ی بود ولی هدف عملیات و جنگ نبود بلکه هدف حمایت از ت خارجی بود.

 

 گردآوری : بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

منابع :

fa.wikipedia.org

irdc.ir





شهیدعلیرضیی ازدیارسلسله الذهب

هفتم تیر 1345، در روستای فرخک از توابع شهرستان نیشابور به دنیا آمد
زندگینامه شهید
هفتم تیر 1345، در روستای فرخک از توابع شهرستان نیشابور به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش گوهرشاد نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست وهشتم اردیبهشت 1365، در حاج‌عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.


فرازی از وصیت نامه شهید

از خاک میهن عزیز و اسلامی مان بیرون نمائیم و ندای مظلومیت اسلاممکتب رهایی بخش را به گوش تمام مستضعفین جهان برسانیم. و سخنی چند با تو پدر ومادر عزیز و گرامی ام امیدوارم که سلام نا قابل فرزندتان را که از خاک های سردکردستان بر میخیزد بپذیرید و از اینکه سالها است که باعث رنج و زحمت شما شده استاو را ببخشید و من خیلی ، خیلی اعترافمیکنم که نتوانستم حق پدری و مادری را برای شما ادا کنم و امیدوارم که مرا حلالنمائید





بسم الله الرحمن الرحیمhttps://www.beytoote.com/images/stories/housekeeping/pictures1-khomeini3-demise4.jpg


اهمیت انقلاب شكوهمند اسلامی كه دستاورد میلیونها انسان ارزشمند وهزاران شهید جاوید آن و آسیب دیدگان عزیز، این شهیدان زنده است و موردامید میلیونها مسلمانان و مستضعفان جهان است ، به قدری است كه ارزیابی آن ازعهده قلم و بیان والاتر و برتر است . اینجانب ، روح الله خمینی كه از كرم عظیم خداوند متعال با همه خطایا مایوس نیستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگی به كرم كریم مطلق است ، به عنوان یك نفر طلبه حقیر كه همچون دیگر برادران ایمانی امید به این انقلاب و بقای دستاوردهای آن و به ثمررسیدن هرچه بیشتر آن دارم ، به عنوان وصیت به نسل حاضر و نسلهای عزیزآینده مطالبی هر چند تكراری عرض می نمایم . و از خداوند بخشاینده می خواهم كه خلوص نیت در این تذكرات عنایت فرماید.

1- ما می دانیم كه این انقلاب بزرگ كه دست جهانخواران و ستمگران را ازایران بزرگ كوتاه كرد، با تاییدات غیبی الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند امكان نداشت یك جمعیت 36 میلیونی با آن تبلیغات ضداسلامی و ضد خصوص در این صد سال اخیر و با آن تفرقه افكنیهای بیحساب قلمداران و زبان مزدان در مطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضداسلامی و ضدملی به صورت ملیت ، و آنهمه شعرها و بذله گوییها، و آنهمه مراكز عیاشی و فحشا و قمار و مسكرات و مواد مخدره كه همه و همه برای كشیدن نسل جوان فعال كه باید در راه پیشرفت و تعالی و ترقی میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بی تفاوتی در پیشامدهای خائنانه ، كه به دست شاه فاسد و پدر بی فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشی كه از طرف سفارتخانه های قدرتمندان بر ملت تحمیل می شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها و مراكز آموزشی كه مقدرات كشور به دست آنان سپرده می شد، با به كار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرقزده صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامی بلكه ملی صحیح ، با نام "ملیت " و "ملی گرایی "، گرچه در بین آنان مردانی متعهد و دلسوز بودند، لكن با اقلیت فاحش آنان و درتنگنا قرار دادنشان كار مثبتی نمی توانستند انجام دهند و با اینهمه و دهها مسائل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت كشیدن ان و با قدرت تبلیغات به انحراف فكری كشیدن بسیاری از آنان ، ممكن نبود این ملت با این وضعیت یكپارچه قیام كنند و در سرتاسر كشور با ایده واحد و فریاد "الله اكبر" وفداكاریهای حیرت آور و معجزه آسا تمام قدرتهای داخل و خارج را كنار زده وخود مقدرات كشور را به دست گیرد. بنابراین شك نباید كرد كه انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جدا است : هم در پیدایش و هم در كیفیت مبارزه و هم درانگیزه انقلاب و قیام . و تردید نیست كه این یك تحفه الهی و هدیه غیبی بوده كه از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است .

2- اسلام و حكومت اسلامی پدیده الهی است كه با به كار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تامین می كند و قدرت آن دارد كه قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و ها بكشد وانسانها را به كمال مطلوب خود برساند. و مكتبی است كه برخلاف مكتبهای غیرتوحیدی ، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و ی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نكته ، ولو بسیارناچیز كه در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذارننموده است ؛ و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزدنموده و به رفع آنها كوشیده است . اینك كه به توفیق و تایید خداوند، جمهوری اسلامی با دست توانای ملت متعهد پایه ریزی شده ، و آنچه در این حكومت اسلامی مطرح است اسلام و احكام مترقی آن است ، بر ملت عظیم الشان ایران است كه در تحقق محتوای آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راس تمام واجبات است ، كه انبیای عظام از آدم - علیه السلام - تاخاتم النبیین - صلی الله علیه و آله و سلم - در راه آن كوشش و فداكاری جانفرسانموده اند و هیچ مانعی آنان را از این فریضه بزرگ بازنداشته ؛ و همچنین پس ازآنان اصحاب متعهد و ائمه اسلام - علیهم صلوات الله - با كوششهای توانفرسا تاحد نثار خون خود در حفظ آن كوشیده اند. و امروز بر ملت ایران ، خصوصا، وبر جمیع مسلمانان ، عموما، واجب است این امانت الهی را كه در ایران به طوررسمی اعلام شده و در مدتی كوتاه نتایج عظیمی به بار آورده ، با تمام توان حفظنموده و در راه ایجاد مقتضیات بقای آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمایند. و امید است كه پرتو نور آن بر تمام كشورهای اسلامی تابیدن گرفته وتمام دولتها و ملتها با یكدیگر تفاهم در این امر حیاتی نمایند، و دست ابرقدرتهای عالمخوار و جنایتكاران تاریخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمدیدگان جهان كوتاه نمایند.

اینجانب كه نفسهای آخر عمر را می كشم به حسب وظیفه ، شطری از آنچه درحفظ و بقای این ودیعه الهی دخالت دارد و شطری از موانع و خطرهایی كه آن را تهدید می كنند، برای نسل حاضر و نسلهای آینده عرض می كنم و توفیق وتایید همگان را از درگاه پروردگار عالمیان خواهانم .

الف - بی تردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است ؛ و رمزپیروزی را ملت می داند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند كه دو ركن اصلی آن : انگیزه الهی و مقصد عالی حكومت اسلامی ؛ و اجتماع ملت درسراسر كشور با وحدت كلمه برای همان انگیزه و مقصد.

اینجانب به همه نسلهای حاضر و آینده وصیت می كنم كه اگر بخواهید اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل ازكان قطع شود، این انگیزه الهی را كه خداوند تعالی در قرآن كریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه كه رمز پیروزی وبقای آن است ، فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است . بی جهت نیست كه بوقهای تبلیغاتی در سراسر جهان و ولیده های بومی آنان تمام توان خود راصرف شایعه ها و دروغهای تفرقه افكن نموده اند و میلیاردها دلار برای آن صرف می كنند. بی انگیزه نیست سفرهای دائمی مخالفان جمهوری اسلامی به منطقه . و مع الاسف در بین آنان از سردمداران و حكومتهای بعض كشورهای اسلامی ، كه جز به منافع شخص خود فكر نمی كنند و چشم و گوش بسته تسلیم امریكا هستند دیده می شود؛ و بعض از نماها نیز به آنان ملحقند.

امروز و در آتیه نیز آنچه برای ملت ایران ومسلمانان جهان باید مطرح باشد واهمیت آن را در نظر گیرند، خنثی كردن تبلیغات تفرقه افكن خانه برانداز است .توصیه اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان بویژه در عصر حاضر، آن است كه در مقابل این توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممكن افزایش دهند و كفار و منافقان را مایوس نمایند.

ب - از توطئه های مهمی كه در قرن اخیر، خصوصا در دهه های معاصر، وبویژه پس از پیروزی انقلاب آشكارا به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ایران از اسلام است .گاهی ناشیانه و با صراحت به اینكه احكام اسلام كه 1400 سال قبل وضع شده است نمی تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند، یا آنكه اسلام یك دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است ، و در عصر حاضرنمی شود كشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن كناره گیرند، و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونه طرفداری از قداست اسلام كه اسلام و دیگر ادیان الهی سر و كار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر ازمقامات دنیایی و دعوت به ترك دنیا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعیه كه انسان را به خدای تعالی نزدیك و از دنیا دور می كند، و حكومت و ت وسررشته داری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است ، چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلك انبیای عظام است ! و مع الاسف تبلیغ به وجه دوم در بعض از ان و متدینان بیخبر از اسلام تاثیر گذاشته كه حتی دخالت در حكومت و ت را به مثابه یك گناه و فسق می دانستند و شایدبعضی بدانند! و این فاجعه بزرگی است كه اسلام مبتلای به آن بود.

گروه اول كه باید گفت از حكومت و قانون و ت یا اطلاع ندارند یاغرضمندانه خود را به بی اطلاعی می زنند. زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط وعدل و جلوگیری از ستمگری و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردی واجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع كجرویها، و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودكفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود وقصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یك جامعه ، و ت و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها ازاین قبیل ، چیزهایی نیست كه با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی كهنه شود. این دعوی به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلی و ریاضی درقرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت ، عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول و قتل بایدجلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده ! و ادعای آنكه اسلام با نوآوردها مخالف است - همان سان كه محمدرضا پهلوی مخلوع می گفت كه اینان می خواهند با چهارپایان در این عصر سفر كنند - یك اتهام ابلهانه بیش نیست . زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات وابتكارات و صنعتهای پیشرفته كه در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد بلكه علم وصنعت مورد تاكید اسلام و قرآن مجید است . و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است كه بعضی روشنفكران حرفه ای می گویند كه آزادی در تمام منكرات و فحشا حتی همجنس بازی و از این قبیل ، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان وعقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقلید كوركورانه آن را ترویج می كنند.

و اما طایفه دوم كه نقشه موذیانه دارند و اسلام را از حكومت و ت جدامی دانند. باید به این نادانان گفت كه قرآن كریم و سنت رسول الله - صلی الله علیه و آله - آنقدر كه در حكومت و ت احكام دارند در سایر چیزها ندارند؛بلكه بسیار از احكام عبادی اسلام ، عبادی - ی است كه غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده . پیغمبر اسلام "ص " تشكیل حكومت داد مثل سایر حكومتهای جهان لكن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی . و خلفای اول اسلامی حكومتهای وسیع داشته اند و حكومت علی بن ابیطالب - علیه السلام - نیز با همان انگیزه ، به طور وسیعتر و گسترده تر از واضحات تاریخ است . و پس از آن بتدریج حكومت به اسم اسلام بوده ؛ و اكنون نیز مدعیان حكومت اسلامی به پیروی از اسلام و رسول اكرم - صلی الله علیه و آله - بسیارند.

مسجد اهراء سلام الله علیها masjedealzahrae کربلایی اکبری مداحی .

کرونا مراسم سالگرد ارتحال امام را لغو کرد - نسیم آنلاین



فرازی از وصیت نامه ی سید شهیدان مدافع حرم شهرستان نیشابور سردار سرتیپ سیدعلی منصوری

<<خداوندا من در طول زندگی نتوانسته ام خدمتی به اسلام بکنم اگر باریختن خونم می توانم خدمتی به اسلام بکنم پس ای رگبار مسلسل ها وای غرش توپخانه ها وای ترکش خمپاره ها مرا دریابید>>



فاصله سه روزه ماه عسل» تا بهشت»



عملیات بیت المقدس هفت / شهدایی كه در شلمچه با لب تشنه به دیدارمولایشان شتافتند

عملیات بیت المقدس هفت / شهدایی كه در شلمچه با لب تشنه به دیدارمولایشان شتافتندبیت المقدس 7، عملیاتی ویژه در آخرین روزهای جنگ

گرامیداشت سالروزشهیدان لب تشنه درعملیات بیت المقدس 7دراخرین روزهای جنگ23/3/67

 عملیات بیت المقدس هفت را باید عملیات عطش نامید، عملیاتی كه در آن رزمندگان اسلام با لب تشنه به فرمان امام خمینی ره لبیك گفته و با ایستادگی به دشمن زبون بعث اجازه ندادند مجدد به حریم كشور و سرزمین ایران اسلامی كرده و حتی در این راه با كام سرخ و ذكر یا حسین به دیدار مولای خود شتافتند.

به گزارش روز سه شنبه ایرنا، عملیات بیت المقدس هفت در پاسخ به یكه تازی ها و تعدی های دد منشانه ارتش بعث عراق در نخستین ساعات بامداد 23 خرداد 67 با رمز مبارك یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام» و با هدف انهدام مواضع دشمن در منطقه شلمچه آغاز شد، این عملیات در حالی انجام شد كه دشمن بعثی چند ساعت قبل از عملیات مواضع رزمندگان اسلام را بشدت زیر آتش سنگین خود گرفته بود.
درست 19 روز از عملیات تك شلمچه توسط دشمن گذشته بود كه دستور دادند عملیات بیت المقدس 7 در منطقه شلمچه انجام شود، هوا بسیار گرم بود و برای آمادگی بچه‌ها چند روز قبل از عملیات، تمرین‌های زیادی انجام شد. رزمندگان نحوه سوار شدن و پیاده شدن به P.M.P ( خودروی زرهی ) را تمرین می‌كردند و راهپیمایی‌های طولانی در آن هوای گرم خردادماه خوزستان را در اردوگاه 35 كیلومتری اهواز انجام دادند، تا اینكه در روز 23 خرداد عملیات شروع شد.
پس از سقوط شهراستراتژیك فاو ، نیروهای عراقی با روحیه بالا در چند جبهه دست به حمله زدند، از جمله جزایر مجنون را با استفاده گسترده از تسلیحات شیمیایی بازپس گرفته و در شلمچه خطوط جبهه را به قبل از عملیات كربلای 5 بازگرداندند. عملیات بیت المقدس 7 با هدف در هم شكستن این روحیه تهاجمی انجام گرفت و طی آن چندین افسر عالی رتبه ارتش عراق به هلاكت رسیدند و نیروهای ایرانی توانستند تا خطوط بعد از عملیات كربلای 5 پیشروی كنند، اما چون گستردگی نفوذ رزمندگان به حدی زیاد بود كه برای تثبیت مواضع خود آمادگی نداشتند و احتمال به كارگیری مجدد سلاح های شیمیایی از سوی عراق زیاد بود ، به مواضع خود بازگشتند.
این عملیات رزمندگان اسلامی درست پس‌ از تقویت‌ دوباره‌ ارتش‌ عراق‌ توسط‌ حامیان‌ غربی‌ صدام‌ و هزینه‌هایی‌ كه‌ كشورهای‌ عربی‌ خلیج‌ فارس، صرف‌ حمایت‌ از رژیم‌ عراق‌ در رویارویی‌ با ایران‌ می‌كردند، قوای‌ مسلح‌ این‌ كشور دست‌ به‌ تهاجماتی‌ قابل‌ توجه‌ در محورهای‌ جنوبی‌ جنگ‌ زدند در فصل گرمای بالای 50 درجه صورت گرفت.
این در حالی‌ بود كه‌ ایران‌ آماده‌ می‌شد تا قطعنامه‌598 سازمان‌ ملل‌ را به‌ عنوان‌ معاهده‌ای‌ برای‌ پایان‌ جنگ‌92 ماهه‌ تحمیلی‌ بپذیرد، نیروهای‌ دشمن‌ با پیشروی‌ در خطوط‌ ایران‌ و حتی‌ اشغال‌ برخی‌ مناطق، وضعیت‌ فوق‌العاده‌ای‌ را به‌ وجود آوردند.
در این زمان، بسیج‌ عمومی‌ مردم‌ برای‌ تهاجمات‌ مجدد ارتش‌ صدام‌ در حد بالایی‌ بود و می‌بایست‌ امتیازاتی‌ را كه‌ رژیم‌ عراق‌ قصد داشت‌ با قبول‌ حالت‌ نه‌ صلح، نه‌ جنگ‌ از ایران‌ بگیرد، پس‌ گرفته‌ می‌شد.
بنابراین‌ ت‌ و تاكتیك، عملیات‌ بیت‌المقدس‌7»- كه‌ یك‌ عملیات‌ ویژه‌ در نوع‌ خود بود- به‌ منظور پس‌ زدن‌ دشمن‌ از این‌ سوی‌ خطوط‌ بین‌المللی‌ در منطقه‌ عمومی‌ شلمچه» خرمشهر انجام شد.
رزمندگان‌ اسلام‌ در قالب‌ چندین‌ گردان‌ بسیجی‌ با فرماندهی‌ نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی، توانستند شماری‌ از یگان‌های‌ ویژه‌ و آماده‌ دشمن‌ را متلاشی‌ نمایند و علاوه‌ بركشته‌ و زخمی‌ و اسیر نمودن‌ 20400 تن‌ از نیروهای‌ دشمن، یك‌ فروند هواپیما را ساقط‌ و60 دستگاه‌ تانك‌ و نفربر زرهی،40 قبضه‌ توپ،200 دستگاه‌ خودروی‌ نظامی‌ و چندین‌ زاغه‌ مهمات‌ دشمن‌ را منهدم‌ سازند و شمار بالایی‌ از تجهیزات‌ و ادوات‌ نظامی، چند قبضه‌ توپ‌ و تعدادی‌ زاغه‌ بزرگ‌ مهمات‌ دشمن‌ را به‌ غنیمت‌ خود درآورند.

** تشنگی،گرما،گلوی زخمی، قطعی آب، محاصره،اسارت و شهادت
در عملیات بیت المقدس ۷ بود كه تازه فهمیدیم تشنگی و گرما و گلوی زخمی و طفل تشنه و سپاه محاصره شده و قطعی آب و سم ستوران و اسارت عزیزان یعنی چه؛ البته باز هم نه كامل مانند صحرای كربلا و عطش اهل بیت و یاران حسین (ع).
فهمیدیم تا تشنگی نكشیده باشی و زخم نخورده باشی و داغ عزیز ندیده باشی و برادر به مسلخ عشق نفرستاده باشی و چكاچك شمشیر دشمن را در گرمای تابستان ندیده باشی؛ حرف از عاشورا و كربلا» زدن فقط یك حرف است،حرفی كه حداقل احساس را به همراه خواهد داشت.
حدود ساعت ۱۰ صبح بود كه دیگر تمامی آب همراه بچه ها تمام شد و هُرم گرمای بیابان صورت بچه ها را می سوزاند و جگر تشنه شان را به آتش می كشید و افزایش تشنگی در دمای بالای ۵۵ درجه در كنار آتش انفجارهای سنگین گلوله های خمپاره و توپ و انواع سلاح با كالیبرهای متفاوت به شكل تصاعدی بر جان خسته رزمندگان اثر می گذاشت. تازه این برای بچه هایی بود كه سالم بودند و فقط عطش، امانشان را بریده بود .
در آن عملیات، بعنوان امدادگر وقتی به بعضی از بچه ها كه مجروح شده بودند جهت پانسمان و سركشی سر می زدم ، می دیدم بیش از درد و رنج زخمشان از تشنگی می نالیدند و چه شهدایی كه در آن شرایط فقط دراثر تشنگی با اقتدا به مولای لب تشنه صحرای كربلا در صحرای شلمچه به شهادت رسیدند.
علت نرسیدن آب به رزمندگان، تا حدود ساعت ۱۱ صبح ، آتش سنگین عراقی ها و محاصره از سه جهت و بسته شدن خط عقبه تداركات لشكر از طریق آتش شدید دشمن بود، كه هر تویوتایی می آمد اكثراً مورد اصابت گلوله قرار می گرفت و خودروهای تداركات بیشتر مورد اصابت قرار گرفته بودند و هر از گاهی فقط یك وانت همراه با آب نوشیدنی می آمد كه با توجه به تعداد نیروها و تشنگی و گرمای شدید تقریباً می شود گفت به جایی نمی رسید.
وقتی دستورعقب نشینی ( تاكتیكی ) را دادند از كنار یك خاكریز عبور می كردم كه دیدم ، یكی از بچه ها آنقدر زخمی شده كه دست و پایش قطع شده بود و علیرغم پانسمانی كه به تن داشت و اما به دلیل درگیری شدید و نبود آمبولانس، دركنار خاكریز روی خاك رها شده و شاید وضعیت اسفبار او باعث شده بود كه دیگران از كنار او به خیال گرامیداشت سالروزشهیدان لب تشنه اینكه به شهادت رسیده است گذر می كردند ، البته من وقتی كنار او رسیدم دیدم كه او هنوز زنده است و دارد طلب آب می كند ، كه البته هیچ آبی به همراه نداشتیم كه لااقل لب خشكیده این رزمنده عزیز در حال شهادت را بتوانیم تر نمائیم و حتماً او نیز همچون مولایش باید با لب تشنه به دیدار حق می شتافت.
در صبح این عملیات اسرای عراقی طلب آب از رزمندگان می كردند و رزمندگان نیز با خوشرویی قمقمه های آب خود را به اسرای جنگی می دادند و لب تشنه آنان را سیراب می كردند اما در اواسط روز این رزمندگان بودند كه با تشنگی دست و پنجه نرم كردند.
حتما تاریخ گواهی خواهد داد كه چطور جوانان عزیز ایرانی در این روز با لبان تشنه و با ذكر یا حسین و یا زهرا به دیدار معشوق شتافتند ، حتما مورخان خواهند نوشت كه رزمندگان اسلام چطور با عطش در چنگال بعثی ها اسیر شدند ، حتما مردم فهیم كشور قدر آزادگان بویژه برادران اسیر خود در عملیات بیت المقدس 7 را خواهند دانست كه با لب خشكیده و با كام سرخ در لبیك گویی به امام خود كم نگذاشتند و با تحمل سالها درد و رنج به كشور عزیزمان بازگشتند.
یاد همه این عزیزان و شهدا را گرامی میداریم.



 data:image/jpeg;base64,/9j/4AAQSkZJRgABAQAAAQABAAD/2wCEAAkGBxISEhUSEhIVFRUVFxUVFRcVFRcVFRUVFRUWFhUVFRUYHSggGBolGxUVITEhJSkrLi4uFx8zODMtNygtLisBCgoKDg0OGhAQFSsdHh0tLSstLSstLSsvLS0tLS0tKy0tLS0tLSstKystLS0tLS0rLS0rLS0tMisrLS0rKzc3K//AABEIALQBFwMBIgACEQEDEQH/xAAbAAACAwEBAQAAAAAAAAAAAAADBAIFBgABB//EADoQAAECBQEFBwIFBAEFAQAAAAEAAgMEESExBRJBUWFxBiIygZGhseHwE0JSwdFicoLxIyQzQ7LCFP/EABkBAAMBAQEAAAAAAAAAAAAAAAECAwAEBf/EACERAQEAAgMBAQEBAAMAAAAAAAABAhEDMUEhElEEIjJC/9oADAMBAAIRAxEAPwDMw8qygiyr4QurWALLnye3grp1t1GVF0xPNuoSjbpvA1/yONapltkRjFNzLKdVVUVt0MsTcVt0ItTpWFdi6dhssgBt0/CZZatjEGMUYwsmgxAmS0DvGlcDeeQCWTdNnlMZuqyKL0TcOjQNqyG+YvstBB4Nptf5PNm/Ki+jfG8N30Zknm41J8qK34cN57v4NEjilgeuPlKmPTA91Eur4WDq+pPvVDfCr4nHoLewR/MJeXO+pmfdyUm6geASxgtG6nU3XbDeHsjccSzkz/pkztcj3R4U03fUeVfhVpA5rynNL+IpObL+ryGQ7BB6FFDVnw4i+D6JuDqDhZw2hx3/AFSXBbj556de26YDUoyZa7CdaVPJ042Xp4GLi1EaFJwSnLlq7YRiF4QtaxSM2yHBbZMx22Q4TbIsDECE1qZiBCATEvZeabZI0VlMiyRATRLPsuWrkZwXJiLCGLq2lxZVUPKt5cWSZOjAlPi6hKC6LqAuhyguj4F7WjF67C5gUnCynVFdFN0InkmIrbqGyqJ0tW+E9CJolaXT8FlkK0AmJjYGKuNmjif4VYGuc4941w543cWQ9wHEos1G2nVGSdhnJo8TvvggzDriE2wttHlwCrjNRw8uVyr0xfyQQAN7sjnQm7jzKlAlgDW5O8m5+iI1oYKmwH35lLRYpf8A0tON5d5DPwmSEjPAqBfnWg83fwlXRdwxwb3R65Km+GMmvn+wFghl43D1WZ4G+XT+cri1e/iVXiLOXUUaKeys2w3BeVUyFEhKKTM8OiflZitib/Kr2nCkc/fslyx2px8lwq+gxEYuVdKRdocxlNteue/Pj0ZlMpuDLiohcSgZCNhQhtspRjZQhrMjFCCAmIgUGtTbLSsy2yRAVnNNsq8BPilnPoZC5SIXJtp6OwxdW8uLKqYLq4l22SZL4k58XUJMXRtQChJC6M6b/wBLSG1Sc2y9hhSdhTOq4wuhFHjZQSFQlC3pyK8thuPBp+EoMpuM2sNw/pPwsW9VTQ6Crj+RoaPSpPqVCSIoXnmSf2CjHPctvupsguIaxtON7Cv7/RWcAb3l7qkdG7mjieJXOmAK07x4nf8AwE1/+JjB3yXHh4BXzNSuEMHwtaOeyf8A2NFtgrnRCTcrhT7snIzCLUHkhFtbkey22DAUqIghjh6IZFMG39X8o7LY8LVJrUMOFchGAPL3RtLJpEsUNlEvwHqoF3JKYNzV6DXqF65eNysJiWjbJr69Fbc1SjKuJW7B0UeWeuz/ADZdwZik4KLAj7Ki6ysUWUYYTEVllCGxFgnqDUd7UNjUQCmW2VcArSZFlWAp8UeTtBzVymSFyYmzjMq4lxZVLBdXEsLJMl8SeohCk8o+pBBlMrTpvVswr2IbKLF68WSGV0XKCSixRdCIVS1AG6tIAsqtouraAyyXJozupyuwS3dkf2nH3yXslMhty6/qPa6vtQkDEbbxDHMHIqlOy+jbb3lxpsHZxXvZwnmfxx8nHqgsBf4WbfRjvkgAeafltKjPyGMHN227z2be610vp0JguNo8SUxtNGAKdEv6qPxlG9l2m74jj0AaPeqZh9mJcZ2z/n9FexJhgrXdc9EpMaixvDzNEN1tkD2Zlz+R3m8lDidkIRw545WKsoE85w2hskcqk+wT8GZqKuaRzG7rW6M2FrGTHYtouHv9G/7VFOaa+EaMqeTqFfWC0ELP9otMq0vZkbk0yrbfPGxdxAB6qRp9/RGnozXOG22hFK9OB4oER7a93HDPoVXbaeFoUCpFeObjqgMgm8eaupJvcHmqiXhFzg0ZNunErRNhgAAYFlHlvjq/z4/dhtCMAogIwCi6wYjVBjbI8QKDAiwEQIbQmIgQmhFgZkWVVRXMw2yqk+KecBcF6puC5MTRyHlXMsLKohturiXwlyUhPVCl5MXTOphBkhdadD6tYbVKILKUML2KLJGVMQIeyjRFBUahtbdXEuLKpZlXMDCXJhmNSr4sRhf+ELuIJwBWgFap1gQ4rHX2RV1KgDJ6IRHlm4ShRZ3JpTmR7K1kdQLnhrhQn36LOzEOYJBa5wd+YFuyAeRINVp9Blw54c6/4bak2u82tQWGfZNY5aso8gx3eKqJzZB2Wwto8NmuevyVfkEpKbktsXQtJFHK69SL+CYDw6tPGN3Ld8LRyk0HYDh1Hw4WPklZaWANxU4q4lxpwqa2T+0m22Q2yl5tlWkFHawocR1Fivm2qyoLyNm9fsKUDspGcA4N7pvmh9CLJ7tC6kUlvytbpZc+Gx1aEtrTI4YrjmE2zSqU9kYOwARFqRkPBv0P8LOTnZ6Ix+yCC03D8WxQjII4L6L+N+Vwo4X5FU+txgXBoyLu6mlutkmWeotxY/rLVUMnINhi1zvJz5cAikJkhRDVHe3bJJ0AyGiFqJsr0tREu9qgwJlzUNjFhAe1DATL2oVEQBjtsqnZuruMLKndkp8S5AvC5TeFyYhlhurmXFlTwhdXcuLJcjwjqiDJC6Z1TCBJG6Pg+reEF7GFl7DK6PhIypiIZU4pQyqC5mVdS+FSQ8q8l8JMgplinKOAiDofhRak52KW94ZF/ognZuWLmYYHGwHVMSYa0FoFzcqmk9QDgCN6hNTUWHtxGlpaBtUNqDgCFvXHY0veGLrwPO8UWTHaSE4Bzg/aP6Y0ZoHIBrw0Z4K1kNXhOt+I88nkGn+VAT5kpiaXAoVNoolmvBuCD5pkOqEYUGNM0VRqWpbOPle6vNhtaU6cVmZyO43BryI+Rv65R0xLU5+5Nak8RlbbslMB8s01OSKV8NLU/fzXzmYbtb6U4k0Wj7CstFJrW1LmlEcuj6+NBq2uw4RLGUfFwaYYeLzvP9KqoFTcmpNzzJyqGaglk2+1i4kU3bV6rQyoso8js4MdY7TLV6IaKGr0tSRW0DZXEIhCi5M20HKDQpubzPsuY1YdgRShgJmIEIBYQowsqVwuVexhZUcTJT4lyDcFy9cF4mLoxByr2WFlRQchX8qbIZG8Jas2yWkspzVzZKSOVvBi4hhdMCynBC6aFkoeqaIhlEehlOZ5Dyr2XwqOCLhX0u2yXIKO1IanhWLGpDVBZLCTtmZecMGIR+U+3RWuqTJe1rGnuuu48qKumpExMGjhjnyQdHm9l+w+1LX3clTv7HPyYap/T4DHd0QmuDcFxINf3KvJDT63YGtNR+Ru7ln3VfskXZT7+UfTJyPtUdYWxQDphDad1pZR9GiE7TYjWnk0gH3NE5Kxns7sTPHcfqmIMQ0S2qTTWtJcfLKKVqj7QRhW1RWuN6zr500A4Zr+yY1Sc2/LhcVVNFj0sRX58lTHFoYmHtOKdLW81suyMtswKkULifMbl8/l2lzgBk/dF9Y06WLYbGAXolz/AIbpTTsi4ufFa0EAAOO8Dj0XsqLLYS0qGNpmvi4Hy4KrndKAO1DFK5bu/wAf4UsuOrcX+ia/NVg6KRapgU3L1JF9gbC8LUYhRoiILwvGBFeF40IDsvFahAJqKEBE0vwKM2yoIviK0MYWVBGb3imxa9AuXKdabh53XqZhYOQr2WwqOB4gr6WFlsm8J6sO6ltPF07qze6ldPF1vBi6gheTY7qNBCHOiyUnqjcoEIjlBOo9gi6vpZtlQwPEtDKiySly6HaFW6sLK2a1Veriy0Jj2qZId5K9pNKp/wArd93cBzT2njvLQfghzaEVBR3qjyfysLJa2WDZsefJextZduJCnr2hfhmrAaHcLqkfKxBuKrPzfrly47F5C117Rm/VKzWqF+XEqqiQXA0INfuy4QzwTzGJXESNHrj6qLdp1N+5NyGnPiEBg86YHE8Fu9C7Mw2mo7xFKvdgHg0bzzW2F+E+yXZylIjx3sgEUp/U7gt1AhNZYV6/e5eQYIaKNx7k8SVMlLpLLLadefylYpJP1BshT+pw4TS6I8NaMk3qf0tAuTyCwGsdr4sSrYP/ABMxX/yO6n8vQeqJZNtZq09Lwv8AvRGsduGYh/wFT6qiidpJcG22Rx2KexNVjC7eTc53knmV6Pbj93QvHK6MM7jO25k9WgRKNa8bX6XVa49NrPkU8V86ewdfX+E1K6tHh02Ym0P0v7w8ib+6S8X8Wx5v63LlzQs/KdpWOtEaWHeW1cPNuR5VV5LR2PFWODhxaaqVxs7WmUvT2KEsmoiXogeUOLhZ+Y8RWiiiyzs14imx7HxAherwlciYxLi4WhlhZZ+V8QWjlxZbIt6J6wO6ktOyn9YHdSOm5W8GNBAFkOewiwMIOoeFAk7Ub0MqbkMp1U5fxBaOVbZZyV8QWmlMJKTPoy1qqNZFldNVPreFk8L9Vumt7y00Fllm9J8S1EFD03KBMssgQdOhG5YCeN6+qFquswYVi6rv0tufPgs3O9porhswx+G02qLv9dyaY2pXPU7X05oUlEeIZe2HEpQNEQtqOFDavulJjsqyCa02gMgmtOfMLMfi17vG3GpPE719IFGMYDWgDWVG4gUBPFXk+aceed3snoss15INg2ndFq158LLSMoAAAABgCwVZJSjWPLmk0cDbI3Go5Jx0wN335rSaTyuxy5Uut67DgNJcSSbNaPE88By4lKa5rQgsL3VO5oFtp3BfOJ2dfFeXvNSfQDcANwR02OOzOrarEmH7UQ2Hhb+Vg4AfukaoZK5z+GUVdCNpW6aZEY3dX5SbLDFV6Xnj5b1gMPj1xQKIvxQ2N30+qmDuwVmc9vGvX6rocRzTtAn+5tQV6YRFyjQpUuFd3RbQ/rR6T7RRRZ1Ig52d6j91dyOpw4tmmjv0us7y3HyWYmJZgo4HlnPkght1LLjl6Wx5rO25iiyzc6O+UzJaqQNiJeltsf8A0P3SU/GG3yODxUpLK6sc5Z8RJXKIcCuRPD8mO8FpJYWWbkj3gtJLYWy7C9FdZ8BVfpuVY6x4Cq3TMreDj00UBA1DwpiCLIGpeFBOdqFyGSpuUCmXElfEFqJXAWXlPEFqpQWCWp8nRpqpte8KugFR9oD3Volx9qmUmmwwXuwPfkFWan2gixqtB2GfpbYn+4pKfjVNNw+UoCq44e1Pl5N3UGbwCI4ClN/ul2OuEWK4caqunNTvZuF+JMQwcA1P+Ir8gL6DqDu5TjT5rhYLsg3/AKgcmuP7LazhGy01B7wHvlZPPs5Lt7tSc80nqeoNY03sBVxrgbgmJ6PstJPQDmVg+1U9UiEDXe88TuH3yQLJtVarqDo8TbNgKho4DPqd/klWhQBovC9MtpKJuuvAa9FEN3eqKG/ZWZJv3/pTb97qKNR9CpmIFge231qpNfilvvmg1qapqG4Uxf2WA3BhCtdkknz51HFGc2wqSOtko2YNCL0PDC8ZGoLZ9VgezPhrU2O9LF16r2LFJrXflAqgaGxE328/ldFoUFrua9cd6Ww+N1fgsN65Ca9cp2O3HLcXcie8FpZbCzEh4lpZc2SZdnvQGsHuFVmlm6sdX8BVZpeVvBx6aeAbJbVD3UeBhKaq6yCc/wCykKgSvSVAplxpM94LWyeFkZLxBa2UNktS5OjoWa7Uxg1nM45lX8xMNY0ucaACpK+b6vqRjxC/8os0cBxpxKbCbqH60Ui4SpKKTZLEroc4rSiRY5NOSBVeIhWs7ES9TEiEDcwV9T+yv9Sd3WCo8Y3czSlAl+z0l+DAY002iNp1eLr+2E+8i1b7xQVpzSo5X6V1KcDGlziRsCtq53DNMr51MRXPcXuNS41K03a+a7rYYJ7xLnZwMC/MllXFGGxgbiogrxy8CKhiG21fv0UakL1v2VB7uSzPTEUobd6g1iMFgqRKLDxWn31S4ciQ4gWAzU0pu4Cqjf/Vl7CeCafK6JEAWAGMLVUIRXj31BQ2PusJkL15UWROdVB+EGiYcuQi5cl0rMmh0/xLSS5suXKGXbu8B1fwFVel5XLlp0OLTQMJHVzZeLkCY9qMqJK5cmVEkj3gtbKGy5ckqfL0zfbKadtMhV7pG0RxINq8ll4raE+S5crcfTmyDiGyWXLlZF7VWGhQg+PDa7G0PZcuQCvoJdfAUY5pX73rlyCDD9qnkxzU4a2npVVS5cipOgXNUVy5E4rHEBRcLrxcsA7Wr1y5csAT1EG65csw4tRcXb1y5YAX4QmlerlhM7govcuXLNAnuXLlyzV//Z

شهید سیدمحمد فر هفتم تیر ماه 1360 به دست منافقین کوردل به شهادت رسید.

سید محمد سال 1337 در روستای تقی آباد نیشابور در دامان مادری پاك و خانواده ای مذهبی چشم به جهــــان گشود . پدر او حجة الاسلام حاج سید مرتضی فر با اخلاق نیكو و ایمان و تقوایی كه داشت به تربیت فرزنــد رشیدش سید محمد همت گماشت .
 
 سید محمد در 13 سالگی تحصیلات ابتدایی را بپایان برد و به تقاضای پدرش و خواست قلبی خود تحصیــــلات در حوزه علمیه را شروع كرد او میخواست با فرهنگ غنی اسلام آشنا شود و بدین جهت تحصیل علوم قدیمه را انتـخاب كرد . هنوز 5 سال نگذشته بود مه در اوان جوانی پدر عزیزش را از دست داد و احساس یتیمی قلبش را شكســـت و روحش درهم فشرد .
  
 اما از جهتی دیگر همین احساس یتیمی او را ساخت و مشكلات زندگی را كه در آینده برایش پیش میامـــــــد در دیدگانش كوچك جلوه داد .

  او فقط خدا را داشت و اتكایش به خدا بیشتر شد . بهر حال زندگی او اینگونه میگذشت و همراه با دوستان طلبه اش محقرانه امرار معاش میكرد . مجالست با دانشمندان و بزرگان دین ‚ اندیشه اش را بارور ساخت و فرهنگ انقلابــــی شیعه را در جلسات درس استادانی چون شیخ ابوالقاسم خزعلی ( فقیه شورای نگهبان ) و استاد حسین نوری و … با تمام وجود لمس كرد . با شروع انقلاب توانست خواسته قلبی خود را به مرحله عمل در آورد سالها درس انـــقلاب و حفظ حرمت رهبر را از سخنان استادانش ( بصراحت یا كنایه ) فرا گرفته بود و شروع نهضت برای او بهترین موقعیت بود كه استعداد های درونیش را عملی كند ‚ به همین دلیل بهمراه دیگر طلبه ها در اولین تظاهرات شركت نمــود و برای روشنگری توده های مردم به شهرها و روستاها مهاجرت كرد . بعد از پیروزی انقلاب او سنگر درس را رهــــــا نكردهو همراه با شركت در جریانات اجتماعی و ی فراگیری فقه اسلامی را بعنوان اصلی ترین وظیفه خویـــش ادامه داد .

ازدواج او در سن 20 سالگی بود . ازدواجی كه بی نهایت ساده و وجهه اسلامی داشت ‚ همسر وی بســان خودش مسلمان ومعتقد به خط امام بود و در كارها ی اجتماعیش مشاور وی بشمار میامد . سید محمد فــر بعد از انقلاب به فعالیتهای اجتماعیش ادامه دادو حزب جمهوری اسلامی را موافق ایده هایش یافت و اشبــــــــاع فعالیتهای یش را در این تشكیلات دید.
بدین جهت عضو حزب شد و بواسطه شور و شوق و ابتكار و خلاقیت و علاقه ای كه نشان داد به مدارج بالاتری ارتقا یافت تا اینكه در این اواخر از یاران نزدیك شهید بهشتی گردید .

بعد از اتمام درس به جهت كارهای زیادی كه در حزب به وی واگذار شده بود تصمیم گرفت كه سه ماه تابستــــان امسال را بهمراه همسر و فرزندش در تهران باشد به تهران رفت تا شهید شد آنچه كه انتظارش میرفت. دست پلیـــد ضد انقلاب از آستین بدر امد فر و بهشتی و و یاران در خون غلطیدند و به دیدار خداوندی شتافتند .
سید محمد سال 1337 در روستای تقی آباد نیشابور در دامان مادری پاك و خانواده ای مذهبی چشم به جهــــان گشود . پدر او حجة الاسلام حاج سید مرتضی فر با اخلاق نیكو و ایمان و تقوایی كه داشت به تربیت فرزنــد رشیدش سید محمد همت گماشت .
 
 سید محمد در 13 سالگی تحصیلات ابتدایی را بپایان برد و به تقاضای پدرش و خواست قلبی خود تحصیــــلات در حوزه علمیه را شروع كرد او میخواست با فرهنگ غنی اسلام آشنا شود و بدین جهت تحصیل علوم قدیمه را انتـخاب كرد . هنوز 5 سال نگذشته بود مه در اوان جوانی پدر عزیزش را از دست داد و احساس یتیمی قلبش را شكســـت و روحش درهم فشرد .
  
 اما از جهتی دیگر همین احساس یتیمی او را ساخت و مشكلات زندگی را كه در آینده برایش پیش میامـــــــد در دیدگانش كوچك جلوه داد .

  او فقط خدا را داشت و اتكایش به خدا بیشتر شد . بهر حال زندگی او اینگونه میگذشت و همراه با دوستان طلبه اش محقرانه امرار معاش میكرد . مجالست با دانشمندان و بزرگان دین ‚ اندیشه اش را بارور ساخت و فرهنگ انقلابــــی شیعه را در جلسات درس استادانی چون شیخ ابوالقاسم خزعلی ( فقیه شورای نگهبان ) و استاد حسین نوری و … با تمام وجود لمس كرد . با شروع انقلاب توانست خواسته قلبی خود را به مرحله عمل در آورد سالها درس انـــقلاب و حفظ حرمت رهبر را از سخنان استادانش ( بصراحت یا كنایه ) فرا گرفته بود و شروع نهضت برای او بهترین موقعیت بود كه استعداد های درونیش را عملی كند ‚ به همین دلیل بهمراه دیگر طلبه ها در اولین تظاهرات شركت نمــود و برای روشنگری توده های مردم به شهرها و روستاها مهاجرت كرد . بعد از پیروزی انقلاب او سنگر درس را رهــــــا نكردهو همراه با شركت در جریانات اجتماعی و ی فراگیری فقه اسلامی را بعنوان اصلی ترین وظیفه خویـــش ادامه داد .

ازدواج او در سن 20 سالگی بود . ازدواجی كه بی نهایت ساده و وجهه اسلامی داشت ‚ همسر وی بســان خودش مسلمان ومعتقد به خط امام بود و در كارها ی اجتماعیش مشاور وی بشمار میامد . سید محمد فــر بعد از انقلاب به فعالیتهای اجتماعیش ادامه دادو حزب جمهوری اسلامی را موافق ایده هایش یافت و اشبــــــــاع فعالیتهای یش را در این تشكیلات دید.
بدین جهت عضو حزب شد و بواسطه شور و شوق و ابتكار و خلاقیت و علاقه ای كه نشان داد به مدارج بالاتری ارتقا یافت تا اینكه در این اواخر از یاران نزدیك شهید بهشتی گردید .

بعد از اتمام درس به جهت كارهای زیادی كه در حزب به وی واگذار شده بود تصمیم گرفت كه سه ماه تابستــــان امسال را بهمراه همسر و فرزندش در تهران باشد به تهران رفت تا شهید شد آنچه كه انتظارش میرفت. دست پلیـــد ضد انقلاب از آستین بدر امد فر و بهشتی و و یاران در خون غلطیدند و به دیدار خداوندی شتافتند .
تلاش برای حفظ انقلاب خواب را از چشمان پسرم ربوده بود


زندگی نامه شهید حسین سعادتی

محل تولد : نیشابور
سن در هنگام شهادت : 25 سال
مدارك علمی : علوم حوزوی
تخصص : فقه و اصول
سوابق مبارزاتی: شركت در راهپیمایی‌های ضدرژیم، اعتراض به تعطیلی حوزه درس حضرت آیت‌الله العظمی ‌ای(مدظله‌العالی) در مشهد و دستگیری و شكنجه توسط مزدوران شاه، تنویر افكار عمومی در برابر جنایات رژیم پهلوی، افشای چهره‌ پر از نفاق و كریه سازمان مجاهدین خلق
كارهای تشكیلاتی : عضویت در حزب جمهوری اسلامی
مسئولیت‌ها : فعالیت در بخش شهرستان‌های حزب جمهوری اسلامی، مسئول آموزش امور شهرستان‌های حزب، مدیریت آموزش طلاب و اعزام آنان برای تبلیغ در مناطق دور افتاده، تبلیغ مبانی اسلام و اصول انقلاب اسلامی، برپایی نمایشگاه دستاوردهای نظام نوپای جمهوری اسلامی در كشورهای دیگر
تولد تا جوانی
شهید حجت‌الاسلام والمسلمن حسین سعادتی فرزندحسن در نخستین روز از بهار سال 1335 ه .ش در یك خانواده در ابوسعدی شهر نیشابور دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش گذراند. سپس وارد حوزه علمیه نیشابور شد. پس از دو سال تحصیل در آن حوزه در سال 1350 ه .ش برای ادامه تحصیل علوم حوزوی ، رهسپار مشهد مقدس شد و در آن‌جا از محضر اساتید حوزه علمیه بهره‌مند گردید.
در سال 1353 ه . ش برای ادامه تحصیل به شهر خون و قیام " قم" مهاجرت كرد و تحصیلات خود را ادامه داد.
شهید سعادتی در سال 1356 ازدواج نمود . او جوانی متعهد و مبارزی بود كه اندیشه‌های اسلامی را برای حركت عظیم در خود نهادینه كرد.
به واسطه حُسن خلق و تقیدی كه داشت، از احترام فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.
وی ضمن تحصیل با حضور در مساجد شهرهای مختلف ، مردم را با اصول عقاید اسلامی و ارزش‌های متعالی آشنا می‌نمود.
شهید سعادتی و مبارزه علیه طاغوت
شهید سعادتی با حضور در حوزه‌های علمیه و آشنایی با علوم اسلامی و سیره اهل بیت عصمت و طهارت ، راه و روش مبارزه را فراگرفته بود.
او می‌دانست كه حق ماندگار و باطل رفتنی است و بنابراین با پیوستن به صف مبارزان و ارشاد عامه مردم، نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا نمود.
وی در مدت اقامت در مشهد، با همكاری برخی طلاب ،‌مبارزات مستمر خود را آغاز و شدت بخشید. در پی تعطیلی كلاس درس حضرت آیت‌الله‌العظمی ‌ای (مدظله‌العالی) از سوی رژیم پهلوی، شهید سعادتی به همراه طلاب حوزه علمیه مشهد مقدس ، تظاهرات اعتراض آمیزی برگزار كردند. در این راهپیمایی او دستگیر و پس از تحمل یك ماه شكنجه و آزار دژخیمان پهلوی، از زندان آزاد شد.
او در برابر شكنجه‌گران پهلوی كه از او خواسته بودند تا نام همرزمان و همفكرانش را افشا نماید، تا سرحد جان مقاومت كرده و آنان را ناكام گذاشته بود.
ما چو دادیم دل ودیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
شهید سعادتی طی مدتی كه در شهر قم حضور داشت ، دست از مبارزه  با دستگاه پهلوی برنداشت و آن ‌جا نیز با سیل خروشان مردم و ت بر ضد رژیم شاه همراه بود. سال 1356 ه . ش همزمان با اوج‌گیری مبارزات مردم به تهران آمد و از آن پس تا لحظه شهادت در این شهر به مبارزات خود ادامه داد. او بی‌هیچ واهمه‌ای با دعوت مردم برای حضور در راهپیمایی‌ها، در صف اول اعتراضات مردمی نیز حضور داشت و از این كه می‌دید دستگاه جبار پهلوی روز به روز پوسیده‌تر می‌شود خوشحال بود. شهید سعادتی تا لحظه پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه خود تحت رهبری پیامبرگونه امام راحل ادامه داد و مردم را  به سوی انقلاب اسلامی و تشكیل حكومت عدل و داد فراخواند. وی دركمیته استقبال امام حضور داشت و خدمات ارزنده‌ای را ارائه نمود.

شهید سعادتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
حجت‌الاسلام والمسلمین سعادتی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به شكرانه تشكیل حكومت اسلامی در همه صحنه‌هایی كه لازم می‌دید و یا بزرگان توصیه می‌كردند، حضوری درخشان داشت. او ماه‌های نخست سرنگونی رژیم پهلوی برای تثبیت پایه‌های انقلاب اسلامی با حضور در كمیته‌های انقلاب اسلامی، به پاسداری از دستاوردهای نظام نوپا پرداخت. شهید سعادتی در تابستان سال 1358 ه .ش همراه با جمعی از طلاب حوزه علمیه قم به اردوهای فرهنگی – عمرانی حزب جمهوری اسلامی پیوست و در این زمینه خدمات مهمی ارائه كرد و از آن به بعد در دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی در بخش شهرستان‌ها مشغول انجام وظیفه شد . او همچنین اندكی قبل از شهادت، مسئولیت آموزش شهرستان‌های حزب را بر عهده گرفت.
در آغاز تابستان سال 1360 ، با همت شهید سعادتی ، گروهی از طلاب جوان حوزه علمیه قم با عزیمت به تهران و شركت در كلاس‌هایی كه چهره‌هایی نظیر شهید مظلوم آیت‌الله دكتر بهشتی در آن تدریس می‌كردند، رهسپار شهرها و روستاهای دور افتاده شدند و امر مهم تبلیغ را بر عهده گرفتند.
او در تابستان سال 1359ه .ش در پی تحركاتی كه منافقین در مناطق مختلف كشور داشتند از سوی شهید بهشتی مأموریت یافت تا به عنوان نماینده حزب جمهوری اسلامی به استان مازندران سفر و مدتی را در آن جا اقامت كند. وی به همراه خانواده‌اش به مناطق شمالی كشور سفر نمود و با تشكیل دفتر حزب، تشكیلات آن را تقویت كرد.   او در برابر انحرافات گروهك منافقین ایستادگی می‌كرد و با شجاعت پرده از چهره پشت نقاب آنان برمی‌داشت. برادر شهید حجت‌الاسلام والمسلمین سعادتی نقل می‌كند: طی  مدتی كه شهید سعادتی در استان مازندران بود، فرصت پیدا شد من از نزدیك با او دیداری تازه كنم . در آن جا به دلیل تحركات منافقین ، مسئولان محلی اصرار داشتند كه شهید سعادتی در سركشی‌هایی كه به مناطق مختلف استان مازندران دارد چند تن از برادران محافظ را همراه خود ببرد، اما برادرم چون هدفی الهی داشت ، هرگز این پیشنهاد را نپذیرفت[ و شهادت در راه خدا را سعادتی عظیم می‌دانست كه نصیب هركسی نمی‌شود]».
او در مازندران در كنار مأموریتی كه داشت ، موفق شده بود چند برنامه سخنرانی در شهرهای مختلف استان برای آیت‌الله دكتر بهشتی برگزار كند و از این كه توانسته بود چنین خدمتی به مردم خطّه مازندران نماید بسیار خوشحال بود.
او خدمت در حزب جمهوری اسلامی را سعادتی بزرگ می‌دانست و عاشقانه و با همه توان در آن به فعالیت می‌پرداخت.
حجت‌الاسلام والمسلمین سعادتی سرانجام در شامگاه هفتم تیر سال 1360، در اولین ردیف سالن اجتماعات دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی روبروی شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی نشسته بود و عاشقانه به سخنان او گوش می‌داد كه با دسیسه نوكران امپریالیسم جهانی،با پیكری خون‌آلود و پاره پاره شده به دیدار معبود شتافت.
خانم ربابه اسدی همسر شهید خاطره خود را از آخرین دیدار شهید چنین نقل می‌كند:‌ شهید سعادتی به طور معمول روزانه در حزب فعالیت می‌كرد و ظهرها به منزل مراجعه می‌كرد و پس از صرف نهار و كمی استراحت ، دوباره به دفتر مركزی حزب بازمی‌گشت و تا بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء به خانه مراجعت نمی‌‌نمود. اما در روز فاجعه برخلاف روزهای معمول ساعتی قبل از انفجار نیز به خانه آمد و با اعضای خانواده دیداری تازه كرد . چون این رفتار از شهید سابقه نداشت موجب تعجب من شد. در آن ساعت چهره شهید به طور وصف‌ناپذیری بشاش، نورانی و فراخ شده بود و خیلی خوشحال به نظر می‌رسید. به هنگام خداحافظی به اتفاق بچه‌ها، شهید را تا درب بیرونی بدرقه كردیم. خداحافظی شهید خیلی با گذشته متفاوت بود، گویا می‌دانست كه برگشتی دركار نیست و دیدار بعدی طولانی خواهد بود. من از این همه رفتارهای شهید ، تعجب كرده بودم و هرآینه منتظر شنیدن خبری هولناك بودم كه ناگهان صدای انفجار رشته افكار مرا پاره كرد و صدای تكبیر مردم كه بهشتی و یارانش به شهادت رسیدند،همه این رفتارهای ساعت آخر عمر پرسعادت سعادتی را برایم معنی نمود».
از شهید دو فرزند به نام‌های یاسر(1358) و جابر(1360) به یادگار مانده است.
شهید حجت‌الاسلام والمسلمن حسین سعادتی در وصیت‌نامه‌ای كه به قلم خود به تحریر در آورده به خانواده‌اش چنین توصیه كرده است:
1- پس از مرگ جنازه مرا [به] نیشابور منتقل [كنند] و در كنار مرقد فضل‌بن شازان [نیشابوری] مدفون سازند.
2- كلیه اموال و مقدار پولی كه دارم در اختیار همسرم ربابه اسدی و برای مصرف زندگی فرزندم یاسر  قرار بگیرد. 
3- شش ماه روزه و دو ماه نماز [ قضا برایم] خوانده و گرفته شود. 
توجه به اهمیت تبلیغات ویژگی‌ بارز شهید
شهید حسین سعادتی ، نقش تبلیغ و اهمیت تبلیغات را به خوبی می‌شناخت و بر ابزار و ت‌های آن كاملاً آشنایی داشت. او در سالی كه از طرف حزب جمهوری اسلامی مأموریت یافته بود تا به استان مازندران برود ، با حضور در مساجد و بیان ارزش‌های انقلاب ، مردم شهری و روستایی را به اهمیت ووم صیانت از نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران واقف می‌نمود. مردم هر روز پس از اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت شهید، در پای منبر او می‌نشستند و با جان و دل به سخنان او گوش فرامی‌دادند. در پایان سخنرانی ، شهید با یك دستگاه آپاراتی كه تهیه كرده بود، فیلم تظاهرات مردمی و تصویر جنایات رژیم پهلوی و نیز منافقین را به مردم نشان می‌داد و در این راه هرگز از دسیسه منافقین و دغل‌بازان ریاكاری كه با توطئه‌چینی سعی داشتند مردم را از انقلاب جدا نموده و انقلاب را از مردم بگیرند ، نمی‌هراسید.
الذین یبلغون رسالات‌الله ویخشونه و لایخشون اَحَداً اِلا الله و كَفَی بالله حسیباً.
او پس از تشریح ابعاد و زوایای مختلف مستند به نمایش گذاشته شده ، نیمه‌های شب از روستای دور به خانه‌اش در شهر بازمی‌گشت و به خدا توكل می‌نمود.
شهید سعادتی در دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران مأموریت یافت به همراه هیأتی عازم كشورهای مای و فیلیپین شود تا ضمن تبلیغ اسلام ناب محمدی (ص)،‌انقلاب و دستاوردهای آن را به گوش جهانیان برساند. شهید با توجه به اهمیت كار تبلیغات، خود به طور مستقیم در برپایی نمایشگاه و توزیع پوستر و آثار مستند شركت كرد و به دفاع  از ارزش‌های انقلاب اسلامی پرداخت و مردم این دیار را با اصول انقلاب اسلامی و راه‌های مبارزه با استعمار و استكبار آشنا ‌نمود.
ویژگی‌های اخلاقی و شخصیتی شهید
- پیرو اسلام راستین
- پاسدار حریم ولایت فقیه
- شیفته خدمت به مردم
- علاقه‌مند به كانون گرم خانواده
- پرهیز از بخل و خودپسندی
- همنشینی با مردم مستضعف و عادی به عنوان صاحبان اصلی انقلاب؛ از ویژگی‌های برجسته این شهید سعید به شمار می‌رود.




سوء قصد به جان مقام معظم رهبری در روز ششم تیر۱۳۶۰ اتفاق افتاد که حادثه تلخی را در اذهان ملت ایران به ثبت رساند.


سایت جامع شهدای نیشابور | پیام رسانان 2300 شهید نیشابور

نام شهیـد: حسین خوردو میثمی، نــــام  پــدر: عباس علی، آخرین مسئولیت: مخابرات و بیسیم
تاریــخ تولـد: 1343/12/28، محل تولد: نیشابور - حصار،محل شهادت مهران
تاریـخ شهـادت:1365/04/13، گار شهید:بهشت فضل



وصیت نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
با فریادی از سر سوز و گدازهایی عاجزانه با خدای خویش به سخن می ایستم
فریادم به بلندترین فریادها ، بر تمامی انسان های کره خاکی
و پیامی به همه همسنگران ، یاران و همه آنان که ره پوی خط سرخ شهیدانند .
خدایا ای که از درون آگاهی ، نوشته های حک ششده بر قلبم را تنها تو می توانی بخوانی و فریادهای محبوس در سینه ام را تو می شنوی ، خواستم با تو سخن بگویم که هنوز کودکی معصوم بیش نبودم میدان امتحان با اوج گرفتن نهضت برایم فراهم شد . و آنزمان که هنوز کودکی بیش نبودم پا به این میدان نهادم خود را به آب و آتش می زنم . ترسهای کاذب گاهی مرا می لرزانند . اما در همان مقطع تو به من توان استقامت دادی آنروز شاید کمترین عصیانی مرا فرا گرفته بود و بارها از مرز مرگ گریختم و تو به من مهلت دادی تا به زندگی همراه با رنج و عصیانم ادامه دهم باز دیری نپایید که در رویارویی با نفاق پیشگان دست از جان شسته و در کنار یاران عزیزی که هم اکنون روحشان گواهی می دهد در مرحله مرگ که بهترین صورت آن شهادت است قرار گرفتم و باز من از این قافله وا پس زده شدم و حیاتم را دنبال می کردم .
برای چند بار در میادین جنگ پا به میدان نهادم در حالی که در اولین بار اعزام اندیشه ام مملوء از نیت های صادقانه قلبی بود ولی باز به خاک برگشته و بی نصیب از فیضی که همسنگران و همرزمان بدان نائل گردیدند .و حال نیز چند روزی بیش نگذشته است که در میا آتش دشمن و گلوله های توپ و خمپاره صدامیان بودم و در این آخرین آزمایش نیز مجدد به پشت جبهه برگشته و اینک برای دفاع از آرمان های مقدسم مهیای یورش بر دشمنان تو و بندگانت شده ام .
خدایا حال که مرا در بهترین موقعیت ها که هرگز بهبه اندازه حال گناه و عصیان سراپایم را فرا نگفته بود من مهلت زنده ماندن دادی ، اگ قرار بر شهادت بود چه خوب بود اگر آن روزها که هنوز روزهایی به این سیاهی را ندیده بودم به شهادت می رسیدم و اگر باز هم به من فرصت بدهی بتوانم گناهان گذشته را جبران و مورد عفو و بخششت قرار گیرم .
اما عاجزانه از تومی خواهم مرا هعمراه اولین نیت های پاک و معصومانه ای که داشتم قبول بفرما ، چه بد است انسانی چونکه آرمانهای مساعدی برای شهادت داشته اند با دنیایی از خطا کاری و بدرود حیات بگویید .چش بدان امید برای شب حمله آماده میشوم که تمامی گناهانم را جبران کرده و و سند عفو و بخشش خود تو را در دست گرفته و بر ائمه و آسمان ملکوتیت وارد شوم اینک سلاح را بر کف می گیرم و و شجاعت و شهامت را به یاری می طلبم و دور از تمامی هیاهو های مادی راه خط مقدم جنگ را در پیش می گیرم امید آنکه همراه با شلیک گلوله های داغ و دریدن سینه ناپاکان ، زمین از داغی آتش سوزان جهنم و تلخی فراقت مصون بمانم و با گام نهادن در سرزمینی که گلوله های آتش برآن می بارد از عذاب برزخ معاف گردیده و از حلاوت وصلت محروم نمانم.
دیگر صبرم تاب گردیده ، تحمل دیدن مظلوم را ندارمو تازیانه های ظلم را از ظالم نخواهم پذیرفت ، ای انسان های آزاده که بویی از آزادگی برده اید چگونه می توانید در سایه های سرد زندگی بنشینید و عده ای محروم را در آفتاب های سوزان نظاره کنید و به همه بگویید که ما سایه نشین و از آفتاب گریزان نبوده ایم  و نیستم و فریادمان فریادهمه مردان تاریخ است که پذیرفتن ظلم انسان را     
و شهادت جز با سربلندی و سرافرازی بر ایمان چیزی نیست من نمی توانم در خانه و خیابان بمانم و هرگاه مادران یاران شهیدم برمن نظاره می کردند ف سرافکنده و خجل باشم و خون های چاک هیچگاه به انسان اجازه پستی و خفت و خواری را نخواهد داد .افتخار برمن داده اند و مرا به نام حضرت امام حسین(ع) نامیده اند در رزوز تولد آن مولا به دنیا چشم گشودم و از همان کودکی به او عشق می ورزیدم حال که چقدر خوشایند بود که در روز عاشورا به لقاءو رب نائل می شدم و چون مولایم به شهادت می رسیدم .اما مگر نه اینست که هر روز عاشورا ، هر زمین کربلا و هر ماه محرم است پس از خدایم می طلبم هر روز را برایم مقدر فرمود مرا در زمره یاران حسین(ع) قرار ده و درانتها خواستم با امامی که هفته ای دو بار با نامه ای پر از اعمال سیاه و ناشایست قلبش را رنجیده ام سخنی داشته باشم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ، ای امید و مرادی که از دیده ها پنهان و در قلوب پاک مومنین حاضر بوده ای میدانم نتوانستهام به عنوان یک شیعه خدمتگذار ساحت مقدس شما باشم ، اگر چه من عمری از غافل و و در گمراهی و ظلمت به سر بردم بر من ببخشا و دیدارت را در این دنیا حتی در آخرین لحظات بر من ارزانی بخش تا با چشمانی که که با تو نگریستن به تو شسته از گناه گشته و همه گناهانم پاک گردیده به محضر الهی وارد شوم .
در انتها سلام من را به همه یارانی که سالها با یکدیگر در جلسه مناجات و دعا چه در پشت جبهه و چه در خیمه ها و سنگرهای جنوب و غرب کشور بودیم برسانید و تنها به آنان بگویید : قلبتان را به هم پیوند برادرانه بدهید و قلوب پیوند خورده رابه خدا نزدیک کنید اسلام و انقلاب را یاری و نگذارید دین حق مظلوم بماند .
والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته
حسین میثمی
7/4/1365






سالروز معراج چهارمین شهید محراب؛
  منافقین به خوبی از جایگاه ویژه شهید صدوقی نه تنها در بین مردم یزد بلکه در بین مردم ایران باخبر بودند بنابراین طرح ترور ایشان را ریختند.

https://files.namnak.com/users/hb/aup/202007/42_pics/ازدواج-حضرت-علی.jpg


درس های مهمی که ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به انسان می آموزد

ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) نکات بسیار آموزنده ای برای انسانها دارد که می توان در جهت سعادت و پیروی راستین اسلام آنها را در زندگی به کار برد.

اول مراحل انجام ازدواج بر مبنای صحیح و دوم ساده زیستی در تمام مراحل زندگی است. زیرا قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر ناشی از فرهنگ غیر اسلامی و ذهن های اشرافی و مادی گرا است همانند زنجیر به دست و پای جوانان پیچیده شده استو هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین تر می شودتا اندازه ای که امکان هر نوع حرکت درست را از انسان سلب می کندو فساد مالی و نابسامانی های اخلاقی را افزایش می دهد. از نکات آموزنده دیگر این ازدواج می توان به کفو و همتا بودن، ملاک قراردادن معیارها و خصوصیات معنوی و دینی و اخلاقی، خواستگاری بدون واسطه، سخت نگرفتن بر همدیگر، قناعت، دوری از اشرافی گری و تجملات، مهریه پایین، بنا کردن زندگی بر پایه محبت و عشق واقعی از روی شناخت، حجب و حیا و. اشاره کرد. به همین دلیل یک ازدواج با این خصوصیات ، پیوند آسمانی لقب می گیرد و رضات پروردگار و رسول خدا(ص) را کسب می کند.


تصاویر متحرک مربوط به سالروز شهادت امام محمد باقر (ع)

https://lh3.googleusercontent.com/proxy/xUYtg7A48OtTx7WI0L4vpu24346GhpdW5yXPrC48J9DezUBZwUuRxvHl86JVVVObqRR7HCqXj7vcqWuQtiHXuLsBC9XUSy6QNO8znxjiQ532NPEW2Mcامام باقر علیه السلام :
إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینى مى کند.


 خلاصه ای از زندگی  پر برکت حضرت امام محمد باقر ( ع )
 نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ،بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنیه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) می رسید . پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، علی بن الحسین ( ع ) است .


تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدینه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد .


دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال شهادت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات ی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید ، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند . قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید ، و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود ، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند . برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند .


اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند . بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع ) از موقعیت مساعد روزگار ی ، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند.

زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند . به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد .
امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سیرت و صورتش ستوده بود . پیوسته لباس تمیز و نو می پوشید . در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود .


از آن حضرت می پرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش می پوشید ، تو چرا لباس فاخر بر تن می کنی ؟ پاسخ می داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهیدستان زیاد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار ، نمی توانم تعظیم شعائر دین کنم .


امام پنجم ( ع ) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود .
با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود . در ضمن سخنانش می فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - می ریزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی ، کمال مواظبت را داشت .


می خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید . در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای کشت آماده می ساخت . آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود .


بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) می رفت ، پس از گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند .
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند .

 



سالروز شهادت سردار علیرضا موحد دانش

سالروز شهادت سردار علیرضا موحد دانش

امروز ۱۳ مردادماه سالگرد شهادت سردار شهید علیرضا موحددانش است.

به گزارش ایسنا، علیرضا موحددانش نخستین فرزند خانواده موحد» در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۵ وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی برق تحصیل کرد.

زمانی که مبارزات انقلابی مردم اوج گرفت،علیرضا نیز به جمع مبارزین پیوست و ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد. با شکفتن شکوفه‌های جمهوری اسلامی ایران،او در کمیته انقلاب،اولین فعالیت‌هایش را در ایران اسلامی آغاز کرد و پس از آن در سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران پیوست و حراست از بیت حضرت امام خمینی را به عهده گرفت.

حوادث کردستان و عملیات بازی دراز» به عنوان آغاز سفر بی‌پایان علیرضا به صحنه پیکار با دشمنان اسلام و ایران بود. در عملیات بازی دراز» که به عنوان جانشین عملیات حضور داشت، دستش را به پیشگاه حق تقدیم کرد و پس از شرکت در عملیات‌های فتح‌المبین» و بیت‌المقدس» به عنوان فرمانده گردان حبیب‌بن مظاهر» به لبنان سفر کرد و مدتی را در آنجا همپای برادران مسلمان به مبارزه با صهیونیست پرداخت.

سرانجام سردار علیرضا موحد دانش در عملیات والفجر۲ » و در حالی که فرماندهی تیپ ۱۰ سیدالشهدا» را بر عهده داشت، سیزدهم مرداد سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید.

وصیت‌نامه:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله (ص)، اشهد ان علی ولی الله

سلام علیکم

در زمانی قلم به نیت وصیت بر کاغذ می‌لغزانم که هیچ‌گونه لیاقت شهادت را در خود نمی‌بینم. وقتی به قلبم رجوع می‌کنم غیر از سیاهی و تباهی و معصیت چیزی نمی‌یابم و به همین دلیل است که از پروردگار توانا عاجزانه می‌خواهم که تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.

پروردگارا با گناهی زیاد از تو که لطف و کرمت را نهایتی نیست،تقاضای عفو و بخشش دارم. الهی بنده‌ای که تحمل از دست دادن یک دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد. خدایا توبه‌ام را بپذیر و از گناهانم بگذر که غیر از تو کسی را ندارم و غیر از تو امیدی ندارم.

مردم، بدانید راهی را که در آن گام نهاده‌ایم همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب کرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقی که به تن داریم در سنگر رضای خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون کافر خواهیم فهماند که ملتی که پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان (عج) در مقابل تمامی متحدان کفر خواهد ایستاد و انشاالله پیروز خواهد شد.

پدر و مادر عزیزم همانگونه که در شهادت برادرم صبر کردید و استقامت ورزیدید، اکنون نیز صبر پیشه کنید. در حدیث است که هرگاه پدر و مادری در مرگ دو فرزندشان استقامت کنند خداوند کریم اجری عظیم (بهشت) نصیبشان می‌کند.

شما خوب می‌دانید که شهید عزادار نمی‌خواهد، رهرو می‌خواهد. برادرم شما هم با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.

مادر عزیزم به مادران بگو مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب زینب (س) را بدهید که مصیبت ‌۷۲ شهید را تحمیل کرد.

پدر و مادر عزیزم، به خاطر تمام بدی‌ها و ناسپاسی‌هایی که به شما کردم مرا ببخشید و حلالم کنید و از همه برای من حلالیت بخواهید. از همسرم که امانتی است از من نزد شما خوب محفاظت کنید که مونس آخرین روزهایم بود.

برادران عزیز،برادری داشتم که در راه خدا فدا شد. قبلا در وصیتنامه‌ام با او صحبت و درد و دل می‌کردم. اکنون به شما توصیه می‌کنم که برادران عزیزم نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بی‌تفاوتی بمیرید که علی‌اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.

پدر و مادر و همسر عزیزم، مراقبت کنید آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. در زنده بودنمان که نتوانستیم بر آنها اثری بگذاریم، شاید در مرگمان فرجی باشد و بر وجدان بی‌انصافشان اثر گذارد.




در روز ششم ذیحجه سال ۱۴۰۷ هجری قمری هنگامی که بیش از ۱۵۰ هزار زائر در خیابانهای مکه برای شرکت در مراسم برائت از مشرکین حرکت کردند، مأمورین دولت سعودی با انواع سلاحهای سرد و گرم به سرکوبی تظاهر کنندگان پرداختند. در این واقعه حدود ۴۰۰ نفر از حجاج ایرانی، لبنانی، فلسطینی، پاکستانی، عراقی و دیگر کشورها به شهادت رسید و حدود ۵۰۰۰ نفر مجروح و عده‎ای بی‎گناه دستگیر شدند.


شادی روح شهدای مظلوم  زائرخانه خداصلوات


گیف های مناسبتی- نمایشگاه عکس های متحرک - میلاد امام موسی کاظم .

امام کاظم علیه السلام 

اَلعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ لِلمُحتَمینَ مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ مَخافَهَ الدّاءِ اَن یَنزِلَ بِهِم، کَیفَ لا یَحتَمُونَ مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَهَ النّارِ إذَا اشتَعَلَت فی اَبدانِهِم؛
شگفتا!شگفتا از آنان که از خوردنی و نوشیدنی پرهیز می کنند، از بیم  آن که درد بر آنان فرود آید، چگونه از گناهان پرهیز نمی کنند، از بیم آتش، آنگاه که در بدنهایشان  شعله افکند!
مسند الامام الکاظم(ع)، ج3، ص251


امام کاظم علیه السلام 

مَنْ‏ صَدَقَ‏ لِسَانُهُ‏ زَكَى عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فِی رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِ بَیْتِهِ مُدَّ لَهُ فِی عُمُرِهِ.
هر که زبانش صادق باشد اعمالش تزکیه است، هر که فکر و نیتش نیک باشد در روزیش توسعه خواهد بود، هر که به دوستان و آشنایانش نیکی و احسان کند ،عمرش طولانی خواهد شد.
تحف العقول، ص388



امام کاظم علیه السلام 

اِنَّ اَّرعَ یَنبُتُ فی السَّهلِ وَ لا یَنبُتُ فِی الصَّفا، فَکذلِکَ الحِکمَهُ تَعمُرُ فی قَلبِ المُتواضعِ وَ لا تَعمُرُ فی قَلبِ المُتَکَّبِرِ الجَبّارِ؛
زراعت، در زمین هموار می روید نه بر سنگ سخت . و چنین است حکمت در دل های متواضع جای می گیرد نه در دل های متکبر، خداوند متعال تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
تحف العقول،ص396



شهید یوسفعلی قائمی

نام پدر : اسماعیل
محل و تاریخ ولادت: روستای رهن کاریز   ۱۰/۹/۱۳۱۸
محل و تاریخ شهادت:جزیره مجنون  ۲۲/۱۲/۱۳۶۳ 
محل دفن : بهشت فضل نیشابور


وصیتنامۀ شماره 1
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله لخاصه اولیائک
وصیتنامۀ اینجانب یوسفعلی قائمی :
الف: وصیتهایم به مردم شهیدپرور روستایم عبارتاست از :
۱- امام را دعا کنید تا خدا او را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) نگه دارد .
۲- دوستان عزیز می خواهم جبهه و پشت جبهه را خالی نکنند که فرمان امام است که : بر کلیۀ کسانی که استطاعت جبهه رفتن دارند واجب است تا زمانی که جبهه احتیاج دارد به جبهه بروند .
۳- بر مشکلات ناشی از جنگ صبر نموده و آنقدر پایداری کنید تا فردا در پیشگاه حضرت زینب(س) شرمنده نباشید .
۴- خانوادة گرامیم ! بر جنازه من مگریید تا دشمنان شاد شوند . صبر را از زینب کبری سلام الله علیه الگو بگیرید .
۵-در عوض دادن خرج های گزاف در شهادت من ، ایتام و فقیران را طعام دهید .
۶- از همۀ برادران و خانواده طلب عفو و آمرزش لغزشهایی که از من سر زده است بنمایید .
فتح و نصرت از آن خداوند است.
یوسفعلی قائمی به تاریخ سوم بهمن ماه سال1362




       



عملیات محدود حسین بن علی» روز26 شهریورماه 1361 در جبهه میانی منطقه عملیاتی میمك» توسط نیروهای سپاه پاسداران و پشتیبانی ارتش به همراه عشایر منطقه ، با هدف انهدام نیروهای عراقی و كاهش روحیه و توان رزمی آنان صورت گرفت.

به گزارش نوید شاهد، نقش عشایر در هجوم به دشمن چشمگیر بود كه در نتیجه آن، شماری از خودروهای زرهی و سلاح های سنگین و نیمه سنگین دشمن منهدم و بیش از1000 تن از نیروهای عراق كشته و زخمی شدند.
در این عملیات محدود كه با رمز یا جواد الائمه» آغاز شده بود، دشمن در اضطراب فرو رفت و بیم حمله دوباره را در خود احساس كرد.
 
  

 

1. مؤمن‌ ، مؤمن‌ واقعى‌ نیست‌ ، مگر آن‌ كه‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پیامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پیغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌ است‌ ، اما سنت‌ امامش‌ صبر كردن‌ در زمان‌ تنگدستى‌ و پریشان‌ حالى‌ است‌
(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 339)


2.  پنهان‌ كننده‌ كار نیك‌ ( پاداشش‌ ) برابر هفتاد حسنه‌ است‌ و آشكار كننده‌كار بد سرافكنده‌ است‌ ، و پنهان‌ كننده‌ كار بد آمرزیده‌ است‌
(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 4 ، ص‌ 160)


3.  از اخلاق‌ پیامبران‌ ، نظافت‌ و پاكیزگى‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


4.  امین‌ به‌ تو خیانت‌ نكرده‌ ( و نمى‌كند ) و لیكن‌ ( تو ) خائن‌ را امین‌ تصورنمودى‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


5.  برادر بزرگتر به‌ منزله‌ پدر است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


6.  دوست‌ هركس‌ عقل‌ او ، و دشمنش‌ جهل‌ اوست‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)


7.  دوستى‌ با مردم‌ ، نیمى‌ از عقل‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)


8.  به‌ درستى‌ كه‌ خداوند ، سر و صدا و تلف‌ كردن‌ مال‌ و پر خواهشى‌ را دوست‌ندارد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)


9.  عقل‌ شخص‌ مسلمان‌ تمام‌ نیست‌ ، مگر این‌ كه‌ ده‌ خصلت‌ را دارا باشد : از اوامید خیر باشد ، از بدى‌ او در امان‌ باشند ، خیر اندك‌ دیگرى‌ را بسیار شمارد ، خیر بسیار خود را اندك‌ شمارد ، هرچه‌ حاجت‌ از او خواهند دلتنگ‌ نشود ، در عمر خود از دانش‌طلبى‌ خسته‌ نشود ، فقر در راه‌ خدایش‌ از توانگرى‌ محبوبتر باشد ، خوارى‌ در راه‌ خدایش‌ از عزت‌ با دشمنش‌ محبوبتر باشد ، گمنامى‌ را از پرنامى‌ خواهانتر باشد . سپس‌ فرمود : دهمى‌ چیست‌ و چیست‌ دهمى‌ ! به‌ او گفته‌ شد : چیست‌ ؟ فرمود : احدى‌ را ننگرد جز این‌ كه‌ بگوید او از من‌ بهتر و پرهیزگارتر است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)


10.  از امام‌ رضا ( ع‌ ) سؤال‌ شد : سفله‌ كیست‌ ؟ فرمود : آن‌ كه‌ چیزى‌ دارد كه‌از ( یاد ) خدا بازش‌ دارد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


11.  ایمان‌ یك‌ درجه‌ بالاتر از اسلام‌ است‌ ، و تقوا یك‌ درجه‌ بالاتر از ایمان‌است‌ ، و به‌ فرزند آدم‌ چیزى‌ بالاتر از یقین‌ داده‌ نشده‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


12.  اطعام‌ و میهمانى‌ كردن‌ براى‌ ازدواج‌ از سنت‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


13.  پیوند خویشاوندى‌ را برقرار كنید گرچه‌ با جرعه‌ آبى‌ باشد ، و بهترین‌ پیوندخویشاوندى‌ ، خوددارى‌ از آزار خویشاوندان‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


14.  حضرت‌ رضا ( ع‌ ) همیشه‌ به‌ اصحاب‌ خود مى‌فرمود : بر شما باد به‌ اسلحه‌پیامبران‌ ، گفته‌ شد : اسلحه‌ پیامبران‌ چیست‌ ؟ فرمود : دعا
(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 4 ، ص‌ 214)


15.  از نشانه‌هاى‌ دین‌ فهمى‌ ، حلم‌ و علم‌ است‌ ، و خاموشى‌ درى‌ از درهاى‌ حكمت‌است‌ . خاموشى‌ و سكوت‌ ، دوستى‌ آور و راهنماى‌ هر كار خیرى‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


16.  زمانى‌ بر مردم‌ خواهد آمد كه‌ در آن‌ عافیت‌ ده‌ جزء است‌ ، كه‌ نه‌ جزء آن‌ دركناره‌گیرى‌ از مردم‌ ، و یك‌ جزء آن‌ در خاموشى‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


17.  از امام‌ رضا ( ع‌ ) از حقیقت‌ توكل‌ سؤال‌ شد . فرمود : این‌ كه‌ جز خدا ازكسى‌ نترسى‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


.  به‌ راستى‌ كه‌ بدترین‌ مردم‌ كسى‌ است‌ كه‌ یارى‌اش‌ را ( از مردم‌ ) باز دارد وتنها بخورد و زیر دستش‌ را بزند
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472)


19.  بخیل‌ را آسایشى‌ نیست‌ ، و حسود را خوشى‌ و لذتى‌ نیست‌ ، و زمامدار را وفایى‌ نیست‌ ، و دروغگو را مروت‌ و مردانگى‌ نیست‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 473)


20.  كسى‌ دست‌ كسى‌ را نمى‌بوسد ، زیرا بوسیدن‌ دست‌ او مانند نماز خواندن‌ براى‌اوست‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 473)


21.  به‌ خداوند خوشبین‌ باش‌ ، زیرا هركه‌ به‌ خدا خوشبین‌ باشد ، خدا با گمان‌خوش‌ او همراه‌ است‌ ، و هركه‌ به‌ رزق‌ و روزى‌ اندك‌ خشنود باشد ، خداوند به‌ كردار اندك‌ او خشنود باشد ، و هركه‌ به‌ اندك‌ از روزى‌ حلال‌ خشنود باشد ، بارش‌ سبك‌ و خانواده‌اش‌ در نعمت‌ باشد و خداوند او را به‌ درد دنیا و دوایش‌ بینا سازد و او را از دنیا به‌ سلامت‌ به‌ دار السلام‌ بهشت‌ رساند
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472)


22.  ایمان‌ چهار ركن‌ است‌ : توكل‌ بر خدا ، رضا به‌ قضاى‌ خدا ، تسلیم‌ به‌ امرخدا ، واگذاشتن‌ كار به‌ خدا
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


23.  از امام‌ رضا درباره‌ بهترین‌ بندگان‌ سؤال‌ شد . فرمود : آنان‌ هرگاه‌ نیكى‌كنند خوشحال‌ شوند ، و هرگاه‌ بدى‌ كنند آمرزش‌ خواهند ، و هرگاه‌ عطا شوند شكر گزارند ، و هرگاه‌ بلا بینند صبر كنند ، و هرگاه‌ خشم‌ كنند . درگذرند
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)


24.  كسى‌ كه‌ فقیر مسلمانى‌ را ملاقات‌ نماید و بر خلاف‌ سلام‌ كردنش‌ بر اغنیا براو سلام‌ كند ، در روز قیامت‌ در حالى‌ خدا را ملاقات‌ نماید كه‌ بر او خشمگین‌ باشد
(عیون‌ اخبار الرضا ، ج‌ 2 ، ص‌ 52)


25.  از حضرت‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) درباره‌ خوشى‌ دنیا سؤال‌ شد . فرمود : وسعت‌ منزل‌و زیادى‌ دوستان‌  
(بحار الانوار ، ج‌ 76 ، ص‌ 152)


26.  زمانى‌ كه‌ حاكمان‌ دروغ‌ بگویند ، باران‌ نبارد و چون‌ زمامدار ستم‌ ورزد ،دولت‌ ، خوار گردد ، و اگر زكات‌ اموال‌ داده‌ نشود چهار پاپان‌ از بین‌ روند
(بحار الانوار ، ج‌ 73 ، ص‌ 373)


27.  هر كس‌ اندوه‌ و مشكلى‌ را از مؤمنى‌ برطرف‌ نماید ، خداوند در روز قیامت‌اندوه‌ را از قلبش‌ برطرف‌ سازد
(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 268)


28.  بعد از انجام‌ واجبات‌ ، كارى‌ بهتر از ایجاد خوشحالى‌ براى‌ مؤمن‌ ، نزدخداوند بزرگ‌ نیست‌
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)


29.  بر شما باد به‌ میانه‌روى‌ در فقر و ثروت‌ ، و نیكى‌ كردن‌ چه‌ كم‌ و چه‌ زیاد ،زیرا خداوند متعال‌ در روز قیامت‌ یك‌ نصفه‌ خرما را چنان‌ بزرگ‌ نماید كه‌ مانند كوه‌ احد باشد
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 346)


30.  به‌ دیدن‌ یكدیگر روید تا یكدیگر را دوست‌ داشته‌ باشید و دست‌ یكدیگر رابفشارید و به‌ هم‌ خشم‌ نگیرید
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)


31.  بر شما باد راز پوشى‌ در كارهاتان‌ در امور دین‌ و دنیا . روایت‌ شده‌ كه‌" افشاگرى‌ كفر است‌ " و روایت‌ شده‌ " كسى‌ كه‌ افشاى‌ اسرار مى‌كند با قاتل‌ شریك‌ است‌ " و روایت‌ شده‌ كه‌ " هرچه‌ از دشمن‌ پنهان‌ مى‌دارى‌ ، دوست‌ تو هم‌ بر آن‌ آگاهى‌ نیابد "
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)


32.  آدمى‌ نمى‌تواند از گردابهاى‌ گرفتارى‌ با پیمان‌شكنى‌ رهایى‌ یابد ، و ازچنگال‌ عقوبت‌ رهایى‌ ندارد كسى‌ كه‌ با حیله‌ به‌ ستمگرى‌ مى‌پردازد
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 349)


33.  با سلطان‌ و زمامدار با ترس‌ و احتیاط همراهى‌ كن‌ ، و با دوست‌ با تواضع‌ ،و با دشمن‌ با احتیاط ، و با مردم‌ با روى‌ خوش‌
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 356)


34.  هر كس‌ به‌ رزق‌ و روزى‌ كم‌ از خدا راضى‌ باشد ، خداوند از عمل‌ كم‌ او راضى‌باشد
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 356)


35.  عقل‌ ، عطیه‌ و بخششى‌ است‌ از جانب‌ خدا ، و ادب‌ داشتن‌ ، تحمل‌ یك‌ مشقت‌است‌ ، و هر كس‌ با زحمت‌ ادب‌ را نگهدارد ، قادر بر آن‌ مى‌شود ، اما هر كه‌ به‌ زحمت‌ بخواهد عقل‌ را به‌ دست‌ آورد جز بر جهل‌ او افزوده‌ نمى‌شود
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 342)


36.  به‌ راستى‌ كسى‌ كه‌ در پى‌ افزایش‌ رزق‌ و روزى‌ است‌ تا با آن‌ خانواده‌ خود را اداره‌ كند ، پاداشش‌ از مجاهد در راه‌ خدا بیشتر است‌
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 339)


37.  پنج‌ چیز است‌ كه‌ در هر كس‌ نباشد امید چیزى‌ از دنیا و آخرت‌ به‌ او نداشته‌ باش‌ : كسى‌ كه‌ در نهادش‌ اعتماد نبینى‌ ، و كسى‌ كه‌ در سرشتش‌ كرم‌ نیابى‌ ، و كسى‌ كه‌ در خلق‌ و خوى‌اش‌ استوارى‌ نبینى‌ ، و كسى‌ كه‌ در نفسش‌ نجابت‌ نیابى‌ ، و) كسى‌ كه‌ از خدایش‌ ترسناك‌ نباشد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


38.  هرگز دو گروه‌ با هم‌ روبه‌رو نمى‌شوند ، مگر این‌كه‌ نصرت‌ و پیروزى‌ با گروهى‌است‌ كه‌ عفو و بخشش‌ بیشترى‌ داشته‌ باشد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


39.  مبادا اعمال‌ نیك‌ و تلاش‌ در عبادت‌ را به‌ اتكاى‌ دوستى‌ آل‌ محمد ( ع‌ ) رهاكنید ، و مبادا دوستى‌ آل‌ محمد ( ع‌ ) و تسلیم‌ براى‌ آنان‌ را به‌ اتكاى‌ عبادت‌ از دست‌ بدهید ، زیرا هیچ‌ كدام‌ از این‌دو به‌ تنهایى‌ پذیرفته‌ نمى‌شود
(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)


40.  عبادت‌ پر روزه‌ داشتن‌ و نماز خواندن‌ نیست‌ ، و همانا عبادت‌ پر اندیشه‌كردن‌ در امر خداست‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


41.  كسى‌ كه‌ نعمت‌ دارد باید كه‌ بر عیالش‌ در هزینه‌ وسعت‌ بخشد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


42.  هرچه‌ زیادى‌ است‌ نیاز به‌ سخن‌ زیادى‌ هم‌ دارد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)


43.  كمك‌ تو به‌ ناتوان‌ بهتر از صدقه‌ دادن‌ است‌
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


44.  به‌ آن‌ حضرت‌ گفته‌ شد : چگونه‌ صبح‌ كردى‌ ؟ فرمود : با عمر كاسته‌ ، و كردارثبت‌ شده‌ ، و مرگ‌ بر گردن‌ ما و دوزخ‌ دنبال‌ ما است‌ ، و ندانیم‌ با ما چه‌ شود
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


45.  سخاوتمند از طعام‌ مردم‌ بخورد تا از طعامش‌ بخورند ، و بخیل‌ از طعام‌ مردم‌نخورد تا از طعامش‌ نخورند
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


46.  ما خاندانى‌ باشیم‌ كه‌ وعده‌ خود را وام‌ دانیم‌ چنانچه‌ رسول‌ خدا ( ص‌ )كرد
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)


47.  هیچ‌ بنده‌ به‌ حقیقت‌ كمال‌ ایمان‌ نرسد تا سه‌ خصلتش‌ باشد : بینایى‌ در دین‌ ، و اندازه‌دارى‌ در معیشت‌ ، و صبر بر بلاها
(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 471)




آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

لایه بافان تولید کننده تخصصی ژئوتکستایل 03152373673 با ماتماس بگیرید geotextile reptacaros Kelly's game nvesnabrioupan دلـم گرفتــه...دلــم عجیــب گرفتــه...خیــال خـواب نـدارم freegames64 سایت فروشگاه تجهیزات تاسیساتی و صنعتی زندگیمون قصه نیست و نبود .:: رســـــواى دل ::. Margaret's site